سالگرد شهادت #شهید_محراب آیةالله مدنی🇮🇷
روزی به حرم #امام_حسین علیهالسلام رفتم و با ناله و زاری از حضرت خواستم که جواب دو سؤالم را بدهند:
آیا واقعاً #سید هستم و آیا لیاقت #شهادت را پیدا میکنم؟
بعد مدتی حضرت را در خواب دیدم. دستی به سرم کشیده و فرمودند: یا بُنَّی! انتَ مقتولٌ🌹
"محسن انبیائی"
هدایت شده از کتاب جمکران 📚
🔻ماجرای عنايت #حضرت_معصومه(س) به #مسجد_مقدس_جمکران
✅ يکي از مردان صالح براي من نقل کرد که چند سال پيش در #حرم_مطهّر_حضرت_معصومه(س) نشسته بودم، زائر غريبی از پيرمردی که در حرم شرفياب بود، در مورد عظمت و جلالت قدر حضرت معصومه(س) سؤال کرد، آن پيرمرد گفت:
من در جوانی بنّا بودم به #مسجد_مقدّس_جمکران مي رفتم، يک روز ديدم ديوارهای مسجد خيلی سياه شده، به دوستان سفيدکار خود گفتم: بياييد همّت کنيد #مسجد را سفيد کنيم، گفتند: مانعی نيست.
هنگامي که به شهر آمديم سراغ گچ فروشی رفتيم و داستان را گفتيم، او حاضر شد که گچ بدهد، درآنجا الاغ داری بود آنن هم پذيرفت که گچ ها را تا #مسجد_جمکران حمل کند، روز بعد که به سراغ گچ فروش رفتيم از تقديم گچ امتناع کرد و مالدار هم از حمل آن امتناع نمود!
از آنجا دست شستيم و به حرم مطهّر حضرت معصومه(س) مشرّف شديم و حال خود را به خدمت بی بی عرض کرديم. بعد از دعا و زيارت در کنار #ضريح نشسته بودم لحظه ای به خواب رفتم و در عالم رؤيا ديدم بانوی بزرگواری از ضريح مقدّس بيرون آمد و به من فرمود: " برو در منزل فلان بنّا، دربزن، چون بيرون آمد دستش را بگير و مچ دستش را فشار بده ".
عرض کردم: بی بی گچ نداريم، فرمود: " دم در #مسجد، دکّان گچ پزی هست و گچ دارد، ولی يادتان باشد که حجره آن دو سيد را نيز سفيد کنيد" !
در خانه ِآن شخص رفتم و در کوبيدم، صاحب منزل که خود بنّا بود بيرون آمد، بعد از سلام دستش را گرفتم و مچ دستش را فشار دادم، گفت: صبر کن ماله و تيشه ام را بياورم.
معلوم شد که به او نيز دستور رسيده بود و فشار مچ به عنوان نشانی بيان شده بود.
رفقا را نيز برداشتيم و به مسجد مقدّس جمکران رفتيم، ديدم دمِ درِ بزرگ مسجد دکّان گچ پزی متروکه ای هست ولی مقداری گچ هست.
خواستم به دهِ #جمکران بروم و الاغی پيدا کنم، ديدم مال ِبی صاحبی می آيد و بيل به بغلش بسته شده است.
با همان مال گچ ها را بردم و رفقا مشغول سفيد کردن #مسجد شدند.
به سوی #روستای_جمکران راه افتادم که غذايی تهيه کنم، مرد کامل سِنّی را ديدم، پرسيد: کجا مي رويد؟ داستان را گفتم، گفت: شما مشغول کارتان باشيد من غذا می آورم، خواستم پول بدهم، گفت: مهّم نيست حساب می کنيم.
سه چهار روز که کار سفيدکاری طول کشيد آن مرد مرّتباً غذا می آورد و ما مسجد را سفيد می کرديم و حجره آن دو #سيد را نيز سفيد کرديم.
وقتي از سفيدکاری فارغ شديم، رفتم که پول غذاها را بدهم، آن مرد را پيدا نکردم، و کسی از چنين شخصی نام و نشانی نداد.
معلوم شد همه اش از #عنايات_حضرت_معصومه(س) بود، که براي گچ و حمل آن، و غذاها چيزي پرداخت نکرديم...
📚 کتاب #کرامات_معصومیه(س) - ص85، علی اکبر مهدی پور
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
#دلنوشتهای_برای ...
میدانی سید ،
دلم خیلی برایت تنگ شد.😭😭
حتی شاید بیشتر از حاج قاسم .
اون روزها ته ته ته دلمان خبر داشت که بالاخره یک روز صبح از خواب بیدار میشویم و خبر #شهادت سردارمان را از تلویزیون خواهیم شنید.
اما تو فرق داشتی. اینقدر به بودنت عادت کرده بودیم که حتی فکرش را هم نمیکردیم که یک روز صبح قرار است ما از خواب بیدار شویم و #سید ما برای همیشه بیدار نشود😭😭
برای همین است که رفتن حاج قاسم را باور کردم ولی رفتن تو را نه😭😭
او زندگی اش حماسه بود
و حماسی رفت. تو اما مظلوم بودی. مظلومانه هم رفتی😭😭
یک جای دور، خیلی دور، در هوایی مه گرفته با #خدای خودت خلوت کردی تا مزد اخلاصت را بگیری.
به دور از هیاهوی مقام و شلوغ کاری میز و صندلی ریاست.
فکر ما را نکردی با معرفت؟
نگفتی بعد سال ها داریم از دیدن رئیس جمهورمان کیف میکنیم؟
تو شوق ما را وقتی کنار آقایمان مینشستی ندیدی؟
شعف صدای آقا را وقتی از شما تعریف میکرد نشنیدی؟😭😭
معرفتات را شکر سید.
ما را درگیر خودت کردی و خودت را رها از ما؟ واقعیتاش را بخواهی
هنوز رفتنت را باور نمیکنم.
هنوز منتظرم فردا در خبرها بشنوم "
ریاست محترم جمهور حجه الاسلام رئیسی در دیداری صمیمانه پای صحبت کارگران معدن فلان نقطه دور افتاده نشست"
. . اما باید بپذیرم. سید #خوش_قلب و بی تکلف ما، از پیش ما رفته است. برای همیشه.😭😭
دلم برایت تنگ میشود سید😭😭😭😭😭😭😭. خیلی زیاد. برای لبخند مهربانت.😭😭😭😭😭 برای اضطرابی که در لحظه تنفیذ در چهرهات موج میزد که همان اضطراب دل ما را قرص کرد که کار به دست مرد خدا افتاده.
دلم برای تقوایت در مناظره تنگ میشود.😭😭😭
آن جا که به تو گفتند سندرم پست بیقرار داری و تو جواب ندادی.
چرا به آنها نگفتی سید؟ چرا نگفتی که پست بعدی ات #زمینِ_سردِ معراجِ شهدای تبریز است؟
کاش جواب میدادی تا دلمان برای جواب ندادنت این همه تنگ نمیشد.
وقتی نگرانیات برای #ناهار خوردن کارگران را تمسخر کردند، تو دنیای کوچک شان را به روی شان نیاوردی.
مثل همیشه لبخند زدی و از کنارشان گذشتی
تو با خدا عهدی داشتی و خدا امروز عزیزت کرد. عزیز ایران.😭😭😭
بیش از این خستهات نکنم
سید جان.
میدانم خستهای. چند سال است درست نخوابیدهای.
حالا دیگر استراحت کن.
بی آن که نگران فردا باشی.
برای ما هم دعا کن.
دوری ات سخت است.
ما سید خوش اخلاقِ #مهربانِ صبور خودمان را می خواهیم اما چه کنیم که خدای ما هم خوش سلیقه است و تو را برای خودش خواسته.
#شهادت_گوارایت.
سلام ما را به امام امت برسان.
@Kanal_Talangor