✍🏼اکبــــــــــــری
🎤منتظــــــــــــــــــــــر
♦️مادرم♦️
در میان گریه هایم مادرم خندید و رفت
آنشب سرد و غمین تاج سرم خندید و رفت◾️
دست سردش در میان آتش دستان من
همچو طفل نازنینی در برم خندید و رفت◾️
صورتش از نور بود و عطر دستش از گلاب
از گلستان دلم نیلوفرم خندید و رفت◾️
آسمان هم گریه کرد آنشب برای مادرم
با تمام حسرتِ چشم ترم خندید و رفت◾️
دیدم آنشب در ورای سینهٔ طوفانی ام
تکه ای از این وجود پرپرم خندید و رفت◾️
بعد از این اشعار من بوی یتیمی میدهد
گوئیا شور حیات از دفترم خندید و رفت◾️
سر به بالینش نهادم،بوسه بر پیشانی اش
خسته از لالائیِ دردآورم خندید و رفت◾️
بسترش آنشب بسی از پرّ گل آکنده بود
همچونان حور و پری در باورم خندید و رفت◾️
در تمنایش تمام کودکی هایم شکست
ناگهان با التماس آخرم خندید و رفت◾️
من نمیدانم خدایا این چه رسم عاشقیست
بیخبر از ناله هایم دلبرم خندید و رفت◾️
دیدم آنشب مادرم در آرزوی مشهدش
تا به پابوس ضریحش در حرم خندید و رفت◾️
مادرم آسوده باش و تا ابد راحت بخواب
آنشب زخمی برادر ! مادرم خندید و رفت◾️
تقدیم به تمام مادران آسمانی شده
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
✍🏼#اکبری ازندریانی
🎤#منتـظـر