#پدرومادر
ببار ای دیده اشک غم ز یاری
که کارم گشته هردم بی قراری
ببین نای سخن گفتن ندارم
دگر شب میل بر خفتن ندارم
بریزد کوه زآه سینه سوزم
نباشد فرق و در شب یا که روزم
از آن ساعت که رفتی از برِ من
زکف رفته همی تاج سرِ من
دو چشمم بر در است شاید بیائی
امان و داد زتو ناید صدائی
دگر من همنشین آه و دردم
ببین از داغ تو لبریز دردم
شده عکسِ به دیوار مونس من
که باشد تا شود فریاد رسِ من
تورا دست اجل از ما گرفته
پدر (مادر)در گور تنگ مأوا گرفته
گل کاشانه ام جانم فدایت
امید خانه ام جانم فدایت
زجا برخیز و بابا (مادر) دل نوازم
کنار قبر تو منزل بسازم
شب هرجمعه آیم بر مزارت
کنم اشک دوچشمانم نثارت
(صفا) آه جگر سوزت مراکشت
که داغ ماتمش بشکست مرا پشت
#پدرومادر
ببار ای دیده اشک غم ز یاری
که کارم گشته هردم بی قراری
ببین نای سخن گفتن ندارم
دگر شب میل بر خفتن ندارم
بریزد کوه زآه سینه سوزم
نباشد فرق و در شب یا که روزم
از آن ساعت که رفتی از برِ من
زکف رفته همی تاج سرِ من
دو چشمم بر در است شاید بیائی
امان و داد زتو ناید صدائی
دگر من همنشین آه و دردم
ببین از داغ تو لبریز دردم
شده عکسِ به دیوار مونس من
که باشد تا شود فریاد رسِ من
تورا دست اجل از ما گرفته
پدر (مادر)در گور تنگ مأوا گرفته
گل کاشانه ام جانم فدایت
امید خانه ام جانم فدایت
زجا برخیز و بابا (مادر) دل نوازم
کنار قبر تو منزل بسازم
شب هرجمعه آیم بر مزارت
کنم اشک دوچشمانم نثارت
(صفا) آه جگر سوزت مراکشت
که داغ ماتمش بشکست مرا پشت
#پدرومادر
ببار ای دیده اشک غم ز یاری
که کارم گشته هردم بی قراری
ببین نای سخن گفتن ندارم
دگر شب میل بر خفتن ندارم
بریزد کوه زآه سینه سوزم
نباشد فرق و در شب یا که روزم
از آن ساعت که رفتی از برِ من
زکف رفته همی تاج سرِ من
دو چشمم بر در است شاید بیائی
امان و داد زتو ناید صدائی
دگر من همنشین آه و دردم
ببین از داغ تو لبریز دردم
شده عکسِ به دیوار مونس من
که باشد تا شود فریاد رسِ من
تورا دست اجل از ما گرفته
پدر (مادر)در گور تنگ مأوا گرفته
گل کاشانه ام جانم فدایت
امید خانه ام جانم فدایت
زجا برخیز و بابا (مادر) دل نوازم
کنار قبر تو منزل بسازم
شب هرجمعه آیم بر مزارت
کنم اشک دوچشمانم نثارت
(صفا) آه جگر سوزت مراکشت
که داغ ماتمش بشکست مرا پشت
#پدرومادر
ببار ای دیده اشک غم ز یاری
که کارم گشته هردم بی قراری
ببین نای سخن گفتن ندارم
دگر شب میل بر خفتن ندارم
بریزد کوه زآه سینه سوزم
نباشد فرق و در شب یا که روزم
از آن ساعت که رفتی از برِ من
زکف رفته همی تاج سرِ من
دو چشمم بر در است شاید بیائی
امان و داد زتو ناید صدائی
دگر من همنشین آه و دردم
ببین از داغ تو لبریز دردم
شده عکسِ به دیوار مونس من
که باشد تا شود فریاد رسِ من
تورا دست اجل از ما گرفته
پدر (مادر)در گور تنگ مأوا گرفته
گل کاشانه ام جانم فدایت
امید خانه ام جانم فدایت
زجا برخیز و بابا (مادر) دل نوازم
کنار قبر تو منزل بسازم
شب هرجمعه آیم بر مزارت
کنم اشک دوچشمانم نثارت
(صفا) آه جگر سوزت مراکشت
که داغ ماتمش بشکست مرا پشت
#پدرومادر
ببار ای دیده اشک غم ز یاری
که کارم گشته هردم بی قراری
ببین نای سخن گفتن ندارم
دگر شب میل بر خفتن ندارم
بریزد کوه زآه سینه سوزم
نباشد فرق و در شب یا که روزم
از آن ساعت که رفتی از برِ من
زکف رفته همی تاج سرِ من
دو چشمم بر در است شاید بیائی
امان و داد زتو ناید صدائی
دگر من همنشین آه و دردم
ببین از داغ تو لبریز دردم
شده عکسِ به دیوار مونس من
که باشد تا شود فریاد رسِ من
تورا دست اجل از ما گرفته
پدر (مادر)در گور تنگ مأوا گرفته
گل کاشانه ام جانم فدایت
امید خانه ام جانم فدایت
زجا برخیز و بابا (مادر) دل نوازم
کنار قبر تو منزل بسازم
شب هرجمعه آیم بر مزارت
کنم اشک دوچشمانم نثارت
(صفا) آه جگر سوزت مراکشت
که داغ ماتمش بشکست مرا پشت