eitaa logo
کانال ختم و ترحیم خوانی
14.6هزار دنبال‌کننده
442 عکس
249 ویدیو
30 فایل
بسم الله الرحمان رحیم کانال ختم و ترحیم خوانی🎤 اشعار پندیات، روضه، نوحه و... https://eitaa.com/joinchat/1758134425Ca7138e05ff تعرفه وتبلیغ @kianatv 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 کانال را به دوستانتان خودتان معرفی کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
(گر بشر شاه بُود یا که گدا می‌میرد ) ❤️❤️❤️❤️🔹🔹🔹🔷🔷🔷💜💜 گر بشر شاه بُوَد یا که گدا می‌میرد گر غنی هست و یا از فقرا می‌میرد ناخدا غرّه مشو باد به غبغب مفِکن که به جز ذات خدا غیر خدا می‌میرد آدمیزاد اگر عمر دو صد نوح کند یا که چون خضر خورد آب بقا می‌میرد کاسه از آب چو لبریز شود می‌ریزد هر درختی که بیفتاد ز پا می‌میرد شمع گر شعله کشد از سر شب تا به سحر ز نسیمی که وزد باد صبا می‌میرد تا صداقت شود از صدق و صفا بهره بری چون صداقت روَد از بین ، صفا می‌میرد مهدیا زود بیا کز اثر فسق و فساد نور ایمان بخدا در دل ما می‌میرد منِ (ژولیده) چه‌گویم که ز دوری رخت آه در سینه‌ی ما ، وقت دعا می‌میرد "مرحوم ژولیده نیشابوری
اگر دل با صفا میشد چه میشد؟ به دور از هر خطا میشد چه میشد ؟ به جای غیبت وتهمت به محفل اگر یاد جزا میشد چه میشد ؟ بلی غیبت اشد ّمن زنا هست زبان دور از بلا میشد چه میشد ؟ در این عالم بشر با عقل ودانش به دینش آشنا میشد چه میشد؟ به جای کینه و بخل وحسادت رفاقت بین ما میشد چه میشد؟ به جای آتش افروزی به عالم عدالت گر به پا میشد چه میشد؟ اگر قرآن به جای مَهر دختر بشر را رهنما میشد چه میشد؟ به جای خود نمائی آدمیزاد کمی دور از ریاء میشد چه میشد؟ به دنیای تلاطم ، آل احمد به طوفان نا خدا میشد چه میشد؟ به جای خوردن حقّ برادر به حقّ خود رضا میشد چه میشد؟ اگر اسراف نمیگر دید نعمت به فکر فقرا میشد چه میشد؟ ندیدی چشم وهم چشمی چها کرد حذر زین کارها میشد چه میشد؟ کجا رفت احترام ریش سفیدان اگر حرمت به جا میشد چه میشد؟ به جای هرزه گوئی خلق عالم کمی هم با حیا میشد چه میشد؟ خدا فرمود زمرگت یاد بنما تذکّر بین ما میشد چه میشد ؟ صفا گفتی هر آنچه گفتنی خود خدا از تو رضا میشد چه میشد؟ 👉
مردن و خوابیدن گور ، نوبت ما هم میرسه رفتنِ این سفر به زور ، نوبت ما هم میرسه شاه و گدا فرق نداره همه باید برن سفر خوردن گوشت ز مار و مور نوبت ماهم میرسه امان ز شام وحشت و تنگی و تاریکی قبر دیدن خونهٔ بی نور ، نوبت ما هم میرسه کجا میخای فرار کنی ز چشم تیز بین اجل ز مردنت غصه مخور ، نوبت ما هم میرسه مؤمن که ترسی نداره ضامنش مرتضا علیست وصال و موقع سرور ، نوبت ما هم میرسه یه روز میاد که میروی به پای میزان عمل دیدن اون یومِ نُشور ، نوبت ما هم میرسه هر کسی که لیاقت رفتن جنت نداره دیدن اون ز راه دور ، نوبت ما هم میرسه اگه میخای که ساکن بهشت بشی عمل میخاد دیدن آن می طهور ، نوبت ما هم میرسه دسته به دسته حوریان صف میکشن به خدمت مؤمن باشی و هم صبور ، نوبت ماهم میرسه عصیان مکن که میشوی اسیر خشم حضرتش بترس ز نخوت و غرور ، نوبت ما هم میرسه (صفا) بدان که مزرع قیامت هست و این جهان بکار نمیاد زر و زور ، نوبت ما هم میرسه 👉 @Kanal_tarhimkhani66
دل غمدیده ما در جهان غمخوار هم دارد دل برای راز گفتن محرم اسرار هم دارد سخن بسیار دارد دل ز جور روزگار اما اگر گوید سخن داند ضرر بسیار هم دارد نمیگویم بغیر از حق بعالم گر چه میدانم که گوش از بهر بشنیدن در و دیوار هم دارد زبان سرخ سر سبز را آخر میدهد بر باد چرا ؟؟چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد اگر تیغ تو می برد مبــــــــــر نان کسی هرگز که این برندگی را خنجــــر خونخــــوار هم دارد بگرد هیچ بهر هیچ در این عالم مپیچ ای هیچ! که این پیچیــــــدگی را در طبیعت مار هم دارد بجای نوش دائم میزنی نیـــــــش و نمیدانی که این راه و روش را عقــــرب جـــــرار هم دارد غنی حق ضعیــــــــفان را به غارت میبرد اما نمی داند جهان یک خالق قهــــــــــــار هم دارد مکن ظلم و ستم ظالم بترس از آه مظلومان که روز روشـــــن هر فـــــرد شام تار هم دارد هنوز ای مدعـــــــی بهر فراز دار در عالم علی مرد خدا در مکتب خود میثم تمار هم دارد گنه کارم من ژولیده یا رب خود تو میدانی که گل با آنهمه حسن و لطافت خـــــار هم دارد ژولیده نیشابوری
دلا روزی یقین باید سفر رفت ز ملک عاریه باید بدر رفت همانجایی که رفتند دوست و اقوام به پیش مادر و پیش پدر رفت بکن کاری مفید باشی به عالم نباید چون درخت بی ثمر رفت برای پاسخ اعمال دنیا به پای میز حکم دادگر رفت چرا باید کنی کاری تو ای دوست بوقت مرگ با چشمان تر رفت ز حکم حق مکن سر پیچی ای دوست چرا باید به پیشواز خطر رفت زند هر روز اجل ناقوس مردن چرا باید بسان کور و کر رفت چنان سخت است فردای قیامت به حال خویش بباید نوحه گر رفت خوشا آنانکه دارند زاد و تقوی که دست پر توان در هر گذر رفت سلیمان رفت نشان از تخت وتاج نیست بلی این ره بباید سربسر رفت (صفا) شاه و گدا فرقی ندارد همه باید سوی این بوم و بر رفت 👉
ای خفته در جهالت خیز و دمی زخوابت توغافلی زعمر و کم کم رسد شبابت ازعمر رفته خویش تو باخبر نگردی یک دم به حال زارت دیدهٔ تر نگردی عمر گذشتهٔ ما دوباره بر نگردد همچو درخت خشکی است دوباره تر نگردد درس وفا بیاموز جانا تو در زمانه آخر اسیر مرگی جانا به هر بهانه هرکس برای عمرش امر قضا نوشتند پیمانه چون شود پر سِیْرِ فنا نوشتند شخصی بیافتد ومرگ براو رسد زمانه وان دیگری مریضی بهرش شود بهانه یک تن به شهر غربت گیرد اجل رهش را کس نیست وتا به زانو گیرد دمی سرش را یک تن به مثل شداد ظلم جفا نماید یک تن به مثل حاتم بر خلق وفا نماید شخصی به مثل قارون گنجش تمام دین شد بر حکم عدل خالق بلعیده در زمین شد شخصی به مثل شداد سازد بهشت دنیا وان دیگری چو میثم با آن سرشت زیبا سرمیدهد سر دار تا سر به بند نباشد از ظالمان عصرش در قید بند نباشد یک تن چوشمر ملعون بر عالمی جفا کرد همچو حسین زهرا سر از قفا جدا کرد شانزده سفر پیاده اعمال حج بپا کرد یک عمر عبادت خویش بهر هوس فنا کرد گفتم از این موارد هوشیارتر بمانی تا دست خالی موکب در این سفر مرانی جانا روی به جائی که یار و یاورت نیست هوشیار شو مگر که مرگ بر تو باورت نیست آمادهٔ سفر باش قبل از رسیدن مرگ عصیان وهم پلیدی ای جان من بکن ترک از شعرت ای (صفا) گر یک تن زخواب خیزد بهرِ جزایت حیدر از کوثر آب ریزد بسم الله الرحمان رحیم کانال ختم و ترحیم خوانی🎤 اشعار پندیات، روضه، نوحه و... https://eitaa.com/joinchat/1758134425Ca7138e05ff کانال را به دوستانتان خودتان معرفی کنید
بنام خدا فارسی و ترکی با محوریت گردش ایام و..... "" "" "" باز هم پنج شنبه آمد بیت الاحزان شد دلم خیمه زد آلام و محنت بر سرای منزلم ناخود آگاه شد سرشکم جاری از چشمان من سوخت از اندوه وغم غصه سراسر جان من خاطرات تلخ وشیرین صف کشیدند دربرم بر گرفت آتش ز آه دلخراشم پیکرم دم به دم در خلوت خود پرسم از خود این سوال حاصل عمرم چه بوده بعد پنجاه و سه سال با تأمل می کنم بر دفتر خود یک نگاه می برم پی بر هزاز و یک خطا و اشتباه کاش بودم در جوانی چون میان سالی صبور می نمودم دوری از خودبینی و کبر وغرور کاش نبودم خام و ناپخته در ایام شباب طی نمی کردم مسیر زندگی را با شتاب کاش نبودم این همه غافل ز حال دوستان بیشتر سر می زدم من بر سرای سردشان تا نفس داریم عزیزان هم نفس بودن روا ست آب پاشیدن به سنگ قبر فعلی نارواست تاکه در قید حیاتیم قدردان بودن خوش است باخبر از حال هم در آنزمان بودن خوش است قبل مردن با زبعدمرگ حسابش ماسوا ست یادهم بودن عزیزان قبل مردن دل رباست آنکه از دنیا رود دستش به جایی بند نیست مایهٔ آرامش او گریه یا لبخند نیست هر که اعمالش نکو باشد سرایش ایمن است قبر تار و تیره اش هر لحظه هرآن روشن است مرگ دیر یا اینکه زود آید سراغ مردو زن قسمت شاه و گدا باشد ز دنیا یک کفن الغرض در زندگانی مهر ورزی دلرباست بهتر از صد فاتحه یا ختم قرآن و دعاست فاخرم نی که وصیت بلکه خواهش می کنم چند بیتی را به ترکی من سرایش می کنم دیرلیکده سوروشون یاخشی یامان حالیمی سیز قویمایون خاموش اولا کوکب اقبالیمی سیز من اولندن سوراهئچ فایداسی یوخ آغلاما غین قبریم اوستونده گلوب سینوزی هئی داغلاما غین آند اولا آلاها راضی دگولم وای دیه سوز اوزادیب ساقالوزی یا قره کوینک گیه سوز دیرلیکده منه گر باش ووراسوز خوشدی منه غم چاغیمدا منی گر یوخلویاسوز خوشدی منه بیری اولجاق اونون اطرافینی؛ مرد و زن آلور خوان احسان آچیلورهامی اونی یاده سالور دیری واختا داخی قارداش باجی سون سسلموری قارداش اوز قارداشینی صدقیله دای ایستموری الغرض گردش دوران دولانور سرعتیلن گئدوری پیر و جوان قبر اوونه نوبتیلن سیز گلون سنت دیرینه نی برباد ائلیون تا گله پیک اجل بیر بیروزی یاد ائلیون فاخرم ایستیورم ایمدی منه یار اولاسوز دیری واختیمدا منه مونس و غمخوار اولاسوز ایمدی دلشادم اگر یا کی غمیمم چوخدی منیم توپراق آلتیندا سیزه هئچ نیازیم یوخدی منیم ✍ : مسلم فرتوت (فاخر) 🔘🔘🔘🔘🔘🔘🔘🔘🔘
پندیات* ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️✔️✔️ ایدل دمی بیدارِ  شو /چون سوی گورت میبرند بردوش یاران  هدیه ای/برمار ومورت میبرند راضی نباشی زین عمل /آخر به زورت میبرند بر خانهٔ تاریک وتنگ /هم سوت وکورت میبرند باید روی اندر سفر رفتند و یاران سربسر ➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ برخیز زین خواب گران/ باید روی از این جهان پیمانه چون لبریز شد/باید روی پیرو جوان این قد شمشاد توهم/روزی شود مثل کمان ای وای از روزجزا/گردد گناه تو عیان نبود جهانت را وفا این عمر را نبود بقا ➖➖➖➖➖✔️✔️✔️ یکدم برو اندر مزار/عبرت بگیر با حال زار خفتند و خاموش از سخن /رعنا جوانان گل عزار شاه وگدا بایک کفن /  گشتند زدنیا رهسپار نه یار گردد قدرتت /نه باشدت راه فرار درزیر خاک گردی نهان گم میشود نام ونشان ➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ بشنو مکن ظلم وجفا /بینی یقین روز جزا منما  جفا بر این وآن  /  دیگر نما جانا حیا یک زره از خیرو زشرّ/ آنجا حساب آرد خدا گر باشدت حب علی / یاری کند آنجا ترا دنیا به مثل کشتزار تخم نکو درآن بکار ➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ جانا بیا عصیان مکن/خودرا جزا گریان مکن بنما محبت ای عزیز /قلب کسی لرزان مکن تاروزی تو با خداست/ خواهش از این وآن مکن روزی مبر از دیگران/خوشحال زخود شیطان مکن بشنو(صفا) منما دراز دست سوی کس جز چاره ساز شاعر قاسم جناتیان قادیکلائی
ای بنده بیا ساکن میخانۀ ما باش ما شمع تو گردیم و تو پروانۀ ما باش تا چند خوری باده ز پیمانۀ اغیار پیمان بشکن طالب پیمانۀ ما باش از عشق مجازی نشود کام تو حاصل از عشق بتان بگذر و دیوانۀ ما باش بیگانه شو از دیده که نادیده ببینی بیزار تو از دیدۀ بیگانۀ ما باش باز است در رحمت ما رحم به خود کن در دام نیفتاده بیا دانۀ ما باش این کهنه خرابات چرا می کنی آباد؟ بگذر تو ز آبادی و ویرانۀ ما باش یک عمر شدی خانه به دوش هوس و آز یک ماه بیا معتکف خانۀ ما باش هر در که زدی دست رد آمد به جوابت پس منتظر پاسخ جانانۀ ما باش «ژولیده» مشو ریزه خور سفرۀ اغیار مهمان منی بر سر پیمانۀ ما باش
پندیات* ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️✔️✔️ ایدل دمی بیدارِ  شو /چون سوی گورت میبرند بردوش یاران  هدیه ای/برمار ومورت میبرند راضی نباشی زین عمل /آخر به زورت میبرند بر خانهٔ تاریک وتنگ /هم سوت وکورت میبرند باید روی اندر سفر رفتند و یاران سربسر ➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ برخیز زین خواب گران/ باید روی از این جهان پیمانه چون لبریز شد/باید روی پیرو جوان این قد شمشاد توهم/روزی شود مثل کمان ای وای از روزجزا/گردد گناه تو عیان نبود جهانت را وفا این عمر را نبود بقا ➖➖➖➖➖✔️✔️✔️ یکدم برو اندر مزار/عبرت بگیر با حال زار خفتند و خاموش از سخن /رعنا جوانان گل عزار شاه وگدا بایک کفن /  گشتند زدنیا رهسپار نه یار گردد قدرتت /نه باشدت راه فرار درزیر خاک گردی نهان گم میشود نام ونشان ➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ بشنو مکن ظلم وجفا /بینی یقین روز جزا منما  جفا بر این وآن  /  دیگر نما جانا حیا یک زره از خیرو زشرّ/ آنجا حساب آرد خدا گر باشدت حب علی / یاری کند آنجا ترا دنیا به مثل کشتزار تخم نکو درآن بکار ➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ جانا بیا عصیان مکن/خودرا جزا گریان مکن بنما محبت ای عزیز /قلب کسی لرزان مکن تاروزی تو با خداست/ خواهش از این وآن مکن روزی مبر از دیگران/خوشحال زخود شیطان مکن بشنو(صفا) منما دراز دست سوی کس جز چاره ساز شاعر قاسم جناتیان قادیکلائی
پندیات***** ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️✔️✔️ ایدل دمی بیدارِ شو /چون سوی گورت میبرند بردوش یاران هدیه ای/برمار ومورت میبرند راضی نباشی زین عمل /آخر به زورت میبرند بر خانهٔ تاریک وتنگ /هم سوت وکورت میبرند باید روی اندر سفر رفتند و یاران سربسر ➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ برخیز زین خواب گران/ باید روی از این جهان پیمانه چون لبریز شد/باید روی پیرو جوان این قد شمشاد توهم/روزی شود مثل کمان ای وای از روزجزا/گردد گناه تو عیان نبود جهانت را وفا این عمر را نبود بقا ➖➖➖➖➖✔️✔️✔️ یکدم برو اندر مزار/عبرت بگیر با حال زار خفتند و خاموش از سخن /رعنا جوانان گل عزار شاه وگدا بایک کفن / گشتند زدنیا رهسپار نه یار گردد قدرتت /نه باشدت راه فرار درزیر خاک گردی نهان گم میشود نام ونشان ➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ بشنو مکن ظلم وجفا /بینی یقین روز جزا منما جفا بر این وآن / دیگر نما جانا حیا یک زره از خیرو زشرّ/ آنجا حساب آرد خدا گر باشدت حب علی / یاری کند آنجا ترا دنیا به مثل کشتزار تخم نکو درآن بکار ➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️ جانا بیا عصیان مکن/خودرا جزا گریان مکن بنما محبت ای عزیز /قلب کسی لرزان مکن تاروزی تو با خداست/ خواهش از این وآن مکن روزی مبر از دیگران/خوشحال زخود شیطان مکن بشنو(صفا) منما دراز دست سوی کس جز چاره ساز شاعر قاسم جناتیان قادیکلائی
4.04M
کامل ختم مادر▪️▪️▪️ و پایان مفید و مختصر مادر🌑🌑🌑 قران مادر به حضرت زهرا(س) #و سینه زنی 🎧🎤 ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
پند// داستان دوستی مردی با عزرائیل ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖🌷🌷🌷 شنیدم حضرت حق  داده فرمان به عزرائیل که باشد قابض جان ببندد با یکی عهد و رفاقت دهد درسی بر او  با این ظرافت چو بگذشت مدتی از آن زمانه که بینشان گرفت دوستی نشانه دگر بار امر شد از سوی سبحان که بگسل پیک حق اینگونه پیمان برای آخرین بار قابض جان بسوی خانه اش گردیده مهمان بگفتا آخرین دیدار با توست بود امر خدا این خواسته اوست بگفت آن مرد که ای نور دو چشمان رفاقت کرده ایم چند سال بدوران بیا مردانگی کن آخرین دم ببند عهدی چنین ای دوست با من که چند وقت قبل مرگم ای وفا دار مرا از مردنم بنما خبر دار گذشت چند سال از آن دیدار آخر که عزرائیل آمد در برابر بگفت آن مرد چنین ای پیک داور قدمهای تو باد بر دیده و سر رفیقم آمدی حالم بپرسی پس از چندی تو احوالم بپرسی بگفتا آمدم جانت ستانم که من دیگر کسی را دوست نخوانم هراسان گفت توبا من عهد بستی چرا آن عهد و پیمان را شکستی نمودی عهد خبردارم نمایی بوقت مرگ هوشیارم نمایی بگفتا من خبر دارت نمودم به چندین بار هوشیارت نمودم درآن وقتی که بردم یاورانت تلنگر بود زدم آندم به جانت ندیدی مردن همسایه ات را ویا مرگ عمو و خاله ات را ندیدی صد جنازه در خیابان نرفتی زیر تابوت عزیزان همه هشدار بوده داده ام من ترا اخطار بوده داده ام من بیا و خواب سنگین را رها کن به فکر مرگ و هم روز جزا کن کسی را عمر جاویدان نباشد اجل را با کسی پیمان نباشد صفا گر شاعری یا نکته دانی توهم تا چند صباح زنده نمانی شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی بسم الله الرحمان رحیم کانال ختم و ترحیم خوانی🎤 اشعار پندیات، روضه، نوحه و... https://eitaa.com/joinchat/1758134425Ca7138e05ff کانال را به دوستانتان خودتان معرفی کنید
مردن و خوابیدن گور ، نوبت ما هم میرسه رفتنِ این سفر به زور ، نوبت ما هم میرسه شاه و گدا فرق نداره همه باید برن سفر خوردن گوشت ز مار و مور نوبت ماهم میرسه امان ز شام وحشت و تنگی و تاریکی قبر دیدن خونهٔ بی نور ، نوبت ما هم میرسه کجا میخای فرار کنی ز چشم تیز بین اجل ز مردنت غصه مخور ، نوبت ما هم میرسه مؤمن که ترسی نداره ضامنش مرتضا علیست وصال و موقع سرور ، نوبت ما هم میرسه یه روز میاد که میروی به پای میزان عمل دیدن اون یومِ نُشور ، نوبت ما هم میرسه هر کسی که لیاقت رفتن جنت نداره دیدن اون ز راه دور ، نوبت ما هم میرسه اگه میخای که ساکن بهشت بشی عمل میخاد دیدن آن می طهور ، نوبت ما هم میرسه دسته به دسته حوریان صف میکشن به خدمت مؤمن باشی و هم صبور ، نوبت ماهم میرسه عصیان مکن که میشوی اسیر خشم حضرتش بترس ز نخوت و غرور ، نوبت ما هم میرسه (صفا) بدان که مزرع قیامت هست و این جهان بکار نمیاد زر و زور ، نوبت ما هم میرسه شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی بسم الله الرحمان رحیم کانال ختم و ترحیم خوانی🎤 اشعار پندیات، روضه، نوحه و... https://eitaa.com/joinchat/1758134425Ca7138e05ff کانال را به دوستانتان خودتان معرفی کنید
دنیای پر زجور با سبک دشتی ❤️❤️❤️🟣🟣🟣⚫️⚫️⚫️⚫️🔵🔵🌹 بیا جانا که دنیا پر زجور است سر آخر جای تو در مهد گور است بخواهی و یا نخواهی میروی گور مسافر میشوی با جبر و با زور فغان و ناله کی دارد خریدار به چنگال اجل گردی گرفتار توان یاری ات را کس ندارد بجز ایمان فریاد رس ندارد ز مال و ثروتت ناید بکارت بماند از برای روزگارت جواب مال باتوست در دل گور خورد وارث دل شاد و دهد سور بیا از من شنو فکر جزا کن بیا و خود سریها را رها کن زمان زندگی که بر نگردد بکن کاری که چشمت تر نگردد اگر که عاقلی منما تو عصیان بیا با عقل خود بر بند تو پیمان از این پس در پی دنیا نباشی بترسی و تو بی پروا نباشی بگیر دستی که تا دست تو گیرد بترس از خشم حق هست تو گیرد از آن موقع بترس از خشم یزدان به طوفانی کند کاخ تو ویران بیا با خلق عالم کن مدارا به هر کاری ببین اول خدا را ببین فرعون و نمرود در کجایند به فردای قیامت در نوایند (صفا ) فکری تو از بهر جزا کن تو هم از بهر خود هر دم دعا کن شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی
پند ➖➖➖➖➖➖➖➖➖✔️✔️✔️✔️✔️✔️ جز ذکر آل مصطفی لب آشنا نمیشود هر شعر بی ثمر یقین دلِ تو جا نمیشود به درد بی دوای ما زان همه نسخه و دوا جز مهر و همدلی دگر مرحم ِ ما نمیشود چو صدکتاب دیده و. شنیده وصف عاشقی یکی ازان چو یوسف و آن قصه ها نمیشود هرکه دلش بدان خوش است کبوتر حرم شود صد بام وصد فضا چنان کرببلا نمیشود در آزمون زندگی فراز و هم نشیب هست که سربلند ز آزمون جز به بلا نمیشود به کار خیر حاجت درنگ و استخاره نیست مده تو رایگان زکف چرا پیدا نمیشود بدی نمودی بارها ، برای تو ثمر نداشت بیا وخوبی کن دمی که بی جزا نمیشود آخر درس زندگی مرگ وفنا و عدم است عمر بشر به مثل نوح که قرنِ ها نمیشود نه نوحی ماند به روزگار نه خضری جاودان شود بشر بداند این سخن ز مرگ جدا نمیشود همچو سکندر زمان روی پی آب بقا اجل بود کمین تو ، به مرگ دوا نمیشود آدم عاقل ای بشر ، به مال و جاه و سیم وزر دل به خطا نمیدهد ، مست هویٰ نمیشود روح بلند آدمی به عرش آشیان کند خانهٔ دل جایگه بی سرو پا نمیشود گفت خلیفه ات کنم روی زمین بجای خود کسی که جانشین اوست ، شمر دغا نمیشود بصیرتت زیاد کن ، شناس راه و چاه را که هر که مدعی شود ناجی ما نمیشود خدا زخلقت بشر ، به خود چو مرحبا سرود آدمِ برتر از ملک ، که پر جفا نمیشود مزن تو نیش به این و آن ، مبر تو نان زدیگران خدای تو زاین عمل یقین رضا نمیشود صفا بگو بار دگر ، ببند تو بار بر سفر که سیم وزر عامل قرب به خدا نمیشود شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی
"خدا پرسد ز ما فردا که بهر ما چه آوردی؟ به جز بار گنه با خود تو از دنیا چه آوردی؟ به دنیا سال‌ها خوردی و نوشیدی و پوشیدی برای قدردانی، هدیه بهر ما چه آوردی؟ تو را دادیم عقل و منطق و نیروی انسانی تو در آنجا گرفتی کام دل، اینجا چه آوردی؟ تو بی‌پروا ندانستی، پس از امروز فردایی است شد امروز تو فردا و تو بی‌پروا چه آوردی؟ بسی داد و ستد کردی تو در بازار آشفته در این بازار وانفسا بگو، کالا چه آوردی؟ فرستادیم بهر راهنمایی تو پیغمبر از آنچه گفت با تو، در صف عقبی چه آوردی؟ به تو گفتم بهشتم، اهل تقوا را بود پاداش من آن پاداش آوردم، تو از تقوا چه آوردی؟ به قرآن نقش کردم، بهرت آیات جهنم را بگو بهر نجات خود ز نار ما چه آوردی؟ در این جا هر کسی دارد شفیعی نزد ما برگو تو از بهر شفاعت در بر مولا چه آوردی؟ ملاک بندگی ما بود ترک هوای نفس بگو ای بوالهوس از درک این معنا چه آوردی؟ من ژولیده میگویم به نص آیه قرآن خدا پرسد ز ما فردا، که بهر ما چه آوردی؟" ✍ نیشابوری 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
ای بشر بشنو ز من،این نکته ی سنجیده را تا به عالم حل کنی ، هر مشکل پیچیده را زندگی گر میکنی در این جهان ، مردانه کن باز کن ای بی خبر از خواب غفلت، دیده را لذت از شادی خود بردن ، ندارد ارزشی سعی کن تا شاد سازی ، خاطر غمدیده را دیده ی حق بین دمی، ای کور باطن باز کن تا به چشم خویش بینی ، خالق نادیده را در بر ظالم ، دفاع از حق مظلومان بکن چونکه ایزد دوست دارد این مرام و ایده را رو قوی شو تا توانی ، ورنه سیل حادثات طعمه ی خود زودتر سازد ، تن رنجیده را پاسبان گله را ، چشم بصیرت لازم است تا به هر جلدی شناسد گرگ باران دیده را ریسمان محکمی باید و گرنه چرخ چاه با فشاری پاره سازد ، رشته ی پوسیده را صبر باید کرد ، تا گردد درختی بارور باد می خواهد ، به بیزد خرمن کوبیده را پیشه ی خود، خدمت خلق خدا کن ای بشر ضبط خاطر کن تو ، پند شاعر ژولیده را
خوشا دلی که بر آن دل ، خدا نظر دارد خدا ز درد دل بندگان خبر دارد اثر مجو ، زِ دعا تا تو را نسوزد دل اگر که سوخت دلت پس  ، دعا اثر دارد به عیش و ماتم دنیا غمین و شاد مباش که هر پگاه ، شبی ، هر شبی سحر دارد خوشا کسی که در این روزگار وانفسا زِ دوش مردم افتاده، بار ، بَر دارد چه بوده ای و چگونه رسیدی  آخر کار به هوش باش که این راه ، بَس خطر دارد کسی نمانده به دنیا تو هم نمی مانی که این توقف کوته ، زِ پِی ، سفر دارد  در این مسیر "مُبَشِّر" به کف ندارد هیچ که آه سرد و رُخِ زرد و چشم تر دارد 🔸️شاعر:
دل که بی یاد تو و نور تو باشد دل نیست به جز از درد و غم و رنج و محن حاصل نیست آنکه راهش زتو دور است ندارد خیری بندگی جز در این خانه دگر قابل نیست دیده بگشای دلا، بین که همه رهگذریم هرکه با حق شده مانوس دگر غافل نیست به خداوند،  اجل همره ماست هر نفسی آنکه باور نکند بی ثمر است،  عاقل نیست این جهان فانی و عقباست سرای باقی وای بر آنکس که دیدار حقش نائل نیست هر دری بسته شود جز در پر فیض خدا آنکه دستش بسوی غیر رود سائل نیست 🔸️شاعر:
. 🔵🔵🔵⚫️⚫️⚫️⚫️🔴🔴🔴🔴🔷🔷🔷🔷⬛️⬛️⬛️⬛️ غم دنیا مخور ای دوست که دنیا را فنا باشد برو در فکر عقبا باش بدان آن را بقا باشد اجل دنبال  انسان است ندارد ترسی از این کار بگیرد جان هریک را چه شاه و یا گدا باشد کجا از چنگ این صیاد بود راه گریز ما را ندارد رحمی بر انسان به این درد کی دوا. باشد رسد چون موعد مرگ بشر از روی تقدیرش نه یک لحظه کند تأخیر  نه جائی بر خفا باشد (۱) سلیمان گر شود انسان به پیش مرگ تسلیم است بشر را کی به پیش مرگ دگر چون و چرا باشد ببیند آدمی هر روز یکی تیرِ اجل خورده نمیدانم چرا غافل چنین او بی حیا باشد نمی گویم گدای سامره گردی در این دنیا ولیکن بنده ٔمال جهان گشتن خطا باشد بیا و حرمت پیران بجا آور   که پیر گردی خدایا رحم کن  پیری چه درد بی دوا باشد کجا باشد جوانمردی گرسنه باشد همسایه ولی بر سفره ات  هرشب ترا چند نوع غذا باشد کجا باشد روا حق ضعیفان  را کنی ضایع که تا شاید دو روزه  عمر. به منصب کدخدا باشد برای توبه تعجیل کن  که فرصت دائمی نبود که این دنیا محل کشت و. خرمن درجزا باشد (صفا) هرگز مشو مغرور که شعر و شاعری دانی که اشعارت عنایات حسین سرجدا باشد شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلائی ☑️☑️☑️☑️🔴🔴 وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ (34) اعراف برای هر امتی مرگ هست پس اگر مرگ فرا برسد لحظه ایی پس و پیش نمیکند
چون نمک از حد گذشت بیشک غذا شور میشود از منیّت هست که آدم از خدا دور میشود ایکه مینازی به چشمان سیاه و زلف خویش وقت پیری مو سفید و چشم کم نور میشود در کجا رفت گنج قارون و چه شد نوح نبی آدمی خواهی نخواهی طعمهٔ گور میشود هر چه کردی همدمت گردد ترا روز جزا ورنه جسمت زیر خروار خاک مستور میشود با مرارت میتوان بر مشکلات فائق شدن ورنه با تن پروری چون شام دیجور میشود زندگی را فرصت آزمودن چند باره نیست بی خبر پیک اجل بهر تو. مأمور میشود چون سکندر گر روی اندر پی آب بقا اینچنین آبی چطور بر تو تصور میشود با چنان قدرت سکندر رفت ما هم میرویم مردنش بر آدمیزاده تلنگر میشود گر بپوشی بر تنت پیراهن از جنس طلا اکثرا اینگونه پوشیدن تفاخر میشود گاه تعصّب باعث دوری ز خالق میشود ادّعای بی عمل داشتن تظاهر میشود گفته پیغمبر چنین آن پاک سیرت از عمل آدمی با خیر و شر خویش محشور میشود ای صفا با کار خیر بر دل تو حاکم میشوی آنکه باشد بی تفاوت آری. منفور میشود 🔸️شاعر: دیجور==شب به غایت تاریک / خیلی تاریک مستور= استتار شده / پوشیده شده تلنگر = هشدار دادن با سر انگشت زدن / بیدار کننده منفور =پست
جسم ما هم زیر خاک  روزی نهان خواهد شد عاقبت این گلشن عمرت خزان خواهد شد میرسد باحکم مرگ پیک حق در کوی تو گر به هندوستان روی نزدت عیان خواهد شد دل درون سینه بند آید از روی هراس لال از ِ وحشتش آن لحظه زبان خواهد شد گر چه انسان نداند وقت اجلاس نزول به یقین روزی به ماهم میهمان خواهد شد اینقدر غرّه به زیبائی و نیرو مشو چین  وچین  صورت وقامت چو کمان خواهد شد آنچنان محو شوی از نظر خلق جهان حسن وآوازهٔ ازتو بی نشان خواهد شد هرچه از ثروت وملک هست برسد ورّاثت عمل از خیر وزشر همرهتان خواهد شد وای از محشر ورسوائیِ در پای عمل دست وپا شاهد و مجبور به بیان خواهد شد پای میزان عمل اصل ونصب نیست عزیز مستحق هرچه که باشی تو همان خواهد شد هرچه گفتند و قیامت هست تو کردی تکذیب باش بچشم خود  ببینی چه فغان خواهد شد پس بیا زره ایی تردید نما برسخنت که چه خاکی بکنی سر گر همان خواهد شد ترک کن این همه خودخواهی وهم کبر وریا بخداوند سبب قرب تو آن خواهد شد آنچه گفته به تو در شعر  (صفا) از سر خیر گر کنی مشی ومرام ترفیعت آن خواهد شد 🔸️شاعر:
آید امشب گر تورا وقت سفر اماده ایی طی کنی اینک مسیر پر خطر اماده ایی گر بیاید قابض الارواح و گوید زود باش عمرت ای انسان دگر آمد به سر آماده ایی این سفر را توشه ی بسیار خواهد لاجرم بر عبور از راه سخت این گذر آماده ایی روزگاری فرصت ماهم به پایان میرسد روی شانه می برندت چون ز در آماده ایی کاروان بر خیزد و آید صدای الرحیل چون بگوش آید زمانی این خبر آماده ایی آشیانی بر درخت پیر وخشکی ساختی تا که بگشایی از این جا بال و پر آماده ایی تار گیسوی سپیدی کرد اینگونه خطاب بهر دل کندن زمال و سیم و زر آماده ایی هر زبانی میچشد القصه طعم مرگ را تا بنوشی جام مرگ ای محتضر، آماده ی؟ 🔸️شاعر:
دلاجزنیکنامی ، چیزی ازانسان نمی ماند ❇️❇️❇️❇️♻️♻️♻️♻️💙💙💙🩸 دلاجزنیکنامی ، چیزی ازانسان نمی ماند چنانکه جزخدا، دردهرجاویدان نمی ماند اگرخضرپیمبرهم شوی ، این پند را بشنو که اب زندگی درچشمه حیوان نمی ماند من ازچاک گریبان ، عزیز مصردانستم که ننگ افترا ، برپاکی دامان نمی ماند ذلیخارا  بگو، تااستین با خون دل شوید که یوسف تاابد، درگوشه زندان نمی ماند من از شیب وفراز این جهان سفله فهمیدم که اوضاع جهان درکارخود، یکسان نمی ماند برون کن ازسرت ؛ فکر گنه حتی به پنهانی که زیر ابر، ماهی ، تا ابد پنهان نمی ماند درایام جوانی ، فکر فردای قیامت کن که درپیری، برایت فرصت جبران نمی ماند فلانی رفت امروز و ، توهم فردا به دنبالش خدارا همتی کن ، کین جهان جان نمی ماند من ژولیده میگویم ، دوصد بار دگر ایدل بجز اثار نیکو، چیزی از انسان نمی ماند
سال ها گفتیم و خندیدیم و از خود غافلیم دل به دنبال هوس ها ما به دنبال دلیم روز و شب دیوانه ی نفسیم و مست حُبّ مال بدتر از این، این که پنداریم عقل کاملیم دل به قصر سنگ، خوش کرده نمی دانیم خود عاقبت یک قبضه ی خاکیم یا مُشتی گلیم بارها کُشتیم خود را با دم تیغ هوی نفس دون را پرورش دادیم و خود را قاتلیم نوح، ما را خواند و طوفان کلّ عالم را گرفت کشتی از ما دور شد ما نیز دور از ساحلیم عیب خود نادیده، دائم عیب مردم گفته ایم خلق را در بیت خواب غفلت خوانده، از خود غافلیم گه به دور کعبه می گردیم و گاهی دور بت گه مرید حقّ شده گاهی اسیر باطلیم آب و خاک و آفتاب و ابر بود و ما، که ما دانه ای بر خود نکشتیم و به فکر حاصلیم بارها منزل عوض کردیم تا پیری رسید همچنان در فکر تجدید بنای منزلیم بس که “میثم” شانه ی ما خسته از بار خطاست در اطاعت ناتوان و در عبادت کاهلیم 👉
برادر جان! اجل در هر نفس با ماست، باور کن نشان مرگ در هر عضو ما پیداست، باور کن رفیقان را وفایی نیست در دنیا ولی بشنو از آنان بی وفاتر با تو این دنیاست، باور کن اگر خلق جهان گردند یار آدمی، بالله چو انسان از خدا گردد جدا، تنها ست، باور کن گنه بسیار کردی و نمی دانی پس از مردن هزارت شیون و فریاد و واویلاست، باور کن تو در دریای هستی، روز اوّل قطره ای بودی کنون درحرص سیم و زر دلت دریاست،باورکن بزرگ عالمت دیدم ولی از بس شدی کوچک تو گشتی بنده و دنیا تو را مولاست، باور کن بنای خانة آمال کردی بر پل دنیا سرای جاودانت عالم عقباست، باور کن به روی کوه سیم و زر گرسنه می بری بر سر کجا؟ کی سیر خواهی شد،خدا داناست،باور کن ز قصر و باغ و مال و ثروت و املاک و آبادی به وقت کوچ کردن یک کفن با ماست، باورکن
وفایی_دنیا حاج داود بیدق داری دلا دنیا یالان دنیادی هشیار اولمیان بیلمز وفاسیزدور بومعنانی وفادار اولمیان بیلمز گرفتار اولما عشقینده که ال وئرسه یخار بیرگون بونامردانه رفتارین گرفتار اولمیان بیلمز اوجالدلار مکریلن آخر سالار ارزشدن انسانی بئله ترفندی رفتارینده مکار اولمیان بیلمز ئولوم حقدور اویان انسان همیشه حقه پابند اول ئولوم معناسینی حقه هوادار اولمیان بیلمز علیدن دم ووران انسان گرک مظلومه یار اولسون علینین طرز رفتارین علی وار اولمیان بیلمز فقط عشق ولایتدور بو دنیایه سالان شوری بوشورین لذتین گوزدن گهربار اولمیان بیلمز ولایت باده سیندن مست اولان دنیایه دل وئرمز اوساغرده اولان احوالی میخوار اولمیان بیلمز یانان پروانه نین حالین یانان شمعین شرارینده شرار عشقیله دلدن شرر بار اولمیان بیلمز چکوب سوز شعلیه پروانیه زینب دوشوب یاده اونون دردین شرار عشقیده زار اولمیان بیلمز علینین یادگاری زینب فرزانه احوالین حسین تک تشنه سلطانه عزادار اولمیان بیلمز تیکانلیق یول، گونوز ایستی، گجه گوز یاشینون شرحین قولی باغلی اوزون یولدا علمدار اولمیان بیلمز نه چکدی آشنالردن گورنده کوفه بازارین قولوندا ریسمان سیار بازار اولمیان بیلمز یارالی باشی تا گوردی نه حاله قالدی محملده ائله هنگامه نی مشتاق دیدار اولمیان بیلمز اورک لندی دئدی قارداش سنه زینب باجون قربان منیم احوالیمی قارداش گرفتار اولمیان بیلمز اسیرم قولّاریم یاره پرستارم بو قیزلاره سوزین معناسینی محبوس اغیار اولمیان بیلمز اسیر زلفووم قارداش آپار هر یانه میلون وار بونون شرحین اسیر زلف دلدار اولمیان بیلمز منی ئدولدورمسه قمچی سالار دیل یاره سی دیلدن شماتت دردینی محملده سیار اولمیان بیلمز جناب زینبین دردی بو شرحیله عیار اولماز اسارت دردینی معناده عیار اولمیان بیلمز دئنن «داور» گوزوم قربان او بانوی فداکاره اونون شرح مصیباتین فداکار اولمیان بیلمز https://eitaa.com/Kanal_tarhimkhani66 کانال ختم و ترحیم خوانی🎤 اشعار پندیات، روضه، نوحه و... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برادر جان! اجل در هر نفس با ماست، باور کن نشان مرگ در هر عضو ما پیداست، باور کن رفیقان را وفایی نیست در دنیا ولی بشنو از آنان بی وفاتر با تو این دنیاست، باور کن اگر خلق جهان گردند یار آدمی، بالله چو انسان از خدا گردد جدا، تنها ست، باور کن گنه بسیار کردی و نمی دانی پس از مردن هزارت شیون و فریاد و واویلاست، باور کن تو در دریای هستی، روز اوّل قطره ای بودی کنون درحرص سیم و زر دلت دریاست،باورکن بزرگ عالمت دیدم ولی از بس شدی کوچک تو گشتی بنده و دنیا تو را مولاست، باور کن بنای خانة آمال کردی بر پل دنیا سرای جاودانت عالم عقباست، باور کن به روی کوه سیم و زر گرسنه می بری بر سر کجا؟ کی سیر خواهی شد،خدا داناست،باور کن ز قصر و باغ و مال و ثروت و املاک و آبادی به وقت کوچ کردن یک کفن با ماست، باورکن
دل غمدیده ما در جهان غمخوار هم دارد دل برای راز گفتن محرم اسرار هم دارد سخن بسیار دارد دل ز جور روزگار اما اگر گوید سخن داند ضرر بسیار هم دارد نمیگویم بغیر از حق بعالم گر چه میدانم که گوش از بهر بشنیدن در و دیوار هم دارد زبان سرخ سر سبز را آخر میدهد بر باد چرا ؟؟چون حرف حق گفتن طناب دار هم دارد اگر تیغ تو می برد مبــــــــــر نان کسی هرگز که این برندگی را خنجــــر خونخــــوار هم دارد بگرد هیچ بهر هیچ در این عالم مپیچ ای هیچ! که این پیچیــــــدگی را در طبیعت مار هم دارد بجای نوش دائم میزنی نیـــــــش و نمیدانی که این راه و روش را عقــــرب جـــــرار هم دارد غنی حق ضعیــــــــفان را به غارت میبرد اما نمی داند جهان یک خالق قهــــــــــــار هم دارد مکن ظلم و ستم ظالم بترس از آه مظلومان که روز روشـــــن هر فـــــرد شام تار هم دارد هنوز ای مدعـــــــی بهر فراز دار در عالم علی مرد خدا در مکتب خود میثم تمار هم دارد گنه کارم من ژولیده یا رب خود تو میدانی که گل با آنهمه حسن و لطافت خـــــار هم دارد ژولیده نیشابوری