eitaa logo
کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
41 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2هزار ویدیو
412 فایل
{{ بِـسْـــمِ الله الـرَّحْـمَٰـنِ الـرَّحِـیــم }} کانون وابسته به واحد فرهنگی-تبلیغی مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد بوده و زیر نظر آن فعالیت می کند. {{ اَللَّهُمَّ‌ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ }} آیدی ادمین کانال)): 🆔 @Z535774
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره نسا آیه: 4⃣9⃣ ☑️کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد 🆔 @Kanoon99HT 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
15.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موثرترین راه برای گسترش حجاب در جامعه 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ☑️کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد 🆔 @Kanoon99HT 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
[علیه السلام] ✍ إِتَّقِ الله وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كانَ فیهِ هَلاكُكَ فَإِنَّ فیهِ نَجاتُكَ 🔺إِتَّقِ الله وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ كانَ فیهِ نَجاتُكَ، فَإِنَّ فیهِ هَلاكُكَ 💬 از خدا بترس و حـقّ را بگو، اگرچه نابودی تو در آن باشد. زیرا كه در واقع، نجات تو در آن است. 🔺از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زیرا كه در واقع، نابودی تو در آن است. 📚 [تحـف العـقول، ج ۱، ص ۴۰۸] ┄┅┅┅┅•••❅🔵❅•••┅┅┅┅┄ ✔️واحــد فرهنـگی-تبلیـغی مدرســه علمیـه مسـجد گوهـرشــاد ╭•┅•🔸─────────•┅•╮ https://m-gowharshad.ir ╰•┅•─────────🔹•┅•╯ 🤲اَللّٰهُـــــمَّ عَجِّــــلْ‌ لِوَلِیِّـــــــڪ َ‌الفَــــــرَجْ🌤 🤲اَللّٰهُـــــمَّ اجْـعَــلْ عَــواقِـبَ امُــورِنا خَـیْــراً
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 | 📆 ۲۲/ذي الحجه👈 سالروز شهادت میثم تـمّار 🌹"میثـم تمّـار"🌹 میثم بن یحیی تـمار، یکی از خواص اصحاب و یاران سرّ امام علی [علیه السلام] بود و آن حـضرت خـبرهایی از آینده را، به خاطر ظرفیت بالای میثم، به وی تعلیم می‌فرمود. میثم تمار سرانجام بخاطر ذکر فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام، توسط ابن زیاد والی یزید در کوفه به دار آویخته شده و در روز ۲۲ ذی الحجه سال ۶۰ قمری به شهادت رسید. 🔻نسب میثم تمار🔻 میثم، فرزند یحیی بود. از "سرزمین نهروان" که منطقه ای میان عراق و ایران است. بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانسته اند؛ او را "ابو سالم" هم می خواندند. وی ابتدا، غلام زنی از "طایفه بنی اسد" بود. حضرت علی «علیه السلام» او را از آن زن خرید و آزادش کرد. 👈 میثم همچنین از اصحاب پیامبر به شمار آمده است. هر چـند از جزئیات زندگی او در سال های نخـستین حیاتش و در روزگار صدر اسلام، اطلاع مبسوطی در دست نیست. لقب «تمار» (خرما فروش) را هم از آن جهت به او می گفتند، که در کوفه خرما فروش بود. 👇👇👇
🔻آشنایی میثم با علی «علیه‌السلام»🔻 🔰حضرت علی«علیه السلام» پیش تر، سرنوشت و سرگذشت میثم تمار را از زبان رسول خدا«ص» شنیده بود. میثم هم از پیش، شیفته اهل بیت و علاقه مند به آن عترت پاک بود. اما اولین برخورد حـضوری و دیدار میثم با آن حضرت در دوران خـلافت امام انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت، تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وی را آزاد کند. در آن اولین ملاقات علی«ع» با میثم، چنین گفـتگویی انجام گرفت: علی «علیه السلام» پرسید: نامت چیست؟ گفت: سالم. امام فرمود: از رسول خدا شنیدم که پدرت نام تو را "میثم" گذاشته است، به همان نام برگرد و کنیه ات را "ابو سالم" قرار بده. گفت: خدا و رسول و امیرمؤمنان راست گفتند. آشنایی میثم با مولایش علی «علیه السلام» برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود. از این رو به شاگردی در مکتب علی گردن نهاد و دریچه قلبش را به روی معارف علوی گشود و جان تشنه اش را از چشمه زلال علوم آن حضرت سیراب کرد. آن حضرت هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهی های بسیاری را به او آموخت و میثم را با اسرار و راز های نهانی آشنا ساخت و از این رو میثم از علومی بهره مند و برخوردار بود که فرشتگان مقرب و رسولان الهی از آن آگاه بودند. میثم، علم تفسیر قرآن را نزد علی «علیه السلام» فرا گرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان شیعه به حساب می آید. او صاحب سرّ امیر المؤمنین«ع» بود و آن حضرت، وی را به طریق فهمیدن حوادثی که در آینده، اتفاق خواهد افتاد، آشنا کرده بود و میثم، گاهی برخی از آن ها را برای مردم، بازگو می کرد و مایه اعجاب دیگران می شد. این دانش و آگاهی از عاقبت افراد و پیشگویی ها در اصطلاح به "علم اجل" یا "علم منایا و بلایا" معروف است، که امامان معصوم به کسانی که آمادگی و استعداد و رازداری و ظرفیت و کشش آن را داشتند، می آموختند. میثم تمار، دست پرورده این مکتب بود. هر چند که اشخاص فرومایه و مغرض، یا جاهل و نادان او را به دروغگویی متهم می کردند. روزی "ابو بصیر" به امام صادق «علیه السلام» عرض کرد: شما چرا از یاد دادن علم به من مضایقه می کنید؟! فرمود: چه علمی؟ گفت: علمی که امیرالمؤمنین «علیه السلام» به میثم یاد داده بود. امام فرمود: تو میثم نیستی. آیا شده است تا به حال من مطلبی به تو بگویم و تو افشا نکرده باشی؟ گفت نه یا ابن رسول الله! فرمود: پس رازدار چنان علوم نمی باشی! 👇👇👇
جایگاه والای میثم را در نظر ائمه علیهم السلام از سخنان آنان نسبت به وی و نیز از برخوردشان با او در صحنه عمل، می توان دریافت. صفا و صمیمیتی که میان حضرت علی علیه السلام و میثم بود و میزان رابطه مودت آمیزشان را از انس و الفت این دو نسبت به هم می توان شناخت. حضرت، حتی به مغازه خرما فروشی میثم می رفت و در آن جا با او صحبت می کرد و قرآن و معارف دین را به او می آموخت. یک بار امام علی میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!... وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پول های آن شخص، تقلبی است و به حضرت قضیه را گفت. علی علیه السلام فرمود: «آنان هم خرما را تلخ خواهند یافت.» در همین گفتگو بودند که آن مشتری، خرما ها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است... .[۵] این، نهایت خلوص بین آن دو و موقعیت میثم را نزد امام می رساند که آن حضرت در حالی که امیرمؤمنان و رهبر امت و عهده دار حکومت اسلامی است، در دکان میثم، خرما فروشی هم می کند. علاوه براین، نزدیکی معنوی میثم با علی علیه السلام را در لحظه ها و موقعیت های دیگر هم می توان دید، از جمله این که میثم، پا به پای افراد زبده ای چون «کمیل» در مواقف نیایش و عبادت مولا حضور می یافت و انیس شب های عرفانی آن حضرت و راز و نیاز های امام با پروردگار بود. میثم نقل می کند: شبی از شب ها مولایم امیرمؤمنان من را با خود به صحرای بیرون کوفه برد تا این که به «مسجد جعفی» رسید. رو به قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام نماز و تسبیح، دست هایش را به دعا باز کرد و گفت: «خدایا چگونه بخوانمت؟ در حالی که نافرمانی کرده ام و چگونه نخوانمت؟ که تو را شناخته ام و دلم خانه محبت تو است. دستی پر گناه و چشمی پر امید به سویت آورده ام...». و سپس به سجده رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: «العفو! العفو!». برخاست و از آن مسجد بیرون رفت. من نیز در پی آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آن گاه پیش پای من، خطی کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذری!... و من را همان جا گذاشت و خود رفت. شبی تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها گذاشتم؟! او دشمنان بسیاری دارد، اگر مساله ای پیش آید، پیش خدا و پیامبر چه عذری خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، ولی در پی او خواهم رفت تا ببینم چه می شود. رفتم و رفتم... تا او را برسر چاهی یافتم که سر در داخل چاه کرده و با چاه، سخن می گوید. حضور مرا حس کرد و پرسید: کیستی؟ گفتم: میثم. فرمود: مگر به تو دستور ندادم که از آن خط، فراتر نیایی؟ گفتم: چرا، مولای من، لیکن از دشمنان نسبت به جانت ترسیدم و دلم طاقت نیاورد. آنگاه پرسید: از آن چه گفتم، چیزی هم شنیدی؟ گفتم: نه، مولای من و حضرت، اشعاری را خطاب به من خواند (به این مضمون): «در سینه ام اسراری است، که هرگاه فراخ نای سینه ام احساس تنگی می کند، زمین را با دست، کنده و راز خویش را با زمین در میان می گذارم! وقتی زمین می روید، آن گیاه، از بذر و دانه ای است که من کاشته ام...».[۶] میثم، محرم راز علی علیه السلام بود، و انیس خلوت های او و آشنا با تجلیات روح خدایی آن امام معصوم. هم در نظر آن پیشوای فرزانه و پاک، محبوب و مقرب بود و هم در چشم امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام مورد احترام بود و هم امامان دیگر از او با عظمت و تجلیل، یاد می کردند. یک بار، میثم در مدینه «ام سلمه» - همسر پیامبر - را دید. ام سلمه به او گفت: ای میثم! حسین علیه السلام همواره تو را یاد می کرد. امام باقر علیه السلام می فرمود: «من به میثم بسیار علاقه مندم» و امام صادق علیه السلام به میثم درود فرستاد و از شأن والا و مقام بلند او سخن گفت. صالح - فرزند میثم - می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: برای من حدیث بگویید. پرسید: مگر حدیث را از پدرت نیاموخته ای؟ گفتم: آن هنگام من خرد سال بودم... .[۷] امام باقر علیه السلام با این کلام، اشاره به مقام علمی و فضایل کلامی و دانش میثم می کند، به حدی که پسر میثم بودن را زمینه ای می داند که او را از شنیدن و آموختن حدیث، بی نیاز ساخته باشد. 👇👇👇
جایگاه والای میثم را در نظر ائمه علیهم السلام از سخنان آنان نسبت به وی و نیز از برخوردشان با او در صحنه عمل، می توان دریافت. صفا و صمیمیتی که میان حضرت علی علیه السلام و میثم بود و میزان رابطه مودت آمیزشان را از انس و الفت این دو نسبت به هم می توان شناخت. حضرت، حتی به مغازه خرما فروشی میثم می رفت و در آن جا با او صحبت می کرد و قرآن و معارف دین را به او می آموخت. یک بار امام علی میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!... وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پول های آن شخص، تقلبی است و به حضرت قضیه را گفت. علی علیه السلام فرمود: «آنان هم خرما را تلخ خواهند یافت.» در همین گفتگو بودند که آن مشتری، خرما ها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است... .[۵] این، نهایت خلوص بین آن دو و موقعیت میثم را نزد امام می رساند که آن حضرت در حالی که امیرمؤمنان و رهبر امت و عهده دار حکومت اسلامی است، در دکان میثم، خرما فروشی هم می کند. علاوه براین، نزدیکی معنوی میثم با علی علیه السلام را در لحظه ها و موقعیت های دیگر هم می توان دید، از جمله این که میثم، پا به پای افراد زبده ای چون «کمیل» در مواقف نیایش و عبادت مولا حضور می یافت و انیس شب های عرفانی آن حضرت و راز و نیاز های امام با پروردگار بود. میثم نقل می کند: شبی از شب ها مولایم امیرمؤمنان من را با خود به صحرای بیرون کوفه برد تا این که به «مسجد جعفی» رسید. رو به قبله کرد و چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام نماز و تسبیح، دست هایش را به دعا باز کرد و گفت: «خدایا چگونه بخوانمت؟ در حالی که نافرمانی کرده ام و چگونه نخوانمت؟ که تو را شناخته ام و دلم خانه محبت تو است. دستی پر گناه و چشمی پر امید به سویت آورده ام...». و سپس به سجده رفت و صورت بر خاک نهاده و صد بار گفت: «العفو! العفو!». برخاست و از آن مسجد بیرون رفت. من نیز در پی آن حضرت بودم تا به صحرا رسیدیم. آن گاه پیش پای من، خطی کشید و فرمود: مبادا که از این خط بگذری!... و من را همان جا گذاشت و خود رفت. شبی تاریک بود. پیش خود گفتم: مولایم را چرا تنها گذاشتم؟! او دشمنان بسیاری دارد، اگر مساله ای پیش آید، پیش خدا و پیامبر چه عذری خواهم داشت؟ هرچند که برخلاف دستور اوست، ولی در پی او خواهم رفت تا ببینم چه می شود. رفتم و رفتم... تا او را برسر چاهی یافتم که سر در داخل چاه کرده و با چاه، سخن می گوید. حضور مرا حس کرد و پرسید: کیستی؟ گفتم: میثم. فرمود: مگر به تو دستور ندادم که از آن خط، فراتر نیایی؟ گفتم: چرا، مولای من، لیکن از دشمنان نسبت به جانت ترسیدم و دلم طاقت نیاورد. آنگاه پرسید: از آن چه گفتم، چیزی هم شنیدی؟ گفتم: نه، مولای من و حضرت، اشعاری را خطاب به من خواند (به این مضمون): «در سینه ام اسراری است، که هرگاه فراخ نای سینه ام احساس تنگی می کند، زمین را با دست، کنده و راز خویش را با زمین در میان می گذارم! وقتی زمین می روید، آن گیاه، از بذر و دانه ای است که من کاشته ام...».[۶] میثم، محرم راز علی علیه السلام بود، و انیس خلوت های او و آشنا با تجلیات روح خدایی آن امام معصوم. هم در نظر آن پیشوای فرزانه و پاک، محبوب و مقرب بود و هم در چشم امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام مورد احترام بود و هم امامان دیگر از او با عظمت و تجلیل، یاد می کردند. یک بار، میثم در مدینه «ام سلمه» - همسر پیامبر - را دید. ام سلمه به او گفت: ای میثم! حسین علیه السلام همواره تو را یاد می کرد. امام باقر علیه السلام می فرمود: «من به میثم بسیار علاقه مندم» و امام صادق علیه السلام به میثم درود فرستاد و از شأن والا و مقام بلند او سخن گفت. صالح - فرزند میثم - می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: برای من حدیث بگویید. پرسید: مگر حدیث را از پدرت نیاموخته ای؟ گفتم: آن هنگام من خرد سال بودم... .[۷] امام باقر علیه السلام با این کلام، اشاره به مقام علمی و فضایل کلامی و دانش میثم می کند، به حدی که پسر میثم بودن را زمینه ای می داند که او را از شنیدن و آموختن حدیث، بی نیاز ساخته باشد. 👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا