eitaa logo
کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
41 دنبال‌کننده
9هزار عکس
2هزار ویدیو
412 فایل
{{ بِـسْـــمِ الله الـرَّحْـمَٰـنِ الـرَّحِـیــم }} کانون وابسته به واحد فرهنگی-تبلیغی مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد بوده و زیر نظر آن فعالیت می کند. {{ اَللَّهُمَّ‌ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ }} آیدی ادمین کانال)): 🆔 @Z535774
مشاهده در ایتا
دانلود
آن زمانی که بحث بیداری اسلامی اوج گرفته بود، آمد و گفت من تا الان به تو نگفتم کاری برای من انجام بدهی؛ ولی الان یک خواسته ازت دارم. ۲۰ تا از اسب هایت را برایم آماده کن. میخواهم ببرم شان راهپیمایی ۲۲ بهمن میدان امام. قرار بود هر کدام از بچه ها لباس محلی یکی از استانها را بپوشد و پرچم یکی از کشورهای اسلامی را دستش بگیرد و برود وسط جمعیت. طرحش را جواد داده بود. وقتی جواد این را بهم گفت، داشتم بال در می آوردم. ذوق کرده بودم که کاری از من خواسته تا برایش انجام بدهم. اسب هارا مجانی دادم. گفتم جواد فقط به یک شرط. گفت تو هر شرطی بگذاری من قبول می کنم. گفتم لباس های من باید پلنگی باشد با یک سربند یا مهدی پرچم جمهوری اسلامی را هم باید بدهی دست من. همه را برایم رو کرد ۱۰-۲۰ روزی می آمد اینجا تا اسب ها را آماده کنیم. روز ۲۲ بهمن هر کدام از اسب ها را با یک وانت بردیم دروازه شیراز "خیابان بهشتی" جواد خودش با موتوربود. من و بچه های دیگر هر کداممان سوار یک اسب شدیم از دروازه شیراز تا میدان امام را با این اسبها بالا و پایین می کردیم. یه وضعی در اصفهان درست کرده بود که نپرس. راوی :دوست شهید، حسین درچه ای قسمتی‌ازکتاب‌ 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ☑️کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد 🆔 @Kanoon99HT 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
به خواستگاری ام که آمد فهمیدم شغلش پاسدار است... به چند نفر از دوستانم که شوهرهایشان پاسدار بودند سپردم برایم سوال کنند ببینند را می‌شناسند؟ جواب ها همه شبیه هم بود؛ ، چنان میخندد که انگار هیچ غمی توی این دنیا ندارد. ، خیلی شجاع و پر دل و جرئت است. هر کاری داشته باشی، . این ها را که شنیدم، یاد علیه السلام افتادم؛ ممنونم ! من چنین شوهری می‌خواستم. راوی همسر 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ☑️کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد 🆔 @Kanoon99HT 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
قرار شد برای برویم حلقه بخریم، گفته بود من به دست زن نگاه نمیکنم ببینم کدام حلقه بیشتر به دستش می آید! بعد از خوانده شدن خطبه عقد، برای آقایان چای و شیرینی بردم، آمدند سینی را بگیرند، این بار بودیم و او خیلی راحت زُل زد توی چشمهایم؛ بعد گفت و خندید.... اولین خنده ی قشنگش را اینجا دیدم.❣ راوی همسر 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ☑️کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد 🆔 @Kanoon99HT 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
موقع زایمان که رسید، زنگ زد به حاج آقا مجتبی و و پرسید تو این شرایط چه کاری بهتر است؟ گفته بودند به کمی آب، ۷۰ حمد بخوانید و با تربت امام حسین علیه السلام بدهید بهشان بخورند. همانجا کنار بیمارستان نشست حمدها را خواند به یک بطری آب و با کمی تربت داد بهم. سفارش کرد هر وقت شدم از آن آب بخورم. با لحنی از نگرانی و شوخ طبعی می‌گفت: "اول اینکه حمد با تربت امام حسین است👌 دوم اینکه باعشق برایت خواندمش😉. برای همین اثرش بیشتر است." ✍🏻بمیرم برای لحظه شهادتت، با زبان روز راوی همسر 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ☑️کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد 🆔 @Kanoon99HT 🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
می‌گفت: تنها چیزی که در آن ریا نیست "صبر" است... و همسرش را به صبر، دعوت کرد... انصافا همسران شهدا صبورند اما دلتنگی چه میداند صبر چیست
برای عروسی نگذاشتیم کسی موسیقی بگذارد، مولودی داشتیم. موقع خداحافظی برخی اطرافیان نق می‌زدند که مراسم ختم صلوات بود به جای عروسی. 😏 ولی مهم نبود❌ مهم برایمان قلب امام زمانمان بود که شاید ان شب از ما راضی باشد❣ راوی همسر قسمتی‌ازکتاب‌
خـاص بودن یعنـے با شهدا بودن درمسیر شهدا بودن عطر شهدا را داشتن رنگ شهدا را داشتن اخلاص شهدا را داشتن مورد عنایت شهدا بودن تا... در دام شهادت افتادن نه در دام دنیا و شیطان افتادن...
هزاران حرف در دل فاطمه پنج ساله با بابای مدافع حرمش آقا جواد قبل از رفتنش به سوریه، قصه حضرت رقیه(س) را برای فاطمه گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد. قصه حضرت رقیه(س) برای فاطمه غریب نبود و انس عجیبی با حضرت گرفته بود ولی بچه است و نمی شود دلتنگی اش را نادیده گرفت. از زمانی که فاطمه متوجه نبودِ پدر شد، در لحظات کودکانه اش با پدرش حرف می زند و گاهاً می بینم که پدرش را صدا می کند و سعی می کنم خلوت بین دختر و بابا را بر هم نزنم. به فاطمه گفتم که پدرش به همراه امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) می آید و چند روزیست که فاطمه سراغ ظهور امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) را می گیرد.
می‌گویند: زیارت، به رفتن نیست، به قسمت است... به اینکه امام، اذن زیارت بدهند... حتی همان زیارت اربعینی که به قول برخی، زیارت آسانی‌ست اگر اذن نباشد، محال است قسمت شود... می‌گویم: شهادت هم به خواستن نیست، به قبول شدن است قبول شدن در مسابقه‌ی زندگی اگر آنجا شهیدانه زیستی قبول می‌شوی و به شهادت می‌رسی...
ایام اسارت عمه سادات یاد کنیم از غیورمردانی که روضه حضور ناموس خدا در کاخ یزید را شنیدند و سوختند ولی نگذاشتند روضه تکرار شود.... رفتند تا حرامیان بدانند گذشت آن روز که عمه سادات، غریب مانده بود رفتند تا الان ما با آرامش به زیارت رویم زیارت خواهر و برادر، سوریه و کربلا زیارت فرزندان علی علیه‌السلام
اربعینی ها کوله پشتی هایتان را بسته اید؟ می‌گویند سعی کنید هر چه می‌توانید سبکبار سفر کنید... می‌گویند کوله‌ی سنگین و بار اضافه ، خسته و کلافه تان می‌کند... شما از هر چه خواستید فاکتور بگیرید اصلا لباس و وسایل اضافه نبرید اما... یادتان باشد حتما در این سفر، نائب الشهید باشید؛ یک شهید انتخاب کنید و عکسش را اول به قلبتان و بعد هم به کوله‌پشتی تان بچسبانید تا در این سفر، واقعا سبکبار باشید، روحتان را می‌گویم... روح اگر درگیر باشد، حال زیارت هم پیدا نخواهد شد... برای آنانکه در حسرت این سفر هستند هم دعا بفرمایید....😔