eitaa logo
کانون همسران طلاب مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد
39 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2هزار ویدیو
422 فایل
{{ بِـسْـــمِ الله الـرَّحْـمَٰـنِ الـرَّحِـیــم }} کانون وابسته به واحد فرهنگی-تبلیغی مدرسه علمیه مسجد گوهرشاد بوده و زیر نظر آن فعالیت می کند. {{ اَللَّهُمَّ‌ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ }} آیدی ادمین کانال)): 🆔 @Z535774
مشاهده در ایتا
دانلود
سال‌ها بردن نام این فرمانده ممنوع بود روز چهارم تیر ماه سال 1367، متجاوزان بعثی، حمله‌ای گسترده و همه‌جانبه را برای بازپس‌گیری منطقه هور آغاز کردند. حاج علی در آن زمان، در قرارگاه خاتم4، در ضلع شمال شرقی جزیره مجنون شمالی مستقر شده بود. هیچ کس به درستی نمی داند که در این روز دردناک، چه بر سر سرداران «قرارگاه نصرت» آمد. شاهدان می‌گفتند که هلی‌کوپترهای عراقی در فاصله کمی از قرارگاه خاتم4 به زمین نشسته‌اند و حاج علی و همراهانش سراسیمه از قرارگاه خارج شده و در نیزارها پناه گرفتند و دیگر هیچ. پس از آن، جستجوی دامنه‌داری برای یافتن حاج علی هاشمی آغاز شد اما به نتیجه ای نرسید. از طرف دیگر، بیم آن می‌رفت که افشای ناپدید شدن یک سردار عالی رتبه سپاه، جان او را که احتمالا به اسارت درآمده بود به خطر بیاندازد، به همین سبب تا سال‌ها پس از پایان جنگ، نام حاج علی هاشمی کمتر برده می‌شد و از سرنوشت احتمالی او با احتیاط فراوانی سخن به میان می‌آمد. نه مراسمی برایش گرفته شد، نه یادواره‌ای برایش برگزار شد و نه یادمانی به نامش برپا گردید. اما پس از سقوط صدام هم خبری از سرنوشت فرمانده سپاه ششم به دست نیامد. سرانجام در روز 19 اردیبهشت سال 1389، اخبار سراسری سیما خبر کشف پیکر حاج علی هاشمی را اعلام کرد و مادر صبور او پس از 22 سال انتظار، بقایای پیکر فرزند خود را در آغوش کشید.  سردار هور سالروز شهادت🥀
نگذاريد خون مطهر شهدا پايمال شود آري برادران! جنگ يك آزمايش است كه خدا افراد لايق و شايسته را گلچين كند و آنها را با خودش به ملكوت اعلاء ببرد. اگر جنگ نبود اين افتخار بزرگ، كجا نصيب من و امثال شما مي‌شد؟! پس بكوشيد از امتحان بزرگ رد نشويد و نصيب همه شما هم بشود. وصیتنامه
شهیدی که در مورد پرچم کشورش وصیت کرد... سومین شهید خانواده بود؛ ایرج... همو که در وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: دوست دارم که در راه خدا جهاد کنید و ریشه‌ ضدانقلاب‌های "داخلی" را از بیخ بکنید و این مزدورهای سرسپرده را از سر راه انقلاب اسلامی از بین ببرید و نگذارید به این انقلاب صدمه‌ای برسد. بعد از شهادتم پرچم سه رنگی بر سر خانه‌مان نصب کنید🇮🇷 در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان سالروز شهادت 🥀
آن زمان خیلی از مردم به پدرم اتهام "تولید مشروبات الکلی" را می‌زنند که متاسفانه با توجه به شرایط روستا و محیط کوچکی که داشت پدر توسط کمیته دستگیر می‌شود و مجازاتش، شلاق مقابل چشم مردم و جلوی مسجد روستا بود. پدربزرگ که شاهد این اتفاق بود به پدرم می‌گوید حلالت نمی‌کنم که باعث سرافکندگی من و خانواده‌ام شدی! دل پدرم همانجا می‌شکند و با امام رضا (علیه السلام) قول و قراری می‌گذارد. (سال‌ها پیش از تولد من برادری به دنیا می‌آید که متاسفانه فوت می‌کند و تا مدتی والدینم صاحب فرزندی نمی‌شوند.) پدر در همان حالت و با دلی شکسته رو به گنبد مسجد کرده و از امام می‌خواهد اگر به او فرزندی عطا کند، نامش را رضا می‌گذارد و به یمن ورودش و نگاه خاص حضرت همه این مسائل را کنار خواهد گذاشت و اعتیادش را ترک خواهد کرد. بعد از مدتی هم این دعا مستجاب می‌شود و من به دنیا می‌آیم. پس از تولد من، پدر سر قولش می‌ماند و اعتیادش را ترک می‌کند. کمی بعد هم با اصرار فراوان به جبهه می‌رود و شیمیایی می‌شود اما باز هم دست از دفاع از کشور برنمی‌دارد و سرانجام به شهادت میرسد. در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان راوی: فرزند سالروز شهادت 🥀
شهیدی که برات شهادتش را از امام کاظم علیه السلام گرفت بعد از چهار ماه پسرم رفت و آمد تا توانست به خدمت سربازی برود که آن موقع شب عید هم بود و به جبهه رفت. یکی از خواهرانش نیز در پشت جبهه خدمات پرستاری انجام می داد. خواهرش را صدا زد آنقدر خوشحال بود که قرار است به خدمت سربازی برود و به خواهرش می گفت من جواب خودم را از امام موسی کاظم (ع) گرفتم. حتی خودم حضرت زینب (س) و امام خمینی (ره) را خواب دیدم. از اول که توی فرودگاه به ایران آمد همه پرسیدند چرا آمدی رو به من کرد گفت؛ مادر من آمدم شهید شوم. به او گفتم؛ مادر چرا آمدی می ماندی درست را می خواندی چون زمانی زیادی نمانده بود تا درسش را در انگلستان تمام کند. شهید "سعید تحویلداری" هجدهم تیرماه 1339 در تهران دیده به جهان گشود. او مجرد بود و پس از حضور در جبهه بیست و دوم بهمن ماه سال 1360 در تنگه چزابه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر این شهید والامقام در بهشت زهرا آرام گرفته است. در سالروز ولادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🌸الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم🌸 به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان راوی: مادر سالروز ولادت
در وصیتنامه اش خطاب به خواهران دینی اش نوشته بود: ... تو ای خواهرم حجاب و عفت و پاکدامنی را بیش از هر چیز مورد اهمیت قرار بده؛ چون حجاب تو مشت محکمی به دهان یاوه گویان است. همان شهیدی که شهادت برایش از عسل، شیرین تر بود...
خواهرانم! حجاب اسلامی که از اسلام و رسولﷲ می‌باشد رعایت کنید و سیاهی چادر شما تیری است بر پیکر دشمنان اسلام و در سوگم نمی‌گویم گریه ننمائید، ولی دشمنان اسلام را شاد ننمائید و مواظب حرکات و کردار باشید.
می گفت آدم ها سه دسته اند: ـ خام ـ پخته ـ سوخته. 💧خام ها که هیچ. 💧پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند. 💧سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان عشق. خودش هم سوخته بود در عشق به اباعبدالله .....
... نمی‌دانم چه کرده‌ام که شهید نمی‌شوم. شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را؛ وقتی با هم صحبت می‌کردیم، می‌گفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم، چه کار کنیم؟ واقعا نمی‌شود زندگی کرد و به صورت خانواده‌های شهدا نگاه کرد... و این جاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند. وصیت‌نامه اشلو
شهیدی که هر هفته مادرش را از دل قبر، صدا میزند هر هفته پنج شنبه ها بر سر مزارش می روم و هنگامی که قبرش را می شویَم، ناگهان از دِل قبر سید مهدی مرا صدا می زند و چند بار می گوید: - مامان! مامان! سه بار این کار را انجام می دهد. سرم را روی قبر می گذارم و با سیدمهدی دردِ دل می کنم. راوی: مادر
تو وصیتنامه ش نوشته بود: اگر جنازه ام را که آوردند ، دست راستم روی سینه ام بود منظورش این است (بدین معناست) که من امام حسین یا امام زمان را دیده‌ام و سلام هم کردم و این آرزوی دیرینه ام براورده شده است... و پیکر مطهرش اینچنین بود که در عکس مشاهده مےکنید؛ بله... نوڪر رُخ ارباب، نبیند سخت است اما شهید، نظر مےڪند به وجهُ‌الله....