eitaa logo
شهدای کربلای خان طومان
562 دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
80 فایل
کانال شهدایی، جهادی، اجتماعی، سیاسی عنایات شهدا در زندگی تون😍 فعالیت (جهادی،فرهنگی،مطالبه گری و..) به نیابت از شهدا @khadem_Sayed_Ali خادم جهادی: @talabejahadi کمک مومنانه: @Zynabi
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین، بچه ای بود مثل بقیه پسربچه ها؛ شلوغ و پرانرژی. دم عید ترقه بازی میکرد، عاشق بازی با آتاری بود. به ده صوفیان که میرفتیم، دیگر یک لحظه آرام و قرار نداشت. از در، دیوار و درخت بالا میرفت. باهم به کوه میرفتیم. گل پر می چیدیم. از دیدن قوچ وحشی و عقابی که درحال خوردن آب بود، هیجان زده می شدیم. حسین، می دوید دنبال کبک. برای خودمان زمین فوتبال درست کرده بودیم و سر بچه ها را جمع می کردیم. خلاصه دوران کودکی و نوجوانی حسین، مثل بقیه بچه ها بود اما به نظرم، یک نقطه عطف بزرگ در زندگی اش داشت. وقتی که دیگر امام حسینی شد. خب ما از بچگی در هیئت و حسینیه بودیم ولی از یک جایی به بعد، مداحی برای امام حسین(ع)، جزو دغدغه های زندگی اش شد. خودش یکی از پایه گذاران هیئت در شهر و محله بود. اغلب در هیئت انصارالحسین، جزو میدان دارها و سینه زنی های اصلی بود. طوری که وقتی به خانه می آمد و می خواست پیراهنش را عوض کند، آثار کبودی روی سینه اش پیدا بود. مامان ناراحت میشد و می گفت:" این دیگه چه کاریِ؟ عزاداری کنین ولی به خودتون صدمه نزنین!" بیشتر اوقاتش را در مسجد میگذراند. به خصوص ایام محرم که شب و روز، درحال خدمت در دستگاه امام حسین(ع) بود. بنظرم حضور در این دم و دستگاه الهی، او را به اوج رساند. شهید_مدافع_ حسین مشتاقی
حسین، بچه ای بود مثل بقیه پسربچه ها؛ شلوغ و پرانرژی. دم عید ترقه بازی میکرد، عاشق بازی با آتاری بود. به ده صوفیان که میرفتیم، دیگر یک لحظه آرام و قرار نداشت. از در، دیوار و درخت بالا میرفت. باهم به کوه میرفتیم. گل پر می چیدیم. از دیدن قوچ وحشی و عقابی که درحال خوردن آب بود، هیجان زده می شدیم. حسین، می دوید دنبال کبک. برای خودمان زمین فوتبال درست کرده بودیم و سر بچه ها را جمع می کردیم. خلاصه دوران کودکی و نوجوانی حسین، مثل بقیه بچه ها بود اما به نظرم، یک نقطه عطف بزرگ در زندگی اش داشت. وقتی که دیگر امام حسینی شد. خب ما از بچگی در هیئت و حسینیه بودیم ولی از یک جایی به بعد، مداحی برای امام حسین(ع)، جزو دغدغه های زندگی اش شد. خودش یکی از پایه گذاران هیئت در شهر و محله بود. اغلب در هیئت انصارالحسین، جزو میدان دارها و سینه زنی های اصلی بود. طوری که وقتی به خانه می آمد و می خواست پیراهنش را عوض کند، آثار کبودی روی سینه اش پیدا بود. مامان ناراحت میشد و می گفت:" این دیگه چه کاریِ؟ عزاداری کنین ولی به خودتون صدمه نزنین!" بیشتر اوقاتش را در مسجد میگذراند. به خصوص ایام محرم که شب و روز، درحال خدمت در دستگاه امام حسین(ع) بود. بنظرم حضور در این دم و دستگاه الهی، او را به اوج رساند.