#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
ساعتی تا اغاز #کربلای۴ مانده بود. ساعت ۹ شب؛ دیدم #محمددر سنگری به #نماز قامت بسته. گفتم این چه #نمازیه!
گفت #نافله شب!
گفتم این #موقعه!
گفت شاید امشب نشد, #نماز_شب بخونم, می خوام #قضا نشه!
دو ساعت بعد #شهید شد!
🕊🕊🌾🕊🌾🍃
#ﺷﻬﻴﺪﺣﻀﺮﺕ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ
#شهید_محمد_اسلام_نسب
#شهدای_فارس
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰عملیات کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود.
کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر گوله توپ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان از جا کنده میشد و به زمین میریخت.یک کلاه فلزی عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم.
در ماشین کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر میچسبد به حاجی چسبیدم .
برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری نمیشنید..
گفت: چیه میترسی؟
گفتم : آره..
خیلی با اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه
#سردارشهیدحاج_منصورخادم_صادق
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص⊰❀⊱
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
ساعتی تا اغاز #کربلای۴ مانده بود. ساعت ۹ شب؛ دیدم #محمددر سنگری به #نماز قامت بسته. گفتم این چه #نمازیه!
گفت #نافله شب!
گفتم این #موقعه!
گفت شاید امشب نشد, #نماز_شب بخونم, می خوام #قضا نشه!
دو ساعت بعد #شهید شد!
🕊🕊🌾🕊🌾🍃
#ﺷﻬﻴﺪﺣﻀﺮﺕ_ﺯﻫﺮاﻳﻲ
#شهید_محمد_اسلام_نسب
#شهدای_فارس
🌾🕊🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』