اگر #چشم_سِرّ داشتیم، در هر نهالی که سبزه می زد و در هر جوانه ای که می رویید و در هر شکوفه ای که می شکفت، ذکری از آن روز می یافتیم که بذر اجساد ما در گورها خواهد شِکافت و ناگاه سر از قبر ها بر خواهیم داشت و چشم به #جهانی_دیگر خواهیم گشود.
"شهید سید مرتضی آوینی"
📔 کتاب رستاخيز جان
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ندارد...ندارد...ندارد...
💫ما یه جو دیوونگیمونو به عالم نمیدیم
پر طاووس تورو دیگه به کرکس نمیدیم....
#یاحسین
#بیومحرم
🍂🏴
@Karbala_1365
🌺 #السلام_علیک_یااباعبدالله
🍃❣
عاشقانت میفروشند عیش را، غم میخرند
دل به پاى روضه میریزند ماتم میخرند
مثل خارو خس در این سیل به راه افتاده ایم
باز درهم آمدیم و باز درهم میخرند
ماه ها در یک طرف ماه محرم یک طرف
بیشتر از ماه ها ماه #محرم میخرند
تا تو را داریم ما, داراترین عالمیم
بچه هاى ما در این خانه حاتم میخرند
این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد
اشک کالایى ست که در هر دو عالم میخرند
گریه بر مظلوم تکوینا تقرب آور است
در حسینیه مرا ،حتى نخواهم ، میخرند
عده اى دم میدهند و عده اى دم میزنند
پنج تن هم این وسط دارند از دم میخرند
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۱۵) 📝 ............... 😞 فرمانده آه سردی کشید و سرش را انداخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۱۶) 📝
...............
🌾 توی چادرمان جای سوزن انداختن نبود.
همه سرک میکشیدند ببینن شهردارهمدان، نشسته کنارفرمانده ی لشکر، از شهر چه خبری دارد.
بخصوص از بمباران ها.
می گفت: دیروز همدان تا عصر هشت بار بمباران شده.😔
می گفت: با چیزی حدود چهل شهید و دویست مجروح.😔
می گفت: خلاصه بگویم. دیگر شهری نمانده که ما شهردارش باشیم.
عکس العمل بچه ها شهردار را وامی داشت که با هیجان بیشتری حرف بزند و احساسش را اصلا مخفی نکند و حتی آنقدر خودمانی بشود که دست از اداری حرف زدن بردارد.
همین وقت ها بود که باز سر و کله ی علی منطقی پیدا شد. سِگرمه هاش در هم بود وعصبی راه می رفت.😡
گفت :این شهردار که میگویند کیه؟ 😡
سکوت شد. 😐
علی گفت بابا این چه وضعش است؟
شهردار مبهوت بلند شد و زل زد تو چشم های علی.😳
ابرو هم گره زد. آب دهانش را قورت داد و با همان لحن جدی به علی گفت: بنده هستم.
امری دارید در خدمتم.
ما را می گویی نه میتوانستیم بخندیم نه می توانستیم از زور خنده جدی باشیم.😖
🌸.....
@Karbala_1365
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۱۷) 📝
..............
علی گفت این چه وضع نظافت است آقا؟
ظرف های دیشب که هنوز نشسته است.
پوتین ها هم که واکس نخورده رسم سقایی هم که قربانش بروم، که انگار ور افتاده.
باز هم صد رحمت به شهردارهای قدیم.
پشت سرهم و ریتمیک خواند: آخر تاکی کمپوت ها در بسته، پسته ها نشکسته،
میوه ها با هسته؟
هان؟😂
شهردار که تازه فهمیده بود که چه رودستی خورده، اول لبخند زد بعد خندید😄
و بعد کم نیاوردن وگفت : شهردار شما بودن لیاقت میخواهد،چه اینجا چه آنجا، که من یکی ندارم.
یکی از بچه ها باز حرف را کشاند به بمباران ها و شهردار هم گفت بعد از اعزام های صد نفری ما عراق هر خانه ی ما را یک سنگر میداندو مسئولین شهر تو جلسه های ستاد پشتیبانی جنگ استان به این نتیجه رسیده اند که ممکن است عراق از بمب شیمیایی هم استفاده کند.😣
کسی با هِنّ و هن و تقلای زیاد یکی از بچه های هیکلی را انداخته بود روی کولش و عرق می ریخت.
وقتی آمد نزدیک شهردار، نفس نفس زنان گفت:
اش کال نداره عراق ب ب بمب شیمیایی بزند.
خدددای ما هم ب ب بزرگ است. ما هم مش نقی را داریم که حواله اش می می کنیم رو سرشان...این جوری ی ی.
هنوز حرفش تمام نشده بود که نقی را پرت کرد تو جمع بچه هایی که دور هم جمع شده بودند.😂
کریم از گوشه ای فریاد زد: علی! 😡
علی نبود. فرار کرده بود.
ولی صداش از دور می آمد که :جان علی؟ 😉
#ادامه_دارد....
👇👇👇
@Karbala_1365
🌸°°°°°°°°°°°°°°°°
@Komiel_110
ای دی جهت👆
ارسال نظرات و #خاطرات از شهدای #عملیات_کربلای۴🌾
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #جانبازشهیدعلی_منطقی🌹 بخند خنده هایت آرامش من است...💖 🌸..... @Karbala_1365
🌹خاطره ای از #شهید علی #منطقی
🍃بعد از جنگ مرتب به علی اقا سرمیزدم برای دیدارش به سپاه همدان میرفتم.
یک روز از محوطه سپاه یک شاخه گل محمدی چید و آورد گفت:
مجید این گل بوی خوشی داره عمیق بوبکش.
بو کشیدن همانا و اشک من جاری شدن همانا و خنده های از ته دل علی اقا همان.
نگو که روی گل گازاشک آور ریخته و....
🌸راوی:آقای #مجید_خداجو
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
گنده لات همدان
🌹 #شهیدحسین_فلاح🌹
☄زندان #همدان!
زورخانه زندان...
🌹 #شهیدعلی_چیت_ساز رفته بود زندان و همراه زندانیان ورزش کرد!
بعد رو کرد به حسین فلاح و گفت:
"بعد از دوران محکومیت تو جبهه منتظر شما هستیم"!
#حسین باستانی کار و لوطی با مرام و گنده لات معروف همدان بود. کسی که وقتی اسمش برده مےشد حتی مدعی هایش هم لرزه بر اندامشون مےافتاد!!!
همراه علی رفت به جزیره مجنون و زخمی شد اما خم به ابرو نیاورد...
یکی از همرزمانش تعریف مےکرد:
از دور شخصی را دیدم که با صورت به زمین خورد، بدون اینکه دستانش را حائل کند... فکر کردیم از هوش رفته!!!
نزدیکش که رفتیم دیدیم حسین فلاح است و دارد گریه میکند!
گفت: "مےخواستم ببینم لحظه ای که اربابم ابالفضل ع با صورت به زمین خورد چه حسی داشت"...
مےگفت و بقیه پا به پایش گریه مےکردند.
🌾عاقبت در شب عملیات #کربلای۴ شد سرستونِ گردان #غواص که باید خط ام الرصاص را مےشکستند...
تیر دوشکا سینه اش را درید و اونایی که اون لحظه دیدنش مےگفتن: "تا لحظه افتادنش رو زمین فقط #یازهرا س مےگفت"...❣
🌸.....
@Karbala_1365
هدایت شده از حٰاجْقٰاسِمْسُلیْٖمٰانےٖ🌷
✨🌾✨
🌸 #ازکربلاتاشهادت🌸
✨
راوی شهدا
ازکربلای #حسین(ع) تا شهادت
و تنها کانال #شهدای_عملیات_کربلای٤🌾
✨✨✨
#کانال را به گروه ها و دوستان خود #معرفی_کنید❤️👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/4252303360C232b5f1967
.
ماخانهبهدوشیمغمسیلابنداریم...
ماجزپسرفاطمهاربابنداریم....
#نداریگداییبهرسوایۍمن....