『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
دست نوشته 🌹طلبه شهید رضا عمادی🌹 🌸 خدایا دل کسی را به دل کس دیگر آشنا نکن و اگر کردی جدا مکن...🌸 🌸.
💞🌺🍃✨✨✨
🌺🍃
🍃
🌸 بالاخره شهادت در راه خودش را خواستم و یقیناً پی بردم که هرکس ازاو از ته قلب چیزی بخواهد میدهد.
#شهادت..
شهادت..
شهادت..
چه کلمه زیبایی...🌸
🌺فرازی از یادداشت های
#شهیدرضاعمادی
🍃
🌺🍃
💞🌺🍃✨✨✨
🌾❣کانال
#کربلاجاریست_تاشهادت
تنها راوی شهدای #کربلای۴
💢 #کانال را به دوستانتان #معرفی_کنید...👇👇👇
🌸.....
http://eitaa.com/joinchat/4252303360C232b5f1967
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #راهکار_اشک
💧
#قسمت_هجدهم
#صفحه۴۰
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌸عید سال ۱۳۶۶ تا چشم کار می کرد پادگان #شهیدمدنی #دزفول از سبزه های نوروز که تا زانو بالا آمده بود، پوشیده شده بود. وسط سبزه ها #لاله های سرخ نسیم ملایم فروردین سر می جنباند.🌷
باز هم بوی #عملیات میآمد. عملیات #کربلای۸.✨
عمده نیروهای لشکر در #خرمشهر مستقر بودند و ما مشغول سازماندهی مجدد برای رفتن به خرمشهر شدیم که #علی_شمسی_پور آمد و گفت:دیشب تا صبح خرمشهر را گلوله باران #شیمیایی کردند. با توپخانه و #کاتیوشا. و هر کسی توی شهر بود، شهید یا مصدوم شد.🕊🌹
شنیدن این خبر در آستانه آماده شدن برای عملیات، تزلزلی در اراده بچهها ایجاد نکرد. به طرف خرمشهر راه افتادیم. خرمشهر، شهر ارواح شده بود. هیچ جنبنده ای
در شهر دیده نمی شد و از آن هیاهو و رفت و آمد دائمی رزمندگان به سمت خط، خبری نبود. هر موجود زندهای که شب گذشته توی شهر بود، با گاز #سیانور خفه یا مصدوم شده بود. حتی سگ ها و گربه ها هم گوشه و کنار خیابان افتاده بودند و بچههای واحد مقابله با بمباران شیمیایی، لاشه های آلوده به مواد شیمیایی را داخل گودال ها و چاله ها خاک می کردند صحنه رقت آوری بود. حاج حسین بختیاری که همچنان مسئولیت گردان غواصی را داشت، بچهها را به سمت #شلمچه برد. من سری به #اطلاعات عملیات زدم تا از جزئیات عملیات مطلع شوم. علی آقا( #چیت_سازیان) گفت:
"قرارگاه نیروی زیادی برای این عملیات نخواسته قرار است گردان ۱۵۸ به فرمانده حسین علیمرادی و یک گروهان از بچههای شما، در #کانال پرورش ماهی، به کمک #تیپ_الغدیر بروند."
بچه های غواصی، اینجا هم لباس خاکی داشتند و مثل #هورالعظیم کار غواصی نمی کردند. درست مثل نیروی پیاده، کلاش و تیربار و آرپیجی گرفتند و حاج حسین بختیاری دو دسته را در خط #شلمچه برای عملیات برد و من صد متر عقب تر، کنار دسته سوم برای احتیاط عملیات ماندم.
عملیات #کربلای۸ از نیمه شب پیش آغاز شده بود.
دو لشکر مثل #لشکرمحمدرسول_الله و #لشکرکربلا از این سوی کانال پرورش ماهی، به آن سوی کانال رفته بودند و به جایی به نام #کانال_زوجی رسیده بودند.
حضور بچه های ما، نه برای ادامه عملیات که برای جلوگیری از دورخوردن نیروهای خودی در کانال پرورش ماهی بود، که اتفاقاً همین حادثه هم رخ داد.
شبی که بچه ها در خط مستقر شدند، آتش سنگین دشمن، متر به متر زمین را شخم زد و در آن آتش، نیروهای پیاده برای دور زدن کانال پرورش ماهی و محاصره آن به حرکت درآمدند. من عقب تر از خط بودم، اما از آتش تیربار و شلیک #آرپیجی بچهها به سمت تانکهای دشمن، فهمیدم که جنگ تمام عیاری آن جلو برپا شده است.
بچه ها حتی فرصت تماس با عقب هم نداشتند و از طرفی آتش آنچنان دوروبر ما می ریخت که مجالی برای جلو رفتن و دیدن صحنه درگیری نبود.
صبح که شد، نیروهای جایگزینی به جای بچههای ما در خط آمدند و نیروهای لشکرمحمدرسول الله و لشکرکربلا هم نتوانسته بودند در آن سوی کانال پرورش ماهی بمانند و مجبور به عقبنشینی به این سوی کانال شدند. دشمن هم با تمام تلاشی که کرد، توانسته بود عقب کانال را دور بزند. بچهها در این سوی کانال، جانانه مقاومت کرده بودند و از گوش تعدادی از آنها به خاطر #شلیک پی در پی آر پی جی خون جاری بود. تعدادی از نیروهای گردان ۱۵۸ و #تخریب و غواصی هم به #شهادت رسیدند...🕊🌹
#ادامه_دارد…
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
4.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا کی قراره زود قضاوت کنیم.....
تا کی قراره احکاممون گردن حزب الهی ها رو ببره......
تا کی قراره هر چی دلمون می خواد بگیم در حالی که هیچ اطلاعی راجب موضوع نداریم.....
یک مقدار به خودمون بیایم و از قضاوت زود و قضاوت ناعادلانه دست ور داریم، دادگاهی که فقط و فقط در آن مذهبی ها محاکمه میشوند
#حاج محمود کریمی
#کانال شهید علی آقا عبداللهی
@shahidaghaabdoullahi
51.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادمان
#دلنوشته
#سرزمین_عشق...
سرزمین عشق! تنها اسمی که برای این #مناطق به ذهنم رسید!
فقط بردن نام #شلمچه، #طلائیه، کانال #کمیل و ... کافیست تا #بغض راه گلویت را ببندد
مثل حال الان من. اتفاقی نیفتاده، فقط لحظهای تصور کردم روی خاک #شلمچه نشستهام!😔
حاج حسین یکتا دارد #شبهای بله برون را روایت میکند: «اینجایی که نشستی شلمچه ایرانه...» بعد از جغرافیا، درس معارف را شروع میکند: «بچهها معبر شهادت چیه؟
✨✨✨✨
معبر خلاصی از دست #نفس چیه؟ باور کنید اشک است و اشک است و اشک! گریه است و گریه است و گریه! » بعد صحبتهای بغض آلود آقا: «چنانچه از سیم #خاردار میخواهی رد بشی، اول باید از سیم #خاردار نفست عبور کنی..!»
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
اصلا فکر کردن به این فضا هم دل را زیر و رو میکند، چه برسد به حضور.مثلا تصور کن الان در ورودی یادمان کانال #کمیل و حنظله ایستادهای....
✨🌾🌾🌾🌾
روبرویت را نگاه کن که نوشته: #کانال کمیل، معبری به سوی #خدا. کمی جلوتر میروی؛ به نزدیکی کانال که میرسی، متن دستنوشتهی یکی از شهدای کانال را میبینی: «#امروز_روز_پنجم_است_که_در_محاصرهایم_آب_راجیره_بندی_کردهایم.
#عطش_همه_را_هلاک_کرده_است.
همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیدهاند. دیگر شهدا تشنه نیستند. #فدای_لب_تشنهاتای_پسر_فاطمه»
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🌾🌾
بعد از اینها عجیب میچسبد روضهای درست وسط کانال! همانجا که ابراهیم هادی و یاران به یاد تشنگی عزیز زهرا تشنه جان داده اند. یا مثلا کنار اروند را تصور کن با روایت گری حاج حسین کاجی؛ چه آتشی به دل میزند این روایت.
✨✨✨✨✨✨✨
#دل_نوشته
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✨🕊 #رازکانالکمیل.... حکایت حماسه رزمندگان #گردانکمیل و #شهیدابراهیمهادی در فکه.🕊❣ کاری از گروه
✨🕊
#رازکانالکمیل....
این قسمت:
#ایثار
•••••
🕊یکی از رزمندگان کانال شبانه به اطراف کانال رفت و قبل از روشن شدن هوا برگشت. بعد از بازگشت به کانال درحالیکه بغض، راه صحبت کردن را بر او بسته بود گفت:
داشتم آرام و سینهخیز از معبر میگذشتم. پایم به چیزی گیر کرد! چند ثانیه متوقف شدم به آرامی سرم را به عقب چرخاندم. دست ضعیف و ناتوان مجروحی پایم را گرفته بود. پایش قطع شده و خون زیادی از او رفته بود. یک پایش را هم با چفیه بسته بود. صورت این مجروح به سختی دیده میشد، اما حالت ضعفش به خوبی نمایان بود. چهار شب از آغاز عملیات میگذشت و زنده ماندنش بیشتر شبیه به معجزه بود! از اینکه چگونه توانسته بود از دیدن دوربین تک تیراندازها در امان بماند، هیچ کس نمیدانست! فکر کرد میخواهم او را به عقب ببرم. به آرامی سرم را نزدیک گوشش بردم. به او گفتم: برادر، عقب نمیروم که تو را با خود ببرم. بچهها در کانال گیر کردهاند و من به دنبال مهمات آمدهام. آن مجروح لبانش به سختی تکان خورد. چیزی گفت اما آنقدر صدایش ضعیف بود که حرفش را نفهمیدم. سرم را به دهانش نزدیکتر کردم. تشنه بود و آب میخواست! میگفت: گلویم از بی آبی بدجور درد میکند، اگر امکان دارد آبی به من بده. ناخودآگاه به یاد شرمندگی سقای کربلا افتادم. سرم را پائین انداختم و قطره های اشک آرام از چشمانم جاری شد.😔 نمیتوانستم برایش کاری کنم. بی آنکه چیزی بگویم، شرمنده و خجالتزده صورتم را به روی صورت رنگپریدهاش گذاشتم. خیلی سرد بود. اما به من آرامش خاصی داد. آنقدر خسته بودم که از آرامش خوابم برد. نمیدانم چقدر گذشت که صدای انفجاری بلند شد سرم را بالا آوردم و به صورتش نگاه کردند. دستم را به آرامی به روی صورتش گذاشتم از هُرم گرم نفسهایش خبری نبود! او را صدا زدم و بشدت شانههایش را تکان دادم. دیدم راحت و آرام و مطمئن خوابیده. او دیگر تشنه نبود.😭
وقتی دوست ما این ماجرا را تعریف کرد، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد. سرم را به سمت آسمان بالا بردم. ستارهها آرام به این صحنه نگاه میکردند. نمیدانم چه چیزی علی اکبرهای خمینی را پس از چهار روز از پا درآورده!؟ جراحت؟! خونریزی؟! تشنگی وصال؟! و یا. . .
🕊
غرورانگیزترین قسمت این داستان اینجا بود که بعضی از همین بچهها، قمقمههای دوستان شهید خود را که مقداری آب داشت پیدا میکردند، اما با آنکه خود از شدت تشنگی میسوختند، به آن لب نزده و آن را برای دوستان مجروحشان در کانال میآوردند.
🍃 براستی این بچههای شانزده، هفدهساله این رسم جوانمردی را از کجا آموخته بودند؟!
رزمندهای که می توانست به راحتی خود را سیراب کند و جان خود را نجات دهد تنها به خاطر کمک و یاری به دوستان مجروحش، نهتنها حاضر به عقبنشینی نبود بلکه حتی از آبی که به زحمت پیدا کرده بود قطرهای نمینوشید. این مصداق دقیق همان آیه نورانی قرآن است که «هرگز به حقیقت نیکی به طور کامل نمیرسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»
اگر میخواهید بدانید که این حماسه در کجا و کدام منطقه اتفاق افتاده و این #راز مقاومت بچههای کمیل مربوط به کدام سرزمین است با ما همراه شوید ابتدا کمی به گذشته برمیگردیم و مقدمهای از شروع این دفاع مقدس را یادآور می شویم اما توصیهای به شما همراه گرامی دارم اگر میخواهید با روحیه فداکاری و ایثار همراه با اخلاص بچهها در این #کانال آشنا شوید، حکایت این مجموعه را در جایی خلوت و اگر شد دوباره مطالعه کنید تا رازهای نهفته در این حکایت و شما برملا شود تا بدانیم مشکلات دنیای ما یک هزارم مشکلاتی که این رزمندگان تحمل کردهاند نخواهد شد.
#ادامهدارد....
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#خاطرهای_از_غواصان_«والفجر۸»  💢بچهها خیلی گریه کردند. یک عده در #سجده مشغول مناجات بودند و بعض
🔻بچهها سریع رفتند داخل خانهها مستقر شدند. دو سه ساعتی تا #مغرب باقی مانده بود و هرکسی مشغول کاری شد. شهید آقا رسول کشاورز مسئول دسته ما بود و #شهید خاتمیان هم معاونش را عهده داشت. از طریق قرارگاه فرماندههای دسته را برای آخرین هماهنگیها احضار کردند و شهید کشاورز هم با بقیه مسئولین #غواصها رفت. قرار شد #غواصها بدون اینکه توجه دشمن را جلب کنند چند در تیمهای سه یا چهار نفره به لب آب #اروند بروند و از داخل دیدگاه از نزدیک با منطقه درگیری آشنا شوند.
🌻🌻
🔶دیدزنی مواضع دشمن
با شهید #خاتمیان دولا دولا سمت دیدگاه قصر شیخ خزعل رفتیم و توی مسیر هم یکی دوتا تیر به سمت ما شلیک شد. یک دوربین ۲۰ در ۱۲۰ داخل دیدگاه بود و ساحل جزیره #امالرصاص را به خوبی میشد دید. به علت جزر آب موانع دشمن بیرون آب بود و سربازان دشمن مشغول ترمیم موانع و نخل های لب #کانال بودند.
🌼🌼🌼🌼
♦️قرار بود من سنگری که مقابل معبر ما بود را با آرپی جی هدف قرار بدهم. از داخل دوربین #سنگر را برانداز کردم تا فاصله تقریبی سنگر تا آب و موانع مقابلش دستم بیاد. آن طرف اروند یک تابلویی بود مثل تابلوی راهنمایی رانندگی که حرف #A۲ روی آن نوشته شده بود و این تابلو شاخص معبر ما در ساحل دشمن به حساب میآمد.
#ادامه_دارد.....
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
سلام بزرگواران✋
تمامه تلاش بنده و دوستانم اینه که مطالب درباره #کربلای۴ در کانال قرار بگیره...
تا شما بیشتر با شهدای غواص و مظلومیتشون اشنا بشین...
بخاطره آسایش شما از هر گونه #تبادل خوداری میکنیم ممنون میشم دوستانتون هم به کانال دعوت کنید
#شهدایغواص واقعا مظلوم هستن
و در آخر ممنون میشم اگر در #کانال کسی مطلب یا گزارشی درباره شهدای #غواص دارن برای بنده بفرسته ممنون میشم...
با تشکر #خادم شما✋
🌻شبِ [عملیات] #کربلای پنج #پلاکش رو کند و پرت کرد تو #کانال پرورش ماهی. گفت: چه کار داری میکنی؟ چرا پلاکت رو میکنی؟ الان تیر میخوری، مفقود میشی. گفت: «فلانی من هر چی فکر میکنم امشب تو #شلمچه ما تیر میخوریم؛ با این #آتیشی که از سمت دژ میاد دخل ما اومده.
🌾من یه لحظه به ذهنم گذشت اگه من #شهید بشم جنازهی ما که بیاد مثلاً جلوی فلان دانشگاه عجب #تشییعی میشه! به دلم رجوع کردم دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا، #شهوت_#شهادت دارم. میخوام با کندن این پلاک، با نیامدنِ جنازه یقین کنم که جنازهای نمیاد که تشییع بشه که جمعیتی بیاد و این شهوت رو #بخشکونم.» تیر خورد و مفقود شد...
🔻[واقعاً] مفقود شد؟ اگه #مفقود شد چرا خاطرههاش گفته میشه؟ چی برا خدا بود و تو اَبَر کامپیوتر خدا گم شد؟ خدا یه زیر #خاکیهایی داره که نگه داشته روز قیامت رو کنه و بگه دیدید #ملائک؟ ببینید این هم جَوون بوده. اونجا فتبارک الله أحسن الخالقین رو ثابت میکنه!
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌻شبِ [عملیات] #کربلای پنج #پلاکش رو کند و پرت کرد تو #کانال پرورش ماهی. گفت: چه کار داری میکنی؟ چرا پلاکت رو میکنی؟ الان تیر میخوری، مفقود میشی. گفت: «فلانی من هر چی فکر میکنم امشب تو #شلمچه ما تیر میخوریم؛ با این #آتیشی که از سمت دژ میاد دخل ما اومده.
🌾من یه لحظه به ذهنم گذشت اگه من #شهید بشم جنازهی ما که بیاد مثلاً جلوی فلان دانشگاه عجب #تشییعی میشه! به دلم رجوع کردم دیدم قبل از لقاء خدا و دیدار خدا، #شهوت_#شهادت دارم. میخوام با کندن این پلاک، با نیامدنِ جنازه یقین کنم که جنازهای نمیاد که تشییع بشه که جمعیتی بیاد و این شهوت رو #بخشکونم.» تیر خورد و مفقود شد...
🔻[واقعاً] مفقود شد؟ اگه #مفقود شد چرا خاطرههاش گفته میشه؟ چی برا خدا بود و تو اَبَر کامپیوتر خدا گم شد؟ خدا یه زیر #خاکیهایی داره که نگه داشته روز قیامت رو کنه و بگه دیدید #ملائک؟ ببینید این هم جَوون بوده. اونجا فتبارک الله أحسن الخالقین رو ثابت میکنه!
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
امروز روز پنجم است
که در محاصرهایم،
آب را جیره بندی کردهایم
عطش همه را هلاک کرده ،
همه را جز شهدا که حالا کنار هم
در انتهای کانال خوابیدهاند
دیگر شهدا تشنه نیستند!
فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه...
📝 #دستنوشته #شهیدی که در #کانال #کمیل #تفحص شد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
ای کاش با این کانال تبادل بزنیم!
کاش بتوانیم اعضایش را
دعوت کنیم به کانالمان،
کاش دعوتمان را بپذیرند...
#کانال
#شهداء
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄