eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️غروبی غریب در رگ های گُر گرفته «جامعه کبیره» می گدازد... ▪️دهمین پرچم سیاه عالم، بلند می شود... ▪️خاک، خاموش می شود! ▪️امشب «ماه» دروغ است بر لب آسمان و ستاره ها، دروغ تر!... ▪️امشب ای مقصود من از «يَا مَنْ أَرْجُوهِ» رجب ها ! ای امامِ نجیب ها و «أَمَّنْ يُجیب»ها! بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم آه! ای دهمین ذکر «مجیبّ الدعواتم» مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم ▪️یا هادِی الْمُضِلّین ▪️آجرک الله 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
📝 | 🌟دلم هر وقت بهانه کربلا میکرد میگفتم صبور باش...می برمت جایی که فاصله اش تا بین الحرمین به اندازه یک سلام است .می ایستیم پشت سیم خاردارها و از وادی عشق به ارباب سلام میدهم ▪اکنون دلتنگم!شبیه تبعیدی دور از وطن ، که ریه هایش هوای دیار خویش را می طلبند،رگ های دل به هوای شلمچه محتاج اند ، تا بار دیگر گرمای عشق و ایثار به خون جوشیده تزریق شود ، شبیه عنصری فراتر از عناصر خون ، اما لازمتر از تمامی آن عناصر! من دلتنگم ...دلتنگ بادی که از کربلا می آید و زائران کربلای ایران را نوازش میدهد! 📍آی شهدا ...دلتنگم ! کربلا که راهمان نمی دهند ، شما راهی ..💔 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊
3.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای شلمچه این غم انگیز ترین دوری دوران من است بطلب دیگر دوری بس است 🇮🇷 『شُهَــدایِ‌کـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
📝 | 🌟 جسمم به شهر بازگشته ولی روحم به گذشته‌ها رفته؛ به آن صبح وشب‌هایـی ڪه در بین رمل های فکه ومسیرهای غرق در سکوت طلائیه و زیر آسمان ابری شلمچه قدم میزدم!قدم میزدیم ونجوا میکردیم با آنـها که از آسمـان نگاهم میڪردند، چه آرامـشی بود و چقدر دلتنگ آن آرامش شده ام . 💠 حالا نشسته ام به کنجی و خاطرات سفری از جنس نور را برای خودم تداعی میکنم. خاطراتی که نه تنها درقلبم بلکه در تمام وجودم ریشه دوانده است و آنگاه شکوفا میشود که من به عهد هایی که با اهل نور بسته ام وفا دار باقی بمانم و اجازه ندهم گردوغبار فراموشی آنها را کدر کند. 📍 کسانی که نرفته اند دردشان تنها جاماندگی است اما قصه کسانی که اجازه ورود به انها داده شده فرق میکند برای آنها زندگی تحمل ثانیه ها میشود تا دوباره به سمت نور برگردند و راهیان نور شوند. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🥀 ﷽ ❣دوای درد مرا هیچکس نمیداند فقط بگو ب شهیدان دعا کنند مرا❣ ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
📝 | 🌟 این روزها صدایی آشنا مرا از اعماق خواب و خیال بیرون کشیده است. نوای خادمی در دیار غرب به گوش می رسد، دلم کوله اش را بسته و بر در کوچه انتظار نشسته به امید اینکه شاید از میان لباس خاکی ها او را بخوانند. 💠 قشنگ است انتظار برای رسیدن به مکانی مقدس! سرزمینی که چشمه های معرفت در حال جوشیدن است و دشت های خشکیده روح آدمی را با ایثار آبیاری می کند، و نسیم بوی شکوفه های ایمان را در سراسر این خاک منتشر می کند. 📍فرقی نمی کند که اولین دفعه ای است که پا روی خاکش می گذاری یا مهمان همیشگی هستی، همین که قلبت با خاکش انس بگیرد گمان میکنی که عمری است خادمی میکنی و حس غربت از وجودت رخت میبندد و اشتیاق و امید جوانه میزند.
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شلمچه کی میشه بیام دوباره ،دلتنگ شلمچه💔😔 ⊰❀⊱ #تنهاکانال‌شهدایِ‌کربلایِ۴ #شهدای‌غواص👣 …❀ @Karbala_
🔰 | 🔻 دل تنگی ام را چگونه برایت بگویم ؟؟!! چگونه بگویم هوای قدم زدن در اسمانیت را دارد ؟! چگونه بگویم دلم بوی خدا را در نزدیکی شما میخواهد ؟! اری دلم تورا میخواهد ای ای از بهشت، همان جای که خون شهدا بر خاکت بوسه زدنند.. 🔅 در این روزهای دوری دلم تو رامیخواهد. دلم همان صدای راوی می خواهد که از مظلومیت شهدای بگوید ومن ارام بر روی خاک ها بنشینم و زانویم را بغل بگیرم و اشک های دلتنگی صورتم را بشویند و مرا رها کنند از این دلتنگی دیرینه .... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹 دوباره ... دوباره نامه ... دوباره حرفای دلم روی کاغذ ... دوباره.... حنجره ام ، شما را فریاد میزند شما که تجلی هستید را طولانی می کنم شک ندارم شما برای شدم ، نیمه شبی دعا می کنید چراغ دلم را هر روز با یاد شما روشن می کنم یااااااااد امام وووووو دل ووووو می بره کَرررررربُلا..... و اتاقم را با و و چفیه های شما میکنم و همیشه بخاطر می سپارم چرا رفتند ای باید به شما زنجیر کنم بند را....   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
شنیده اید میگویند: هرکسی با یک شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از او گرفت ما خو گرفتیم با غریب گمنام شرهانی... حاجت گرفته ایم از برادرانه هایش... دل بسته ایم به آرامش غروب این قطعه دلتنگیم برای روزهای خادمی ، اسفندماه ، بوی عود و گلاب ، حسینیه ناتمام ، لاله های قرمز و کانال بجیله....   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
دمی از یک 🕊🌱 🍃🌸 🍃 🌾 🌾 سن و سال زیادی نداشت شاید ۱۹_۲۰ سال، اما قدبلند و چهارشونه و خوشتیپ بود. بیشتر با می‌گشت خیلی باهم رفیق شده بودن , مثل برادر شده بودن. گاهی هردو موهاشون رو از ته می زدن... ✨ شب آخر حال عجیبی داشت، توی پوست خودش نمی‌گنجید و ذکر میگفت. گاهیم میرفت تو لاک خودش...زدم رو شونش و گفتم کجایی رفیق؟ خبریه؟؟ سرش رو بلند کردو گفت:مگه خبرنداری؟ گفتم از چی؟ گفت بذار صبح بشه بهت میگم.... ساعت ۱۰ونیم شب بود که زدیم به آب...💧 با اون همه سروصدای توپ و گلوله ها و دوشکایی که یک بند فریاد میکشید منطقه رو گذاشته بود روی سرش. باهمه این سروصداها اما یه سکوت عجیبی کل فضارو گرفته بود که دل آدم آروم میشد و گاهیم شور میزد... نمیدونم تو این هیروویر چرا دلم گرفته بود!! یه لحظه نگاهم افتاد به ، مثل قرص ماه شده بود ، مثل بااون قد بلندش که چقدر لباس غواصی بهش میومد، مثل سیدمهدی که چهره زیباش زیباتر شده بود، مثل مسعود که چه آرامش عجیبی داشت، مثل و مثل خیلی از بچه های دیگه که وسط آب مثل قرص مهتاب می درخشیدن... تو فکر محمد بودم که گفت صبح بشه بهت میگم... تو این فکر بودم که یهو همه چیز ریخت بهم... سکوت بچه ها شکست و هواپیماها از آسمون منور مینداختن. دوشکا هم هرلحظه وحشی تر میشد و دامن میزد به موج های اروند... انگار میدان امتحان انواع سلاحهای عراق بود... هم همه بی پناه و تنهاسنگرشون آب بود...💧 باهزار سختی رسیدیم لب ساحل دشمن.. درگیری شدیدتر شد.. بچه هارو دیدم که خیلیهاشون زخمی شده بودن. زمان خیلی بد میگذشت.. رو دیدم که روی خیلی زیبا خوابیده بود. امیر کنار خورشیدیها به معبود خود لبیک گفته بود. حاج‌کریم و جامه‌بزرگ زخمی شده بودن و افتاده بودن. آنطرف تر رو دیدم که روی خوابیده بود که معبر باز بشه مثل ... ، طلبه با اخلاصی که از سرورویش میبارید، او هم شهید شده بود مثل و و بقیه رفقایم.. چند متر آنطرف تر هم رو دیدم که کرکسهای بعثی عراق خفه اش کرده بودن و دور پیکرش میرقصیدن...🌹 مجید رو ندیدم هرچی چشم انداختم. داشت صبح میشد، خواستم بگم مرد حسابی آخه الان وقت خبرگفتن بود!؟ حالا اصلا کجاهستی؟؟ نکنه توام؟! و لب گزیدم.... صبح شد و باز خبری از محمد نشد.... خیلیها شهیدشدن و چندنفریم با حاجی برگشتن عقب و بقیه هم زخمی اسیرشدیم... چهارسال بعد که از اسارت آزادشدیم شنیدم همون صبح توی توی عملیات محمد هم شهید شده..تازه فهمیدم خبری که گفت صبح بشه میگم این بود...سرم رو انداختم پایین ،چقدر شرمنده شدم.💔 ❣هنوز بعداز ۳۲ سال منتظرم که از اروند برگرده تا بهش بگم شرمنده که نفهمیدم خبری که خواستی بگی شهادتت بود و چرا اون لحظه دیگه ندیدمت... راستی محمدجان! خیلی دلتنگت هستم رفیق الان کجای اروند آرام گرفتی؟؟ اصلا هواست به پدرومادر پیرت هست؟؟ هنوز منتظرتن ها..... 🍂❣ تقدیم به شهادت:عملیات الرصاص💧🌾 🌾🕊   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یادمان_شهدای_شلمچه
🔰 | 🔻 دل تنگی ام را چگونه برایت بگویم ؟؟!! چگونه بگویم هوای قدم زدن در اسمانیت را دارد ؟! چگونه بگویم دلم بوی خدا را در نزدیکی شما میخواهد ؟! اری دلم تورا میخواهد ای ای از بهشت، همان جای که خون شهدا بر خاکت بوسه زدنند.. 🔅 در این روزهای دوری دلم تو رامیخواهد. دلم همان صدای راوی می خواهد که از مظلومیت شهدای بگوید ومن ارام بر روی خاک ها بنشینم و زانویم را بغل بگیرم و اشک های دلتنگی صورتم را بشویند و مرا رها کنند از این دلتنگی دیرینه ....
📝 گفتم کاش عکس او روی پنجره کنار من باشد پیاده ک شدیم همانجا نصبش کرده بودند کنار وسایل من... کتابش هم افتاد دست من.. ایا همه اینها اتفاقی است؟