▪️غروبی غریب در رگ های گُر گرفته «جامعه کبیره» می گدازد...
▪️دهمین پرچم سیاه عالم، بلند می شود...
▪️خاک، خاموش می شود!
▪️امشب «ماه» دروغ است بر لب آسمان و ستاره ها، دروغ تر!...
▪️امشب ای مقصود من از «يَا مَنْ أَرْجُوهِ» رجب ها ! ای امامِ نجیب ها و «أَمَّنْ يُجیب»ها!
بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر
یا هادی و یا هادیِ امت بنویسم
آه! ای دهمین ذکر «مجیبّ الدعواتم»
مضطرّم و بگذار که حاجت بنویسم
▪️یا هادِی الْمُضِلّین
▪️آجرک الله
#شهادت_امام_هادی
#دلنوشته
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
📝#دلنوشته | #درد_دل
🌟دلم هر وقت بهانه کربلا میکرد میگفتم صبور باش...می برمت جایی که فاصله اش تا بین الحرمین به اندازه یک سلام است .می ایستیم پشت سیم خاردارها و از وادی عشق به ارباب سلام میدهم
▪اکنون دلتنگم!شبیه تبعیدی دور از وطن ، که ریه هایش هوای دیار خویش را می طلبند،رگ های دل به هوای شلمچه محتاج اند ، تا بار دیگر گرمای عشق و ایثار به خون جوشیده تزریق شود ، شبیه عنصری فراتر از عناصر خون ، اما لازمتر از تمامی آن عناصر!
من دلتنگم ...دلتنگ بادی که از کربلا می آید و زائران کربلای ایران را نوازش میدهد!
📍آی شهدا ...دلتنگم ! کربلا که راهمان نمی دهند ، شما راهی ..💔
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
3.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلنوشته
#شلمچه
ای شلمچه
این غم انگیز ترین دوری دوران من است
بطلب دیگر دوری بس است
🇮🇷 『شُهَــدایِکـ♡ــرْبَلایِ۴🕊』
📝 #دلنوشته | #دلتنگی
🌟 جسمم به شهر بازگشته ولی روحم به گذشتهها رفته؛ به آن صبح وشبهایـی ڪه در بین رمل های فکه ومسیرهای غرق در سکوت طلائیه و زیر آسمان ابری شلمچه قدم میزدم!قدم میزدیم ونجوا میکردیم با آنـها که از آسمـان نگاهم میڪردند، چه آرامـشی بود و چقدر دلتنگ آن آرامش شده ام .
💠 حالا نشسته ام به کنجی و خاطرات سفری از جنس نور را برای خودم تداعی میکنم. خاطراتی که نه تنها درقلبم بلکه در تمام وجودم ریشه دوانده است و آنگاه شکوفا میشود که من به عهد هایی که با اهل نور بسته ام وفا دار باقی بمانم و اجازه ندهم گردوغبار فراموشی آنها را کدر کند.
📍 کسانی که نرفته اند دردشان تنها جاماندگی است اما قصه کسانی که اجازه ورود به انها داده شده فرق میکند برای آنها زندگی تحمل ثانیه ها میشود تا دوباره به سمت نور برگردند و راهیان نور شوند.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#دلنوشته
#شهدا🥀
﷽
❣دوای درد مرا هیچکس نمیداند
فقط بگو ب شهیدان دعا کنند مرا❣
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
📝#دلنوشته | #خادم_الشهدا
🌟 این روزها صدایی آشنا مرا از اعماق خواب و خیال بیرون کشیده است. نوای خادمی در دیار غرب به گوش می رسد، دلم کوله اش را بسته و بر در کوچه انتظار نشسته به امید اینکه شاید از میان لباس خاکی ها او را بخوانند.
💠 قشنگ است انتظار برای رسیدن به مکانی مقدس! سرزمینی که چشمه های معرفت در حال جوشیدن است و دشت های خشکیده روح آدمی را با ایثار آبیاری می کند، و نسیم بوی شکوفه های ایمان را در سراسر این خاک منتشر می کند.
📍فرقی نمی کند که اولین دفعه ای است که پا روی خاکش می گذاری یا مهمان همیشگی هستی، همین که قلبت با خاکش انس بگیرد گمان میکنی که عمری است خادمی میکنی و حس غربت از وجودت رخت میبندد و اشتیاق و امید جوانه میزند.
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شلمچه کی میشه بیام دوباره ،دلتنگ شلمچه💔😔 ⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴ #شهدایغواص👣 …❀ @Karbala_
🔰 #دلنوشته | #شلمچه
🔻 دل تنگی ام را چگونه برایت بگویم ؟؟!!
چگونه بگویم هوای قدم زدن در #خاک اسمانیت را دارد ؟!
چگونه بگویم دلم بوی خدا را در نزدیکی شما میخواهد ؟!
اری دلم تورا میخواهد ای #قطعه ای از بهشت، همان جای که خون شهدا بر خاکت بوسه زدنند..
🔅 در این روزهای دوری دلم تو رامیخواهد.
دلم همان صدای راوی می خواهد که از مظلومیت شهدای #شلمچه بگوید ومن ارام بر روی خاک ها بنشینم و زانویم را بغل بگیرم و اشک های دلتنگی صورتم را بشویند و مرا رها کنند از این دلتنگی دیرینه ....
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹
#دلنوشته
#حرف_دل
دوباره #دلنوشته ...
دوباره نامه ...
دوباره حرفای دلم روی کاغذ ...
دوباره....
حنجره ام ، شما را فریاد میزند
شما که تجلی #عشق هستید
#قنوتم را طولانی می کنم
شک ندارم شما برای #روسفید شدم ، نیمه شبی دعا می کنید
چراغ دلم را هر روز
با یاد شما روشن می کنم
یااااااااد امام وووووو #شهدااااااااا دل ووووو می بره کَرررررربُلا.....
و اتاقم را با #عکس و #سربند و چفیه های #خونین شما #تزیین میکنم
و همیشه بخاطر می سپارم
#شهدا چرا رفتند
ای #شهید باید به شما
زنجیر کنم بند #دلم را....
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
#دلنوشته
#خادمین
شنیده اید میگویند:
هرکسی با یک شهیدی خو گرفت
روز محشر آبرو از او گرفت
ما خو گرفتیم با غریب گمنام شرهانی...
حاجت گرفته ایم از برادرانه هایش...
دل بسته ایم به آرامش غروب این قطعه
دلتنگیم برای روزهای خادمی ، اسفندماه ، بوی عود و گلاب ، حسینیه ناتمام ، لاله های قرمز و کانال بجیله....
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
دمی از یک #دلنوشته🕊🌱
🍃🌸
🍃 🌾
🌾
سن و سال زیادی نداشت شاید ۱۹_۲۰ سال، اما قدبلند و چهارشونه و خوشتیپ بود. بیشتر با #رضاساکی میگشت خیلی باهم رفیق شده بودن , مثل برادر شده بودن. گاهی هردو موهاشون رو از ته می زدن...
✨ شب آخر حال عجیبی داشت، توی پوست خودش نمیگنجید و ذکر میگفت. گاهیم میرفت تو لاک خودش...زدم رو شونش و گفتم کجایی رفیق؟ خبریه؟؟ سرش رو بلند کردو گفت:مگه خبرنداری؟
گفتم از چی؟
گفت بذار صبح بشه بهت میگم....
ساعت ۱۰ونیم شب بود که زدیم به آب...💧 با اون همه سروصدای توپ و گلوله ها و دوشکایی که یک بند فریاد میکشید منطقه رو گذاشته بود روی سرش. باهمه این سروصداها اما یه سکوت عجیبی کل فضارو گرفته بود که دل آدم آروم میشد و گاهیم شور میزد...
نمیدونم تو این هیروویر چرا دلم گرفته بود!! یه لحظه نگاهم افتاد به #محمد، مثل قرص ماه شده بود ، مثل #رضاساکی بااون قد بلندش که چقدر لباس غواصی بهش میومد، مثل سیدمهدی که چهره زیباش زیباتر شده بود، مثل مسعود که چه آرامش عجیبی داشت، مثل #امیر و مثل خیلی از بچه های دیگه که وسط آب مثل قرص مهتاب می درخشیدن...
تو فکر محمد بودم که گفت صبح بشه بهت میگم...
تو این فکر بودم که یهو همه چیز ریخت بهم... سکوت بچه ها شکست و هواپیماها از آسمون منور مینداختن. دوشکا هم هرلحظه وحشی تر میشد و دامن میزد به موج های اروند...
انگار میدان امتحان انواع سلاحهای عراق بود...
#غواصها هم همه بی پناه و تنهاسنگرشون آب بود...💧
باهزار سختی رسیدیم لب ساحل دشمن..
درگیری شدیدتر شد.. بچه هارو دیدم که خیلیهاشون زخمی شده بودن.
زمان خیلی بد میگذشت.. #رضا رو دیدم که روی #سیمخاردارها خیلی زیبا خوابیده بود. امیر کنار خورشیدیها به معبود خود لبیک گفته بود. حاجکریم و جامهبزرگ زخمی شده بودن و افتاده بودن. آنطرف تر #عمادی رو دیدم که روی #خورشیدیها خوابیده بود که معبر باز بشه مثل #رضا... #نادر، طلبه با اخلاصی که #شهادت از سرورویش میبارید، او هم شهید شده بود مثل #سیدمهدی و #پورحسینی و بقیه رفقایم.. چند متر آنطرف تر هم #مسعودمرادی رو دیدم که کرکسهای بعثی عراق خفه اش کرده بودن و دور پیکرش میرقصیدن...🌹
مجید رو ندیدم هرچی چشم انداختم. داشت صبح میشد، خواستم بگم مرد حسابی آخه الان وقت خبرگفتن بود!؟ حالا اصلا کجاهستی؟؟ نکنه توام؟! و لب گزیدم....
صبح شد و باز خبری از محمد نشد....
خیلیها شهیدشدن و چندنفریم با حاجی برگشتن عقب و بقیه هم زخمی اسیرشدیم...
چهارسال بعد که از اسارت آزادشدیم شنیدم همون صبح توی #اروند توی عملیات #کربلای۴ محمد هم شهید شده..تازه فهمیدم خبری که گفت صبح بشه میگم این بود...سرم رو انداختم پایین ،چقدر شرمنده شدم.💔
❣هنوز بعداز ۳۲ سال منتظرم که از اروند برگرده تا بهش بگم شرمنده که نفهمیدم خبری که خواستی بگی شهادتت بود و چرا اون لحظه دیگه ندیدمت...
راستی محمدجان! خیلی دلتنگت هستم رفیق الان کجای اروند آرام گرفتی؟؟
اصلا هواست به پدرومادر پیرت هست؟؟ هنوز منتظرتن ها.....
🍂❣
تقدیم به #شهیدمفقودالجسد #محمدحسناکبری
شهادت:عملیات
#کربلای۴_ام الرصاص💧🌾
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یادمان_شهدای_شلمچه
🔰 #دلنوشته | #شلمچه
🔻 دل تنگی ام را چگونه برایت بگویم ؟؟!!
چگونه بگویم هوای قدم زدن در #خاک اسمانیت را دارد ؟!
چگونه بگویم دلم بوی خدا را در نزدیکی شما میخواهد ؟!
اری دلم تورا میخواهد ای #قطعه ای از بهشت، همان جای که خون شهدا بر خاکت بوسه زدنند..
🔅 در این روزهای دوری دلم تو رامیخواهد.
دلم همان صدای راوی می خواهد که از مظلومیت شهدای #شلمچه بگوید ومن ارام بر روی خاک ها بنشینم و زانویم را بغل بگیرم و اشک های دلتنگی صورتم را بشویند و مرا رها کنند از این دلتنگی دیرینه ....
📝#دلنوشته #راهیان_نور
گفتم کاش عکس او روی پنجره کنار من باشد پیاده ک شدیم همانجا نصبش کرده بودند کنار وسایل من...
کتابش هم افتاد دست من..
ایا همه اینها اتفاقی است؟