『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#قصه این است چقدر من از خدا دورم🍂 و اگر پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم....💔 🍃 🌹 #شهیدسیداحمدپلار
👇 #حتمابخونید..
❤️ #سفرمشهد ، #قرآن و
#شهیدسیداحمدپلارک🌹
🍃تقریبا دوهفته پیش خواب دیدم که حرم امام رضا(ع) هستم که آقای جوانی به من گفت بیا بشین قرآن بخون و قرآن رو باز کرد و گذاشت روبروم و گفت شروع کن بخون.
خودش هم کنارم نشست همینطور که داشتم میخوندم صفحه قرآن رو گم کردم و برگشتم نگاش کردم و گفتم الان پیداش میکنم.
داشتم دنبال صفحه قرآن میگشتم که گفتم حفظ هستم و شروع کردم به خوندن که آخرش متوجه شدم دارم آیت الکرسی میخونم...✨
🌺قرآن رو بستم وآقای جوانی که درکنارش هم خانم محجبه و چادری ایستاده بود بلندشد و گفت:
ما بریم یه کم استراحت کنیم از راه دوری اومدیم مشهد.
گفتم:از کجا اومدید؟
گفت:از #تهران.
گفتم:پس راه من دورتر بوده چون من از #ملایر اومدم.
🍃 رو کرد به خانمی که کنارش بود و گفت:بریم.
و خداحافظی کرد و رفت.❣
وقتی بیدار شدم پیش خودم فکر میکردم شاید چون چند شب قبلش چله سوره احقاف گرفتم و قراره ان شاالله برم #مشهد چنین خوابی رو دیدم..
تااینکه کلا این خواب یادم رفت تا شب شهادت #امام_صادق(ع) به چندنفر از دوستام پیام دادم جایی روضه و هیئت سراغ ندارید که برم؟ که با شنیدن جواب منفی روبرو شدم.😔
💔دلم گرفته بود...
تااینکه آخر شب برام از طرف یکی از دوستام که شاید ماهی یه پیام به هم نمیدادیم کلی عکس و پیام اومد.
عکسهارو که باز کردم دیدم مال یه گروه ختم قرآن هست که به نیابت شهدا قرآن خوندن و حاجت گرفتن.✨
🍃دوستم گفت راستش حدود ده شبه که میخوام اینارو برات بفرستم ولی هی یه چیزی پیش اومده و مانع میشد که امشب یهویی یادم افتاده برات بفرستم.
بعد برام از #شهیدپلارک گفت که به #شهیدعطری معروفه و همیشه از قبرش بوی گلاب میاد و قبرش همیشه خیس از گلابه و از نحوه شهادتش و چندتام عکس شهیدپلارک رو برام فرستاد...🌸
❣نمیتونم توصیف کنم لحظه ای که #عکس شهید پلارک رو دیدم چه حالی شدم و چطور اشک میریختم آخه
شهید پلارک همون آقای جوونی بود که توی خواب توی حرم امام رضا (ع) بهم گفت بیا قرآن بخون...😭❤️
اینجابود که خوابم یادم اومد.
اونشب در به در دنبال #روضه بودم و حالا #شهیدپلارک روضه رو ساعت یک نصفه شب آورده بود گوشه اتاقم😭😭
🌱همون شب به ادمین کانال ختم قرآن پیام دادم و ازش خواستم به نیابت شهیدپلارک بهم یه جز #قرآن بده و برام جزاول قران اومد...💫
🍃 حاجتی که از شهید پلارک خواسته بودم بعد از خوندن ۶ صفحه از جز قرآن برآورده شد و اصلا باورم نمیشد و باز انگار خواب میدیدم.🌸✨
و به این رسیدم که واقعا شهدا چقدر پیش خدا عزیزند و آبرو دارند و بهش ایمان آوردم...❣
و تصمیم گرفتم این گروه ختم قرآن و شهدا رو به بقیه دوستام معرفی کنم ولی خدا شاهده برای بعضی ها هر کاری میکردم دستم به ارسال پیام براشون نمیرفت بعدش حکمت این روهم فهمیدم چون برای بعضی از دوستام که فرستادم همشون زنگ زدن و گفتن تو اوج ناامیدی و چه کنم چه کنم روزگار بودند و واقعا از خدا خواستن یه راه نجات و امیدی نشونشون بده که پیام من براشون رفته...
بازفهمیدم #خدا_و_شهدا گلچین میکنن و کسی که لایق باشه تو این #عشقبازی رو سهیم میکنن پس بیایم قدر این انتخاب شدنهارو بدونیم😭😭😭
التماس دعا
❤️ #تاخدا_راهی_نیست....
🌺ارسالی از:#اعضای_کانال
🌸....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔴 #اطلاعیه
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🔴#ثبت_نام_خادم_الشهدای_خواهر
✨شرایط و نحوه ثبت نام خادمی شهدا آذرماه 1397
( ویژه داوطلبین جدید)✨
داوطلبین گرامی می توانند از #دهم تا #بیستم_آذرماه با مراجعه به سامانه مرکزی ثبت نام #خادمین
(khademin.koolebar.ir)
نسبت به تکمیل فرم ثبت نام اقدام نموده و پس از گذراندن مراحل گزینش و دوره های آموزشی به کسوت خادمی شهدا نائل شده و در برنامه های خادمین شهدا شرکت نمایند.
🔶 #برنامه های خادمین شهدا در دو عنوان ملی و استانی بصورت خلاصه در ذیل تعریف شده اند:
(برنامه هایی از قبیل اعزام خادمین شهدا به راهیان نور جنوب و یا اعزام خادمین به راهیان نور غرب و شمال غرب و ... که به صورت متمرکز، تبلیغات و اطلاع رسانی میشود.
ونیز اعزام خادمین شهدا به اردوگاههای استانی در طول سال، اعزام خادمین شهدا به اردوهای جهادی راهیان نور، برگزاری یادواره ها و مجالس شهدا، مراسمات تشییع شهدا، غبار روبی مزار شهدا، تجمعات و مجالس هیئات مذهبی وهر گونه فعالیت فرهنگی که امکان حضور و به کارگیری خادمین شهدا در آن هست.)
🔶شرایط #ثبت_نام :
- احراز شرایط لازم اخلاقی - اجتماعی و سیاسی
- عدم فعالیت در گروههای معاند سیاسی
- تایید #فرم_معرفی روحانی
- تایید صحت سلامت روحی-روانی و جسمی
- انجام مرحله مصاحبه (داوطلبینی که قبلا پذیرش شده اند، نیاز به مصاحبه مجدد ندارند. با مراجعه به قسمت »نتیجه گزینش« در صفحه شخصی خود در سایت از نتیجه مصاحبه مطلع شوید)
🔶نحوه #ثبت_نام :
- #فرم ثبت نام در سایت خادمین شهدا از روز #دهم لغایت #بیستم آذرماه به روی داوطلبین گرامی گشوده خواهد شد.
- داوطلبین گرامی بایستی تمامی اطلاعات خواسته شده در فرم ثبت نام را به طور کامل و صحیح تکمیل نمایند. لازم به ذکر می باشد که فرمهای ناقص، در مراحل گزینش ابطال خواهند شد.
- در حفظ و نگهداری #نام_کاربری (نام کاربری داوطلبین، کد ملی هر فرد می باشد) و رمز ورود (گذرواژه) کوشا باشید.
- برای ثبت نام درسایت همراه داشتن یک قطعه #عکس برای اسکن الزامی است. به همین منظور به کافینت ها مراجعه نمایید.
🔶نحوه #مصاحبه و تکمیل پرونده :
- تمامی داوطلبین بعد از نام نویسی ، جهت #گزینش و مصاحبه و تکمیل پرونده توسط کمیته های استانی فراخوان می شوند.
- در مرحله گزینش و مصاحبه، اطلاعات مندرج در پرونده ها و ... بررسی می شود. لذا در صورت نقصان پرونده ( اعم از عدم درج عکس، پرننمودن گزینه ها و جدولهای مندرج در سایت و یا درج اطلاعات ناقص و غلط ) پرونده خادمی ابطال می شود.
- نتیجه #گزینش و مصاحبه در پروفایل داوطلبین درج می شود و داوطلبینی که پیام پذیرش نهایی را از کمیته مرکزی خادمین دریافت می کنند، به کسوت خادم افتخاری شهدا نائل آمده و جهت انجام ماموریتها و برنامه های مختلف خادمی شهدا فراخوان می شوند.
🍃🌾
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🔴فردا آخرین روز #ثبت_نام خادم الشهداء...
🔴 #اطلاعیه
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🔴#ثبت_نام_خادم_الشهدای_خواهر
✨شرایط و نحوه ثبت نام خادمی شهدا آذرماه 1397
( ویژه داوطلبین جدید)✨
داوطلبین گرامی می توانند از #دهم تا #بیستم_آذرماه با مراجعه به سامانه مرکزی ثبت نام #خادمین
(khademin.koolebar.ir)
نسبت به تکمیل فرم ثبت نام اقدام نموده و پس از گذراندن مراحل گزینش و دوره های آموزشی به کسوت خادمی شهدا نائل شده و در برنامه های خادمین شهدا شرکت نمایند.
🔶 #برنامه های خادمین شهدا در دو عنوان ملی و استانی بصورت خلاصه در ذیل تعریف شده اند:
(برنامه هایی از قبیل اعزام خادمین شهدا به راهیان نور جنوب و یا اعزام خادمین به راهیان نور غرب و شمال غرب و ... که به صورت متمرکز، تبلیغات و اطلاع رسانی میشود.
ونیز اعزام خادمین شهدا به اردوگاههای استانی در طول سال، اعزام خادمین شهدا به اردوهای جهادی راهیان نور، برگزاری یادواره ها و مجالس شهدا، مراسمات تشییع شهدا، غبار روبی مزار شهدا، تجمعات و مجالس هیئات مذهبی وهر گونه فعالیت فرهنگی که امکان حضور و به کارگیری خادمین شهدا در آن هست.)
🔶شرایط #ثبت_نام :
- احراز شرایط لازم اخلاقی - اجتماعی و سیاسی
- عدم فعالیت در گروههای معاند سیاسی
- تایید #فرم_معرفی روحانی
- تایید صحت سلامت روحی-روانی و جسمی
- انجام مرحله مصاحبه (داوطلبینی که قبلا پذیرش شده اند، نیاز به مصاحبه مجدد ندارند. با مراجعه به قسمت »نتیجه گزینش« در صفحه شخصی خود در سایت از نتیجه مصاحبه مطلع شوید)
🔶نحوه #ثبت_نام :
- #فرم ثبت نام در سایت خادمین شهدا از روز #دهم لغایت #بیستم آذرماه به روی داوطلبین گرامی گشوده خواهد شد.
- داوطلبین گرامی بایستی تمامی اطلاعات خواسته شده در فرم ثبت نام را به طور کامل و صحیح تکمیل نمایند. لازم به ذکر می باشد که فرمهای ناقص، در مراحل گزینش ابطال خواهند شد.
- در حفظ و نگهداری #نام_کاربری (نام کاربری داوطلبین، کد ملی هر فرد می باشد) و رمز ورود (گذرواژه) کوشا باشید.
- برای ثبت نام درسایت همراه داشتن یک قطعه #عکس برای اسکن الزامی است. به همین منظور به کافینت ها مراجعه نمایید.
🔶نحوه #مصاحبه و تکمیل پرونده :
- تمامی داوطلبین بعد از نام نویسی ، جهت #گزینش و مصاحبه و تکمیل پرونده توسط کمیته های استانی فراخوان می شوند.
- در مرحله گزینش و مصاحبه، اطلاعات مندرج در پرونده ها و ... بررسی می شود. لذا در صورت نقصان پرونده ( اعم از عدم درج عکس، پرننمودن گزینه ها و جدولهای مندرج در سایت و یا درج اطلاعات ناقص و غلط ) پرونده خادمی ابطال می شود.
- نتیجه #گزینش و مصاحبه در پروفایل داوطلبین درج می شود و داوطلبینی که پیام پذیرش نهایی را از کمیته مرکزی خادمین دریافت می کنند، به کسوت خادم افتخاری شهدا نائل آمده و جهت انجام ماموریتها و برنامه های مختلف خادمی شهدا فراخوان می شوند.
🍃🌾
روی دیوار قلبم ♥️
#عکس کسی است
که هرگاه دلم 🕊
تنگ #بهشت میشود
به #چشمان او خیره میشوم...🌱
#شهیدمحمدابراهیم_همت
#برادرشهیدمــ...
📸 #عکس
🚩 یادمان زیبا و پُرحماسه عملیات #کربلای_چهار
خوزستان، خرمشهر
بی دست کربلا
دست مرا بگیر
@karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💥 #قسمت۱۸💥 📛قبل از خواندن حتما حتما #نیت کنید🌸 💙نکته: این پست کلیپ هست حتما گوش بدین😭 😔قرار بود صبح
💥#قسمت19💥
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند. به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم.
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
❣ قبل از عملیات #کربلای۴ یکی از روزها که در #اندیمشک پهلوی علی بودم، دم ظهر گیر داد برای ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم...
🔸علی جوان #پاک دل، صاف و ساده و خوش مرامی بود. همواره به #خلوص و صداقتش غبطه می خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث غیبت یا رنجش اطرافیان شود...
همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات #شهید_حمید_طوبی می گفت که در #عملیات بدر شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: "حمیدخدابیامرز وصیت کرده بود وقتی #شهید شد، اگر فرزندش دختر بود، اسمش را #زینب بگذارند و اگر پسر بود، #حسین. وقتی حمید #شهید شد و دخترش بدنیا اومد، نامش را زینب گذاشتند." اشک در چشمانش حلقه زد...
در همین حال، دست برد پشت کمد و قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما #عکس حمید است که قاب کرده، ولی در کمال تعجب دیدم عکس خودش است.
🔸وقتی پرسیدم این چیست؟ گفت: "این عکس رو چند وقت پیش انداختم و دادم یه دونه ازش بررگ کردند. این رو آماده کردم واسه حجله #شهادتم."
اشک من را هم دراورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی شد #ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای حجله #شهادت قاب کرده بود.
وقتی #بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: "اتفاقا خانمم #حامله است. به اونا گفتم اگر بچه ام دختر بود، اسمش رو بذارند #زینب و اگر پسر بود، بذارند حسین."
علی در عملیات #کربلای۴ در جزیره ام الرصاص مفقود شد و چند سال بعد #استخوانهایش به خانه بازگشت و دخترش زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد...
#شهید_علی_کریم_زاده
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
با اینکه زمستان است با دیدن لبخند تو بهـار در قلب ما شکوفه میزند ..! #شهیدمدافعحرمحاجحیدراب
#آدمیننوشت👇
تابستون سال۹۶ هیچی وقت یادم نمیره با دلی شکسته رفتم #مزار🕊شهدا تازه فهمیده بودم #ملایر هم شهدای مدافع حرم داره...
وقتی چشمم به #عکس شهید افتاد انگار هزارساله میشناختمش واای چه لحظه ی بود انقدر گریه کردم هق هق زدم ..
از اون روز زندگی من عوض شد لحظهای من پر شد از عطر #شهدا ارامش زندگی منو گرفت
توی خاب بهم چادر هدیه داد ازم قول گرفت که تا ابد این یادگار حضرت زهرا رو تو سرم داشته باشم..
ان شاالله که لیاقته این هدیرو داشته باشم و تا ابد آبرو دار یادگار حضرت زهرا باشم....
#یاحق✋
چند روزه این #عکس بندرو حسابی درگیر خودش کرده
ازچند نفر که پرسیدم گفتن هویتش معلوم نیست 😔
ولی امروز پیداشون کردم 😍
❣️
این #عکس روزی گرفته شد که پسرم، برای اولین بار #عازم جبهه بود و من در حال خداحافظی با او بودم. جواد از ته دل می خندید. از دلم گذشت که پدرصلواتی، با این خنده هایش انگار دارد به #حجله ی دامادی می رود . بد جوری بد حال و قلباً ناراحت و گرفته بودم اما دلم نمی آمد شادی و خنده های او را با گریه هام خراب کنم.
🔻وقتی #اتوبوس حرکت کرد و پسرم لحظه به لحظه از من دور می شد، دیگر توانم را از دست دادم و بغضم ترکید. گریه امانم را برید. جوادم دور می شد و اشک جاری از چشمانم بدرقه اش می کرد.
اولین #اعزام جواد 3 ماه طول کشید، یعنی 3 سال، یعنی 30 سال، اما وقتی از جبهه برگشت زمین تا آسمان فرق کرده بود و دیگر از آن جوانکی که من می شناختم ، خبری نبود. پسرم از تمام جهات متحول شده بود. نحوه ی رفتارش با خواهران و برادرانش ، رعایت اخلاقیات و اقامه نمازها، آن هم به وقت آن. حتی نماز شب هم می خواند. از طرفی رفتارش طوری بود که انگار خانه و شهر برایش زندان است. به هر دری زد تا این که بعد از 5 ماه مجدداً به سردشت اعزام شد. این دفعه چندین بار تصمیم گرفتم که نگذارم برود، اما مقابله با اعزام و خواسته ی او هیچ توجیه منطقی نداشت و جوادم رفت که رفت.»
مادر گفت: نرو، بمان!
دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: چشم هر چه تو بگویی فقط یك سوال!
میخواهی پسرت #عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا؟
مادرش چیزی نگفت
و با اشك بدرقه اش كرد...
#شهید_جواد_رحمانی_نیکونژاد
شهادت: شهریور ۶۲
سردشت- مبارزه با گروهک ضد انقلاب
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات 🌹
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
👈آخرین عکس!
➖ سهشنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵
#شلمچه_عملیات_کربلای ۵
🔻 آن روز #صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچکشان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. #جثهاش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف میدوید و پیامها را میرساند.
این بار هم #دوربینم را همراه آورده بودم. برای اینکه آسیب نبیند، آن را داخل کیسهی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمکهای اولیه جا داده بودم. #محسن گفت: حالا که دوربینت رو تا اینجا آوردهای، دو سه تا عکس از ما بگیر.
📍اصلا به فکرم نرسیده بود. راست میگفت. فکر #دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم:
- ژست بگیر میخوام یه #عکس مشدی ازت بگیرم.
با تبسمی دلنشین در گوشهی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ #چهرهی خاکگرفتهای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و #چشمانی که زودتر از لبانش میخندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که #پهلوی هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم.
🔅 در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری #امدادگر را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی میکرد به او کمک کند. #مجروح همچنان دست و پا میزد و آخرین لحظاتش را میگذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، #دقایقی قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان میداد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣ قبل از #عملیات_کربلای_۴ یکی از روزها که در #اندیمشک پهلوی علی بودم، دم ظهر گیر داد برای #ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم...
🔸علی جوان پاک دل، صاف و ساده و خوش مرامی بود. همواره به خلوص و صداقتش #غبطه می خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث #غیبت یا رنجش اطرافیان شود...
همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات #شهید_حمید_طوبی می گفت که در #عملیات بدر شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: "حمیدخدابیامرز وصیت کرده بود وقتی شهید شد، اگر فرزندش #دختر بود، اسمش را زینب بگذارند و اگر #پسر بود، حسین. وقتی حمید شهید شد و دخترش بدنیا اومد، نامش را زینب گذاشتند." #اشک در چشمانش حلقه زد...
در همین حال، دست برد پشت کمد و #قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما عکس حمید است که قاب کرده، ولی در #کمال تعجب دیدم عکس خودش است.
🔸وقتی #پرسیدم این چیست؟ گفت: "این #عکس رو چند وقت پیش انداختم و دادم یه دونه ازش بررگ کردند. این رو آماده کردم واسه حجله #شهادتم."
اشک من را هم دراورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی شد ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای #حجله شهادت قاب کرده بود.
🌿وقتی بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: "اتفاقا خانمم #حامله است. به اونا گفتم اگر بچه ام دختر بود، اسمش رو بذارند زینب و اگر پسر بود، بذارند حسین."
علی در عملیات #کربلای۴ در #جزیره ام الرصاص #مفقود شد و چند سال بعد #استخوانهایش به خانه بازگشت و دخترش #زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد...
#شهید_علی_کریم_زاده
مسئول امور شناسایی مفقودین سپاه اندیمشک
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
👈آخرین عکس!
➖ سهشنبه ۷ بهمن ۱۳۶۵
#شلمچه_عملیات_کربلای ۵
🔻 آن روز #صبح، کنار «محسن کردستانی» و «سلیمان ولیان» داخل سنگر کوچکشان نشسته بودم. سنگر جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. #جثهاش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف میدوید و پیامها را میرساند.
این بار هم #دوربینم را همراه آورده بودم. برای اینکه آسیب نبیند، آن را داخل کیسهی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمکهای اولیه جا داده بودم. #محسن گفت: حالا که دوربینت رو تا اینجا آوردهای، دو سه تا عکس از ما بگیر.
📍اصلا به فکرم نرسیده بود. راست میگفت. فکر #دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم:
- ژست بگیر میخوام یه #عکس مشدی ازت بگیرم.
با تبسمی دلنشین در گوشهی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ #چهرهی خاکگرفتهای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و #چشمانی که زودتر از لبانش میخندیدند. دوربین را به او دادم و او هم عکسی از من و سلیمان ولیان گرفت که #پهلوی هم ته سنگر تکیه داده بودیم. دقایقی بعد رفتم تا به خاکریز عقبی سر بزنم.
🔅 در برگشت، دوان دوان به طرف پست امداد رفتم. جلوی در ورودی، حاج آقا تیموری #امدادگر را دیدم که روی مجروحی دولا شده بود و سعی میکرد به او کمک کند. #مجروح همچنان دست و پا میزد و آخرین لحظاتش را میگذراند. جلوتر که رفتم، کردستانی را شناختم. سرم گیج رفت. آخر، #دقایقی قبل پهلویش بودم و حالا داشت جلوی چشمم جان میداد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
❣️
این #عکس روزی گرفته شد که پسرم، برای اولین بار #عازم جبهه بود و من در حال خداحافظی با او بودم. جواد از ته دل می خندید. از دلم گذشت که پدرصلواتی، با این خنده هایش انگار دارد به #حجله ی دامادی می رود . بد جوری بد حال و قلباً ناراحت و گرفته بودم اما دلم نمی آمد شادی و خنده های او را با گریه هام خراب کنم.
🔻وقتی #اتوبوس حرکت کرد و پسرم لحظه به لحظه از من دور می شد، دیگر توانم را از دست دادم و بغضم ترکید. گریه امانم را برید. جوادم دور می شد و اشک جاری از چشمانم بدرقه اش می کرد.
اولین #اعزام جواد 3 ماه طول کشید، یعنی 3 سال، یعنی 30 سال، اما وقتی از جبهه برگشت زمین تا آسمان فرق کرده بود و دیگر از آن جوانکی که من می شناختم ، خبری نبود. پسرم از تمام جهات متحول شده بود. نحوه ی رفتارش با خواهران و برادرانش ، رعایت اخلاقیات و اقامه نمازها، آن هم به وقت آن. حتی نماز شب هم می خواند. از طرفی رفتارش طوری بود که انگار خانه و شهر برایش زندان است. به هر دری زد تا این که بعد از 5 ماه مجدداً به سردشت اعزام شد. این دفعه چندین بار تصمیم گرفتم که نگذارم برود، اما مقابله با اعزام و خواسته ی او هیچ توجیه منطقی نداشت و جوادم رفت که رفت.»
مادر گفت: نرو، بمان!
دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: چشم هر چه تو بگویی فقط یك سوال!
میخواهی پسرت #عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا؟
مادرش چیزی نگفت
و با اشك بدرقه اش كرد...
#شهید_جواد_رحمانی_نیکونژاد
شهادت: شهریور ۶۲
سردشت- مبارزه با گروهک ضد انقلاب
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات 🌹
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔹️ قال رسول الله ص:
تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا تَکْثُرُوا فَإِنِّی أُبَاهِی بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلَوْ بِالسِّقْط.
📌ازدواج و تولید نسل کنید و زیاد شوید که من در روز قیامت به شما مباهات می کنم؛حتی به طفلی که سقط شده باشد.
📚بحارالانوار،ج۴۴،ص۱۶۹
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
✅دوستان عزیز و بزرگوار یک دورهمی در ایتا داریم در قالب ترویج فرزند آوری و تربیت فرزند، شروع به فعالیت کردیم.
⁉️چه اونیکه متاهل چه اونیکه مجرده 😎
⁉️چه اونیکه فرزند داره چه اونیکه نداره🤗
- مَنبعِایننو؏پستهاˇ◡ˇ♥️🍁' !
ـ ـ ـ
✅#شهدا
✅#سخنرانی
✅#شهدای_گمنام
✅#مدافعین_حرم
✅#شهدای_دفاع_مقدس
✅#وصیت_نامه
✅#روایت_گری
✅#عکس
✅#تم
🎧 حال برای حضور گرمتون در محفل و مجمع ما با کلیک کردن بروی ادرس و لینک کانال ما ، شرفیاب شوید .
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
•┄┅══༻○༺══┅┄•
@farzandavareRaisingAchild
•┄┅══༻○༺══┅┄•
🎙امیدوارم لذت ببرید از کنار هم بودن 😍
🌹🕊🌺🕊🌺🕊🌹
#دلنوشته
#حرف_دل
دوباره #دلنوشته ...
دوباره نامه ...
دوباره حرفای دلم روی کاغذ ...
دوباره....
حنجره ام ، شما را فریاد میزند
شما که تجلی #عشق هستید
#قنوتم را طولانی می کنم
شک ندارم شما برای #روسفید شدم ، نیمه شبی دعا می کنید
چراغ دلم را هر روز
با یاد شما روشن می کنم
یااااااااد امام وووووو #شهدااااااااا دل ووووو می بره کَرررررربُلا.....
و اتاقم را با #عکس و #سربند و چفیه های #خونین شما #تزیین میکنم
و همیشه بخاطر می سپارم
#شهدا چرا رفتند
ای #شهید باید به شما
زنجیر کنم بند #دلم را....
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
💢شهید رزاق تقی زاده ؛ ماه رمضان ۱۳۱۴ تو روستای دورانه سر آمل بدنیا اومد.پدرش کشاورز بود و خودشم کشاورز.صاحب ۴ فرزند بود که از لشکر ویژه ۲۵ کربلا عازم جبهه ها شد.ده ماه تو جبهه ها بود؛ تک تیرانداز شد ، بالاخره در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۶۴ تو هورالعظیم ترکش به گردنش اصابت کرد و بشهادت رسید.
.
▪️پ ن : #رفقا ۳۸ سال رزاق تقی زاده ؛ #بشهادت رسید ؛ نه #سردار بود نه #فرمانده ، یک #کشاورز #ساده بود ،مطمنا هیچ یک از اهالی #شهر او تابحال حتی یک #عکس از او ندیده یا اسمی از او نشنیده اند....مظلوم ترینن شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا...
#شادی روحش صلواتی نثار کنید.🌷
.
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
♦️|‹ #عکسـ نوشته |‹ معرفی شهید
فرازی از دلنوشته های
شهید دانشجو معلم
اسماعیل سپهوند
📜 خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز خود چگونه مردن را خواهم آموخت...
|• #شهیدان_معلمند
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص🌊🥽
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄