eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
850 دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
«ابراهیم اصغری» با آغاز جنگ تحمیلی رهسپار نور شد و پس از مدتی مبارزه با نیروهای بعث عراق در در دی‌ماه 1365 در کربلای 5 به جمع همرزمان شهیدش پیوست. ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
⁦⁦🕊️⁩🌷 زندگینامه غواص شهید اکبر پاشائی اکبر بعد از ، چند بار نیز در حفظ خطوط فاو شرکت نمود و بالاخره که غواصی برایش یک آرزوی دیرینه بود نصیبش شد و با لباس در کربلای۴ شرکت نمود و دو هفته از عملیات نگذشته بود که در عملیات پیروزمندانه کربلای۵ شرکت کرد. به حکایت یکی از همسنگرانش که می گفت: اکبر بعد از این که از مرحله اول کربلای۵ برگشته بود و در حالیکه در دو عملیات متوالی شرکت نموده بود نیاز به استراحت داشت و بعد از مدتی مرحله دوم عملیات شروع شد و در حالیکه از طرف ستاد فرماندهی قرار بود شرکت نکنند اما اکبر با چشمان گریان از فرماندهش اجازه رفتن می‌خواست اما آنان جواب منفی می‌دادند‌ و دوباره اکبر تجهیزات خویش را با شور و شوق فراوان آماده می‌نمود و دوباره به سوی فرماندهش التماس‌کنان می‌شتافت و بالاخره اجازه شرکت در عملیات به او داده شد و همیشه ندایش این بود که باید جنازه پسرعمویم را که در منطقه به شهادت رسیده است پیدا کنم و یا باید خود نیز پیش او روانه شوم. آری! اکبر به آرزوی دیرینه‌اش دست یافت و همچون سایر شهدا، مظلومانه در عملیات در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۲۵ در شلمچه به خیل شهدا پیوست و پیکر خونین او در گلزار شهدای وادی رحمت آرام گرفت. 🌷یادش گرامی و راهش پر رهرو.
🌹روایت شهید غواصی که سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود ♦️در خاطرات «محمدباقر برزگر» یکی از نیرو‌های غواص باقی مانده از گروهان یک گردان ولیعصر (عج) عاشورا آمده است:یکی از غواصان که جلوتر از من حرکت می‌کرد، شهید «حسن پام» بود. حدوداً ساعت ۱۱ شب، تیر دشمن به سمت چپ او اصابت کرده بود. خون زیادی از زخم‌هایش می‌رفت. من صدای (ع) و یا زهرا (س) او را می‌شنیدم. ♦️او از طرفی بخاطر دردی که می‌کشید، حضرت زهرا (س) را صدا می‌زد؛ از طرفی هم نگران لو رفتن بود. البته آن زمان که ما در بودیم، نمی‌دانستیم عملیات لو رفته است. آتش ریختن دشمن روی اروندرود هم برایمان دور از انتظار نبود. شدت جراحت و خونریزی پام، طوری بود که نمی‌توانست از اروند زنده بیرون بیاید. او در آن موقعیت برای اینکه عملیات لو نرود، سرش را زیر آب کرد. بعد از چند لحظه دیدم که روی آب آمد. در آن شرایط تنها کاری که می‌توانستم انجام بدهم این بود که پیکر را به جایی منتقل کنم تا بعد از عملیات او را به عقب بازگردانم. به همین او را به نزدیکی سیم‌خاردار‌های خورشیدی بردم و لباسش را به سیم‌خاردار‌ها بستم. شب سوم دی ماه غواصان زیادی از گروهان یک شهید شدند و در آب ماند که یکی از این شهدا «وحید کاوه» بود. 🕊شادی روحش صلوات....   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یکی از کربلای 4 است . درست زمانی که در کلاس دوم دبیرستان درس می خوانده مربوط به جنگ را که می شنود درس و تحصیل را رها می کند و به سمت جبهه ها می رود. سال های زیادی را در جبهه می ماند و حالا ما برای شنیدن خاطراتش به سراغ او رفته ایم و به مناسبت سالگرد کربلای 4 با او به گفت وگو نشسته ایم .پورایران می گوید: شب عملیات بود، وقتی به آسمان نگاه می کردیم گلوله های رسام را می دیدیم که آسمان بالای سرمان را مثل روز روشن کرده بود،بارانی از از آسمان ،روی سر ما می بارید و روی زمین هم پر بود از مین و سیم خاردار. امکانات ما نسبت به دشمنان به شدت ناچیز بود.هیچ راه نفوذی برای پیشروی نداشتیم .به ناچار باید ازرودخانه عبور می کردیم . اما مانع بزرگی سر راهمان بود به نام رودخانه ای که به دلیل موج های خروشانش به رودخانه وحشی معروف بود.سرعت آب دراین رودخانه 70 کیلومتر است و تا امروز کشتی های فراوانی در این رودخانه غرق شده اند. این به قدری بزرگ وعمیق است که کشتی های اقیانوس پیما در آن رفت و آمد می کنند ، عرض رودخانه هم به یک کیلومتر می رسد.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
شهید ابراهیم اصغری ۱۳۳۶در استان زنجان چشم به جهان گشود. تولد ابراهیم نور امید را در دل خانواده پاشید
ابراهیم برای پیروزی اسلامی هم‌دوش با جمعیت خداجوی تلاش‌های زیادی کرد و از آنجا که صدای خیلی خوب و زیبایی داشت در راهپیمایی‌ها شعارها را سر می‌داد. با شروع جنگ تحمیلی در حق علیه باطل حضور یافت و شمع محفل دوستان و خود شد. در لشکر۱۷ علی بن ابیطالب (ع) در چندین عملیات شرکت کرد و به وظیفه‌ی دینی و ملی خود عمل نمود. پس از بدر به لشکر ۳۱ عاشورا قدم گذاشت و در واحد لشکر مشغول خدمت شد. به خاطر تقوی و شجاعت خاصی که داشت خیلی زود زبانزد دوستان خود شد. قبل از ۸ یکی از مربیان آموزش گردان‌های خط شکن بود.
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
ابراهیم برای پیروزی #انقلاب اسلامی هم‌دوش با جمعیت خداجوی تلاش‌های زیادی کرد و از آنجا که صدای خیلی
در میان که از خود به یادگار گذاشته این طور نوشته: «اکنون در موقعیتی هستیم که گردان‌های خط شکن حضرت علی اصغر(ع) و جناب (ع) آموزش می‌بینند و ما هم در کنار آنها هستیم. لباس غواصی می‌پوشند و روزها و شب ها تمرین می‌کنند. کاش می‌دانستم کدام‌یک شهید می‌شوند تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم کند» این‌ها را در حالی می‌نوشت که خود نیز نمی‌دانست روزی خود شفیع دوستان و اطرافیان خود خواهد شد. ابراهیم استاد اخلاق بود. در ، دعاهای توسل و کمیل را با نوای ملکوتی سر می‌داد و کمتر شبی بود که نماز شب وی ترک شود. قبل از عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ یکی از مربیان آموزش غواصی گردان حبیب بن مظاهر بود. به خاطر خاصی که داشت به نیروهای گردان خیلی احترام می‌گذاشت و در تلاش بود تا مراحل آموزش را به خوبی فرا بگیرد. و آخرین شب جمعه‌ی قبل از ۴ بود که دعای کمیل را در حسینیه‌ی گردان (عج) برگزار کرد. آهنگ صدایش سوز و گداز خاصی داشت. از کاروان شهیدان می‌خواند و می‌گفت: شاید این آخرین دعای کمیل برخی‌ها باشد… وقتی این جمله‌اش را شنیدم از حسینیه بیرون آمدم و به چادر شهید «اصغر علی‌پور» رفتم. اکثر دوستان فهمیده بودند که نزدیک شده است. حال و هوای ابراهیم، کربلایی شده بود. غرق در افکار خود بود. خلوت گزینی را دوست داشت و در یکی از دست نوشته‌هایش در آن روزها نوشته است: خدایا من از این کاروان شهدا دور افتاده و در این حصار می‌پوسم. خدایا مرا عاق والدین قرار مده. را برایم شیرین و زندگی را برایم تلخ کن.
فرمانده دسته .بود.در عملیات کربلای ۴وقتی رسیدند ساحل دشمن؛ فکش تیر خورده بود .خیلی درد داشت.از شدت درد فریاد می‌زد.هوا بود.یکی با تشر گفت ساکت باش .محل نیرو هارو لو میدی.بعد از آن دیگه سکوت کرد..تاچند روز بعد از از آن سوی اروند دستش را تکان میداد. ودرخواست کمک داشت ولی کاری از دست ما ساخته نبود.برادرش هم مرتضی گردان بود.وخیلی بی تابی می‌کرد.بعد چند روز هم آسمانی شد.اقا مهدی جنازه مطهرش ۱۴ سال مهمان رود بود.وبعد به باز گشت.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فرمانده دسته .بود.در عملیات کربلای ۴وقتی رسیدند ساحل دشمن؛ فکش تیر خورده بود .خیلی درد داشت.از شدت درد فریاد می‌زد.هوا بود.یکی با تشر گفت ساکت باش .محل نیرو هارو لو میدی.بعد از آن دیگه سکوت کرد..تاچند روز بعد از از آن سوی اروند دستش را تکان میداد. ودرخواست کمک داشت ولی کاری از دست ما ساخته نبود.برادرش هم مرتضی گردان بود.وخیلی بی تابی می‌کرد.بعد چند روز هم آسمانی شد.اقا مهدی جنازه مطهرش ۱۴ سال مهمان رود بود.وبعد به باز گشت.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🏊‍♂ خط شکن وحماسه ساز زنجانی و آدربایجانی گردان حضرت # ولیعصر(عج) استان زنجان در های کربلایچهار وپنج (قجریه) ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یکی از کربلای 4 است . درست زمانی که در کلاس دوم دبیرستان درس می خوانده مربوط به جنگ را که می شنود درس و تحصیل را رها می کند و به سمت جبهه ها می رود. سال های زیادی را در جبهه می ماند و حالا ما برای شنیدن خاطراتش به سراغ او رفته ایم و به مناسبت سالگرد کربلای 4 با او به گفت وگو نشسته ایم .پورایران می گوید: شب عملیات بود، وقتی به آسمان نگاه می کردیم گلوله های رسام را می دیدیم که آسمان بالای سرمان را مثل روز روشن کرده بود،بارانی از از آسمان ،روی سر ما می بارید و روی زمین هم پر بود از مین و سیم خاردار. امکانات ما نسبت به دشمنان به شدت ناچیز بود.هیچ راه نفوذی برای پیشروی نداشتیم .به ناچار باید ازرودخانه عبور می کردیم . اما مانع بزرگی سر راهمان بود به نام رودخانه ای که به دلیل موج های خروشانش به رودخانه وحشی معروف بود.سرعت آب دراین رودخانه 70 کیلومتر است و تا امروز کشتی های فراوانی در این رودخانه غرق شده اند. این به قدری بزرگ وعمیق است که کشتی های اقیانوس پیما در آن رفت و آمد می کنند ، عرض رودخانه هم به یک کیلومتر می رسد.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌹روایت شهید غواصی که سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود ♦️در خاطرات «محمدباقر برزگر» یکی از نیرو‌های غواص باقی مانده از گروهان یک گردان ولیعصر (عج) عاشورا آمده است:یکی از غواصان که جلوتر از من حرکت می‌کرد، شهید «حسن پام» بود. حدوداً ساعت ۱۱ شب، تیر دشمن به سمت چپ او اصابت کرده بود. خون زیادی از زخم‌هایش می‌رفت. من صدای (ع) و یا زهرا (س) او را می‌شنیدم. ♦️او از طرفی بخاطر دردی که می‌کشید، حضرت زهرا (س) را صدا می‌زد؛ از طرفی هم نگران لو رفتن بود. البته آن زمان که ما در بودیم، نمی‌دانستیم عملیات لو رفته است. آتش ریختن دشمن روی اروندرود هم برایمان دور از انتظار نبود. شدت جراحت و خونریزی پام، طوری بود که نمی‌توانست از اروند زنده بیرون بیاید. او در آن موقعیت برای اینکه عملیات لو نرود، سرش را زیر آب کرد. بعد از چند لحظه دیدم که روی آب آمد. در آن شرایط تنها کاری که می‌توانستم انجام بدهم این بود که پیکر را به جایی منتقل کنم تا بعد از عملیات او را به عقب بازگردانم. به همین او را به نزدیکی سیم‌خاردار‌های خورشیدی بردم و لباسش را به سیم‌خاردار‌ها بستم. شب سوم دی ماه غواصان زیادی از گروهان یک شهید شدند و در آب ماند که یکی از این شهدا «وحید کاوه» بود. 🕊شادی روحش صلوات....   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ظهر شب ،آقا جلیل گفت دیدگاه رفتم یا نه؟ گفتم نه! گفت برو!وقتی از نردبان دیدگاه بالا میرفتم‌ از اون یکی نردبان پایین میومد، پرسیدم محمدرضا چی دیدی؟ اوضاع چطوریه؟گفت مهدی ! برو ببین. اما من از پشت دوربین، اروند و ماهی و بوارین و اون تنگه لعنتی رو میدیدم‌ این مار خوش خط و خال، لابلای جزایر می خرامید و جلو میرفت اما نمیدونم محمدرضا چی دیده بود که می گفت "بهشته" ! و حالا که حتما او بسوی بهشتش میرفت و من محکوم به ماندن و تحمل .💔
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 #خاطره‌همرزم‌شهید ظهر شب #عملیات،آقا جلیل گفت دیدگاه رفتم یا نه؟ گفتم نه! گفت #سریع برو!
یک شب گروهان ما و اونا تو نرفته بودند رفتم مهمانش شدم. دلم میخواست بیشتر با او باشم، آخه کم کم داشت بوی میومد، و گفته بود که آخرین عملیاتشه ، دلم برای دیدن نمازهای نیمه شبش تنگ شده بود. اون‌ شب با خفیف ناله هاش چشمامو باز کردم و اونو دیدم که یک دست به وتر و یک دست به تسبیح، العفو گویان میریخت. دلم‌برایش تنگ شده بود ظهر روز بهش گفتم محمد رضا قبل از رهایی ببینمت قول داد.اما حالا همه بودند او نبود هر لحظه دستی منو بسوی خود میکشید اما نبود انگاری همه او بودند و او نبود.🌸
۱۳ سالش بود که با دستکاری شناسنامه به جبهه کردستان رفت. بعدها خودش تعریف کرد تا رسیدن به کردستان، زیر صندلی پنهان شد، می‌ترسید یک وقت او را برنگردانند. پایش که به جبهه رسید دیگر شد. برای مرخصی خیلی کم به سبزوار می‌آمد، اقوام می‌‌پرسیدند: چرا اِینقدر جبهه می‌روی؟ بگذار بقیه بروند! او ناراحت می‌شد و با می‌گفت مگر جبهه سهمیه‌بندی است که هر کسی سهمیه‌اش را برود! ما برای از مملکت و ناموس مان می‌رویم. محمدرضا ۶ سال جبهه‌ بود تا سال ۶۵ که در آبی‌خاکی در منطقه شلمچه،‌جزیره‌ماهی به شهادت رسید اما پیکرش بعد از ۱۲ سال در تاسوعای سال ۷۷ به وطن برگشت و شد. حضور همیشگی در ستاد پشتیبانی من از روزی که به جبهه رفت تا آخرین روزهای جنگ را در ستاد پشتیبانی بودم. در ستاد، همراه بقیه خانم‌ها قند می‌شکستم، نان‌های محلی که از روستاها می‌آورند را بسته‌بندی می‌کردم، کلوچه می‌پختم. برای رزمندگان لباس زیر می‌دوختم و زمستان‌ها هم کلاه و شال می‌بافتم. شب‌های بلند زمستان، کیسه‌های پُر از کلاف‌ کاموا را به خانه می‌آوردم و با خدابیامرز همسرم برای کلاه و شال‌گردن می‌بافتیم. سال ۶۵ بعد از شنیدن خبر پسرم باز هم به ستاد می‌رفتم. بعضی‌ها می‌‌پرسیدند: چرا بعد از شهادت پسرت به ستاد می‌روی؟
42.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌊 یکی از آن ۱۷۵ غواص دست بسته ... . . 🎥کلیپ دیدار با مادر چهار محمد صادق معلمی ( ۱۴۰۲) .   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💢 من هنوز برای این سوال نتوانستم جوابی پیدا کنم ، که این بچه ها چگونه از جگرگوشه هایشان دل می کندن و عازم جبهه ها می‌شدند....!!!!!!!!! . 📸 ی لشکر ۲۵ شهید محمدرضا مولایی قراء در حال اعزام به ها فرزندانش را به گرفت ...محمدرضا آر پی جی زن بود. در والفجر 6 در حین زدن آر پی جی مورد اصابت قرار گرفت و رسید و بعد ده پیکر بازگشت.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
سلام وعرض ادب. سلام برآسمان زیبای جبهه ها سلام برمردان مخلص وبی ادعا. .بااین عزیزان درگردان علی اصغر(ع)لشگرهمیشه پیروزعاشورا به فرماندهی سردارحاج منصورعزتی عزیز،درعملیات والفجر۸بودیم...بعداز۳۰سال سراغ یک فیلم مصاحبه قبل از راازمرکزحفظ واثارسپاه ،بعدازپیگیریهای مستمراین فیلم نیم ساعته که اکثررفقادراین شده بودند،بدستم رسید..برای سراغ گرفتن ازنفرات کنندگان دراین فیلم،چندروزدربنیادشهیدشهرستان رفت وامدکردم تاشماره تلفنهایشونوبدست اوردم،،یک نمونه اش نفرات حاضردراین عکس ماندگاربودکه بعداز۳۰سال به نفروسطی زنگزدم وبعدازخش وبش این عکس رادر فرستاد،من شوکه شدم با تعجب!!پرسیدم مگه شماهستیددرجواب گفتندبله بعدازیکسال درعملیات بسیجیان لشگر۸نجف اشرف در بوارین اسیرشدیم و......وطبق هماهنگی قبلی این رفقای .رابعداز۳۲سال زیارت نمودم ودرمعیت این عزیزان برای خاطره گویی به شهرهای مختلف سفرمیکنیم و..... یادبادآن روزگاران یادباد 👆
۴۱ ثارالله از جمله گردان‌های خط شکن بود که با موفقیت‌های خود پیروزی را رقم می‌زد. اولین فرمانده این گردان سردار شهید بود. این لشکر به فرماندهی قاسم در ۴ حضور پیدا کرد.... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
زمانی که گردان حاج ستار در به پایان رسید و میخواستند برگردند، فرمانده گردان بعدی به علّت پاتک دشمن شهید شد و به همین خاطر، ستار برای ادامه ، آن گردان بعنوان جایگزین فرمانده انتخاب شد. او در کانال، میکرد که ترکش به سرش خورد و به درجه ی نائل آمد. برای این که دشمن، جنازه ی او را نبرد؛ بچه ها جنازه اش را به عقب آوردند. رادیوی ، پس از شهادت حاج ستار اعلام کرد که ستار ابراهیمی کشته شده است. از این رو حاج هژیر، فرمانده گردان ۱۵۵ لشکر ( ع) در تاریخ ۱۲ اسفند ۶۵ در ۵ منطقه شهید شد. 🇮🇷   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💔🕊 🌷امشب شب مظلومانه و غریبانه ؛ بله همون قصه‌یِ پرغصه‌یِ شهید، با دست‌هایِ بسته...
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
💔🕊 🌷امشب شب #عملیات مظلومانه و غریبانه #کربلای‌چهاره؛ بله همون قصه‌یِ پرغصه‌یِ #غواص‌های شهید، با
عملیات ۴ و آنچه در آن ایام گذشته بود برای مردم کمتر از کربلای ۵ شناخته شده بود. نام عملیات کربلای ۴ از در میان مردم بر سر زبان‌ها افتاد که خبر دادند قرار است در اردیبهشت ماه سال ۹۴ ۱۷۵ شهید غواص که بعد از ۲۹ سال توسط گروه کشف شده‌اند بر دستان مردم تشییع شده و به خانواده‌هایشان برگردند.
خستہ بودن فقط دریـــا آرومشون میڪرد دل رو زدن به دریا . . . . 🌊 ،یکی به بگوید دل به نزنند... لو رفته است‌...!!!!   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
فکه را قتلگاه شهدا می‌نامند؛ منطقه‌ ای بیابانی در شمال‌غربی استان خوزستان و جنوب‌ شرقی استان ایلام که نه تنها محل شهادت تعداد قابل توجهی از رزمندگان است بلکه بزرگانی مثل شهید حسن باقری و شهید مجید بقایی و حتی شهید مرتضی آوینی هم در آن به شهادت رسیده اند. عملیات والفجر مقدماتی در جنوب فکه انجام شد و شکست در آن خاطرات تلخی را به جا گذاشت. تعداد زیادی از نیروهای ایرانی به علت لو رفتن و تجهیزات فراوان دشمن و میادین مین بسیار در منطقه و مجروح شدند، عده‌ ای عقب‌نشینی کردند، اما عده زیادی در این سرزمین جا ماندند. برخی بر اثر تشنگی در بیابان سوزان کشته شدند و عده‌ ای هم به طرزی فجیع توسط نیروهای بعثی کشته شدند حتی عراقی‌ ها برخی از را کردند.
🌊 قسمتی از حسن پام ( ۴ دی ۱۳۶۵_ ۴ ) . 📩 اى امّت شهید پرور از فرامین امام عزیز، اطاعت کنید که راه رستگارى را نشان می دهد جبهه را خالى نگذارید نماز را به پاى دارید که نماز، انسان را از فحشا دور نگه می دارد همیشه و در همه حال به یاد خدا باشید و خدا را ناظر اعمال خود بدانید که اگر این کار را بکنید گناه، کم خواهید کرد . خواهرانم حجابتان را حفظ کنید و در مصائب و بلایا، صبور باشید و زینب {س} وار زندگى نمایید.   ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
📩 ملک ابراهیم زمانی ( ) و گروه و از واحد اطلاعات و ویژه ۲۵ #شهادت : ۱۳۶۶_ : . 🔖 خدایا، اعتراف می کنم با اینکه می دانم موقعیت من فقط در ذکر الله و تفکر در نظام آفرینش است لذا نمی دانم چرا این فرصت را به عقلم نمی دهم چرا؟ چرا در مورد زندگی فکر نمی کنم، نمی دانم. آیا می توانم معنای زندگی را درک کنم؟ به نظر من زندگی یعنی ، زندگی یعنی ، یعنی ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، زندگی یعنی ، ، برای ، تکه تکه شدن برای ، زندگی یعنی بقا، زندگی یعنی یاد حق، نظاره کردن به آیات حق، زندگی یعنی دادن در راه حضرت دوست.  .  ⊰❀⊱ 🌊🥽 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄