💔 🌴 🌾 🌴 🌾 🌴 🌾
🌴 🌾
🌾
💔 #راوی_شهدای_علقمه💔
🌾🌴🌾
💔دلش شکسته بود .
یه گوشه نشسته بود و به زمین خیره شد بود. انگار خاطره هایی رو داشت مرور میکرد. کم کم گونه هاش خیس شد. 💧بدون اینکه بخواد چیزی بگه یا چیزی بشنوه.. شنیده بودم بچه های جنگ وقتی یاد دوستای شهیدشون میفتند میرن توی لاک خودشون اما ندیده بودم.
🌺راوی بود و دلش میخواست اون چیزهایی که دیده بود رو بگه . شاید قسم خورده بود که تا زنده است بگه توی لحظه لحظه های جنگ چی اومد سر رفقاش. بگه وقتی آب نبود چی میشد. وقتی مهمات تموم میشد چی میشدو چطور می جنگیدن. توی سینه اش که حالا موادشیمیایی رخنه کردن توش ، پر از حرفهایی که اگه بخواد بگه خیلی ها باهاش میسوزن..
🕊هنوز مثه یه پرنده بغ کرده یجا نشسته انگار این شعربراش داشت خونده میشد:
" سبک بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند..."❣
دیگه داشت شونه هاش می لرزید. 💧سرش رو بیشتر انداخت پایین که یکی دست گذاشت روی شونش و گفت:
حاجی! منتظرند.
سرش رو بلند کرد و با چشمای خیسش یه نگاه به جمعیتی که منتظر بودند حاجی براشون ازجنگ و عملیات بگه انداخت.
توی دلش غم داشت از حرفهایی که شنیده بود از زخم زبان هایی که بهش می زدن، 💔 اما بازم بلند شد وگفت:
" الهی به امید تو...."✨
🌾 نمیتونست ساکت باشه و هیچی نگه ، چون خودش رو موظف میدونست که از رشادتها و شهادتها بگه. کاری نداشت #کربلای۴ یه عملیاتی بود که لو رفته بود و پشت سرش یه عده تندتند میگفتن #شکست خورده اما کسی نگفت باشه قبول , ولی علتش چی بود؟...
هرچند دلش پر بود ازاین حرفها و سوالهایی که پس بچه هایی که شهیدشدند چی میشه؟ شکست خورد یا لو رفت یا عدم الفتوح ، براش مهم نبود ، براش مهم اون #غواصهایی بودن که مثل نور ماه افتادن روی #اروند و آب خیلی هارو با خودش برد تا #مرواردید بشن. مهم اون نوجوونایی بودن که هنوز مادراشون خبرندارن چطور شهیدشدن. مهم شهدان که اگر نگه ، در حقشون جفا کرده بود...
💔 با یه #بغض کهنه یه نگاه به #اروند کرد و روبه جمع گفت:
✨" بسم رب الشهدا....
سلام
🌾یه شب اینجا #کربلا شد! کربلایی که شهداش نه سپر داشتند نه جای پناه . اینجا جنگ با آب و آتش و نامردی یک عده بود که بچه هارو لو دادن و بعدگفتن شکست خورد...
اشکال نداره بذارید بگن #کربلای۴ شکست خورد.
اما بشهدا قسم ، شکست از شهدا نبود. شکست ازجانب ما نبود . (کسی که درس #عشق را بلد است شکست ندارد.) اتفاقا شهدای #کربلای۴ بردن و خوب هم بردن و پیروزی فقط اوم چیزی نیست که یه عده میگن. در #کربلاهم بظاهر امام حسین(ع) شکست خورد اما تاریخ دید تنها پیروز میدان، امام حسین ع بود که با وجود کشته شدن تمام یارانش و اسارت تمام اهل بیتش اما هنوز نامش جاویدان هست. شکست خورده کسی است که نامی از او باقی نماند.. و من اینجا روی همین خاک پر از غربت #علقمه میگم:
( #کربلای_چاریها شکست نخوردن....)
شکست رو اون کسی خورد که عملیات رو لو داد و میهنش رو فروخت به چیزی که الان ندارش...
درسته #کربلای۴ دوروز بیشتر طول نکشید اما ترس واقعیتش تا ابد تن دشمنان و تمام کسانی که باعث لو رفتن این عملیات شدن رو می لرزونه و روزی میاد که همشون باید جواب بدن...
و سکوت من و امثال من جفای بر این شهداست حتی اگر زخم زبان بخوریم و کنارمون بزنن.
والسلام "✨
🌾
این رو گفت و با نگاهی عمیق روبه #اروند کرد و توی دلش به رفقاش گفت:
" تا زنده ام نمیگذارم رشادتهاتون خاک بشه."❣
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#کربلای۴ #شهیدرضاعمادی آی آدما دیگه مثل شهدا توی دنیا پیدا نمیشه....❣🍂 🌸..... @Karbala_1365
✾ #شب است و
✾سکوت است و
✾ماه است و
#مــن
✾فغان و
✾غم و
✾اشک و
✾آهَست و
#مـــن
🌹شب و خلوت و #بغض نشکفتهام
🌷شب و مثنوی های ناگفتهام
🌹شب و نالههای نهان در گلو
🌷شب و ماندن #استخوان در گلو
🌹مرا کشت خاموشی نالهها
🌷دریغ از فراموشی لالهها
🌹کجا رفت تأثیر سوز و #دعا
🌷کجایند #مردان بی ادعا
🌹کجایند شورآفرینان عشقــ❤️
🌷 #علمدار مردان میدان عشقــ
🌹کجایند مستان جام الست
🌷دلیران عاشق، #شهیدان مست
🌹همانان که از وادی دیگرند
🌷همانان که #گمنام و نام آورند
🍂💔
💔 🌴 🌾 🌴 🌾 🌴 🌾
🌴 🌾
🌾
💔 #راوی_شهدای_علقمه💔
🌾🌴🌾
💔دلش شکسته بود .
یه گوشه نشسته بود و به زمین خیره شد بود. انگار خاطره هایی رو داشت مرور میکرد. کم کم گونه هاش خیس شد. 💧بدون اینکه بخواد چیزی بگه یا چیزی بشنوه.. شنیده بودم بچه های جنگ وقتی یاد دوستای شهیدشون میفتند میرن توی لاک خودشون اما ندیده بودم.
🌺راوی بود و دلش میخواست اون چیزهایی که دیده بود رو بگه . شاید قسم خورده بود که تا زنده است بگه توی لحظه لحظه های جنگ چی اومد سر رفقاش. بگه وقتی آب نبود چی میشد. وقتی مهمات تموم میشد چی میشدو چطور می جنگیدن. توی سینه اش که حالا موادشیمیایی رخنه کردن توش ، پر از حرفهایی که اگه بخواد بگه خیلی ها باهاش میسوزن..
🕊هنوز مثه یه پرنده بغ کرده یجا نشسته انگار این شعربراش داشت خونده میشد:
" سبک بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند..."❣
دیگه داشت شونه هاش می لرزید. 💧سرش رو بیشتر انداخت پایین که یکی دست گذاشت روی شونش و گفت:
حاجی! منتظرند.
سرش رو بلند کرد و با چشمای خیسش یه نگاه به جمعیتی که منتظر بودند حاجی براشون ازجنگ و عملیات بگه انداخت.
توی دلش غم داشت از حرفهایی که شنیده بود از زخم زبان هایی که بهش می زدن، 💔 اما بازم بلند شد وگفت:
" الهی به امید تو...."✨
🌾 نمیتونست ساکت باشه و هیچی نگه ، چون خودش رو موظف میدونست که از رشادتها و شهادتها بگه. کاری نداشت #کربلای۴ یه عملیاتی بود که لو رفته بود و پشت سرش یه عده تندتند میگفتن #شکست خورده اما کسی نگفت باشه قبول , ولی علتش چی بود؟...
هرچند دلش پر بود ازاین حرفها و سوالهایی که پس بچه هایی که شهیدشدند چی میشه؟ شکست خورد یا لو رفت یا عدم الفتوح ، براش مهم نبود ، براش مهم اون #غواصهایی بودن که مثل نور ماه افتادن روی #اروند و آب خیلی هارو با خودش برد تا #مرواردید بشن. مهم اون نوجوونایی بودن که هنوز مادراشون خبرندارن چطور شهیدشدن. مهم شهدان که اگر نگه ، در حقشون جفا کرده بود...
💔 با یه #بغض کهنه یه نگاه به #اروند کرد و روبه جمع گفت:
✨" بسم رب الشهدا....
سلام
🌾یه شب اینجا #کربلا شد! کربلایی که شهداش نه سپر داشتند نه جای پناه . اینجا جنگ با آب و آتش و نامردی یک عده بود که بچه هارو لو دادن و بعدگفتن شکست خورد...
اشکال نداره بذارید بگن #کربلای۴ شکست خورد.
اما بشهدا قسم ، شکست از شهدا نبود. شکست ازجانب ما نبود . (کسی که درس #عشق را بلد است شکست ندارد.) اتفاقا شهدای #کربلای۴ بردن و خوب هم بردن و پیروزی فقط اوم چیزی نیست که یه عده میگن. در #کربلاهم بظاهر امام حسین(ع) شکست خورد اما تاریخ دید تنها پیروز میدان، امام حسین ع بود که با وجود کشته شدن تمام یارانش و اسارت تمام اهل بیتش اما هنوز نامش جاویدان هست. شکست خورده کسی است که نامی از او باقی نماند.. و من اینجا روی همین خاک پر از غربت #علقمه میگم:
( #کربلای_چاریها شکست نخوردن....)
شکست رو اون کسی خورد که عملیات رو لو داد و میهنش رو فروخت به چیزی که الان ندارش...
درسته #کربلای۴ دوروز بیشتر طول نکشید اما ترس واقعیتش تا ابد تن دشمنان و تمام کسانی که باعث لو رفتن این عملیات شدن رو می لرزونه و روزی میاد که همشون باید جواب بدن...
و سکوت من و امثال من جفای بر این شهداست حتی اگر زخم زبان بخوریم و کنارمون بزنن.
والسلام "✨
🌾
این رو گفت و با نگاهی عمیق روبه #اروند کرد و توی دلش به رفقاش گفت:
" تا زنده ام نمیگذارم رشادتهاتون خاک بشه."❣
🌸.....
@Karbala_1365
💝زندگینامه #شهیدحججی💝
💥 #قسمت_هشتم💥
🍃
#شغل دولتی و رسمی را دوست نداشت. خوشش نمی آمد.
بهم میگفت: "زهرا، اونجور حس میکنم برا کارهای #فرهنگی، دست و بالم بسته میشه. "
با این وجود، یکبار پیشنهاد #سپاه رو بهش دادم. گفتم: "محسن من دلم نمیخواد برا یه لحظه هم ازم دور باشی. اما اگه به دنبال #شهادت میگردی، من مطمئنم شهادت تو توی #سپاه رقم میخوره."❣
این را که شنید خیلی رفت توی فکر. قبول کرد.
افتاد دنبال کارهای پذیرش سپاه.
در به در دنبال #شهادت بود.❣
.
°°°°°°°°°
سپاه قبولش نمی کرد.😢
بهانه می آورد که: "رشته ات برق است و به کار ما نمی آید و برو به سلامت."😐
برای حل این مساله خیلی دوندگی کرد.
خیلی این طرف و آن طرف رفت.
آخرش هر جور بود درستش کرد.
این بار آمدند و گفتند: "دندون هات هم مشکل دارن. باید عصب کشی بشن"😩
آهی در بساط نداشت. رفت و با بدبختی پولی را قرض کرد و دندان هایش را درست کرد.
آخر سر قبولش کردند.
خودش میگفت :"اگه قبولم کردن، اگه من رو پذیرفتن،دلیل داشت. رفته بودم #گلزارشهدا سر قبر #حاج_احمد. رو انداخته بودم به حاجی."😍😎
.
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
برای گذراندن دوره ای از طرف سپاه رفته بودیم #مشهد. تا دم ظهر کلاس بودیم.
بعد از ظهر که میشد، دیگر محسن رو نمی دیدم. بر میداشت و میرفت حرم تا فرداش.
یکبار بهش گفتم: "محسن. اینهمه ساعت توی حرم چیکار میکنی؟ شامت چی؟ استراحتت چی؟"🤨
#بغض راه گلویش را گرفت. گفت: "وقتی برگشتیم حسرت این روزها رو میخوریم. روزهایی که پیش علی بن موسی الرضا علیه السلام بودیم و خوب #گدایی نکردیم. "😢
فرداش قبل نماز صبح رفتم حرم. توی یکی از رواق ها یکدفعه چشمم بهش افتاد.
گوشه ای برای خودش نشسته بود و با گردنی کج داشت زیارت میخواند. 🌸
ایستادم و نگاهش کردم. چند دقیقه بعد بلند شد و مشغول شد به #نمازشب. مثل باران توی قنوت نماز شبش #اشک می ریخت.
آنروز وقتی برگشتم محل اسکان، رفتم پیشش نشستم. سر صحبت زیارت و امام رضا علیه السلام را باهاش باز کردم.
#حال_معنوی عجیبی داشت. بهم گفت: "از امام رضا فقط یه چیزی رو خواستم. اونهم اینکه تو راه امام حسین علیه السلام و مثل امام حسین علیه السلام شهید بشم."❤️
بهش گفتم: "محسن خیلی سخته آدم مثل امام حسین علیه السلام شهید بشه. خیلی زجر آوره!"
گفت: " به خود امام رضا علیه السلام قسم که من حاضرم. خیلی لذت آوره… .
@Karbala_1365
💥 #قسمت_یازدهم💥
.🍃
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😔
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.💚
ΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭❣
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.✨
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💔
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تایی یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
💝
#ادامه_دارد…
@Karbala_1365
💔 🌴 🌾 🌴 🌾 🌴 🌾
🌴 🌾
🌾
💔 #راوی_شهدای_علقمه💔
🌾🌴🌾
💔دلش شکسته بود .
یه گوشه نشسته بود و به زمین خیره شد بود. انگار خاطره هایی رو داشت مرور میکرد. کم کم گونه هاش خیس شد. 💧بدون اینکه بخواد چیزی بگه یا چیزی بشنوه.. شنیده بودم بچه های جنگ وقتی یاد دوستای شهیدشون میفتند میرن توی لاک خودشون اما ندیده بودم.
🌺راوی بود و دلش میخواست اون چیزهایی که دیده بود رو بگه . شاید قسم خورده بود که تا زنده است بگه توی لحظه لحظه های جنگ چی اومد سر رفقاش. بگه وقتی آب نبود چی میشد. وقتی مهمات تموم میشد چی میشدو چطور می جنگیدن. توی سینه اش که حالا موادشیمیایی رخنه کردن توش ، پر از حرفهایی که اگه بخواد بگه خیلی ها باهاش میسوزن..
🕊هنوز مثه یه پرنده بغ کرده یجا نشسته انگار این شعربراش داشت خونده میشد:
" سبک بالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند..."❣
دیگه داشت شونه هاش می لرزید. 💧سرش رو بیشتر انداخت پایین که یکی دست گذاشت روی شونش و گفت:
حاجی! منتظرند.
سرش رو بلند کرد و با چشمای خیسش یه نگاه به جمعیتی که منتظر بودند حاجی براشون ازجنگ و عملیات بگه انداخت.
توی دلش غم داشت از حرفهایی که شنیده بود از زخم زبان هایی که بهش می زدن، 💔 اما بازم بلند شد وگفت:
" الهی به امید تو...."✨
🌾 نمیتونست ساکت باشه و هیچی نگه ، چون خودش رو موظف میدونست که از رشادتها و شهادتها بگه. کاری نداشت #کربلای۴ یه عملیاتی بود که لو رفته بود و پشت سرش یه عده تندتند میگفتن #شکست خورده اما کسی نگفت باشه قبول , ولی علتش چی بود؟...
هرچند دلش پر بود ازاین حرفها و سوالهایی که پس بچه هایی که شهیدشدند چی میشه؟ شکست خورد یا لو رفت یا عدم الفتوح ، براش مهم نبود ، براش مهم اون #غواصهایی بودن که مثل نور ماه افتادن روی #اروند و آب خیلی هارو با خودش برد تا #مرواردید بشن. مهم اون نوجوونایی بودن که هنوز مادراشون خبرندارن چطور شهیدشدن. مهم شهدان که اگر نگه ، در حقشون جفا کرده بود...
💔 با یه #بغض کهنه یه نگاه به #اروند کرد و روبه جمع گفت:
✨" بسم رب الشهدا....
سلام
🌾یه شب اینجا #کربلا شد! کربلایی که شهداش نه سپر داشتند نه جای پناه . اینجا جنگ با آب و آتش و نامردی یک عده بود که بچه هارو لو دادن و بعدگفتن شکست خورد...
اشکال نداره بذارید بگن #کربلای۴ شکست خورد.
اما بشهدا قسم ، شکست از شهدا نبود. شکست ازجانب ما نبود . (کسی که درس #عشق را بلد است شکست ندارد.) اتفاقا شهدای #کربلای۴ بردن و خوب هم بردن و پیروزی فقط اوم چیزی نیست که یه عده میگن. در #کربلاهم بظاهر امام حسین(ع) شکست خورد اما تاریخ دید تنها پیروز میدان، امام حسین ع بود که با وجود کشته شدن تمام یارانش و اسارت تمام اهل بیتش اما هنوز نامش جاویدان هست. شکست خورده کسی است که نامی از او باقی نماند.. و من اینجا روی همین خاک پر از غربت #علقمه میگم:
( #کربلای_چاریها شکست نخوردن....)
شکست رو اون کسی خورد که عملیات رو لو داد و میهنش رو فروخت به چیزی که الان ندارش...
درسته #کربلای۴ دوروز بیشتر طول نکشید اما ترس واقعیتش تا ابد تن دشمنان و تمام کسانی که باعث لو رفتن این عملیات شدن رو می لرزونه و روزی میاد که همشون باید جواب بدن...
و سکوت من و امثال من جفای بر این شهداست حتی اگر زخم زبان بخوریم و کنارمون بزنن.
والسلام "✨
🌾
این رو گفت و با نگاهی عمیق روبه #اروند کرد و توی دلش به رفقاش گفت:
" تا زنده ام نمیگذارم رشادتهاتون خاک بشه."❣
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
51.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادمان
#دلنوشته
#سرزمین_عشق...
سرزمین عشق! تنها اسمی که برای این #مناطق به ذهنم رسید!
فقط بردن نام #شلمچه، #طلائیه، کانال #کمیل و ... کافیست تا #بغض راه گلویت را ببندد
مثل حال الان من. اتفاقی نیفتاده، فقط لحظهای تصور کردم روی خاک #شلمچه نشستهام!😔
حاج حسین یکتا دارد #شبهای بله برون را روایت میکند: «اینجایی که نشستی شلمچه ایرانه...» بعد از جغرافیا، درس معارف را شروع میکند: «بچهها معبر شهادت چیه؟
✨✨✨✨
معبر خلاصی از دست #نفس چیه؟ باور کنید اشک است و اشک است و اشک! گریه است و گریه است و گریه! » بعد صحبتهای بغض آلود آقا: «چنانچه از سیم #خاردار میخواهی رد بشی، اول باید از سیم #خاردار نفست عبور کنی..!»
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
اصلا فکر کردن به این فضا هم دل را زیر و رو میکند، چه برسد به حضور.مثلا تصور کن الان در ورودی یادمان کانال #کمیل و حنظله ایستادهای....
✨🌾🌾🌾🌾
روبرویت را نگاه کن که نوشته: #کانال کمیل، معبری به سوی #خدا. کمی جلوتر میروی؛ به نزدیکی کانال که میرسی، متن دستنوشتهی یکی از شهدای کانال را میبینی: «#امروز_روز_پنجم_است_که_در_محاصرهایم_آب_راجیره_بندی_کردهایم.
#عطش_همه_را_هلاک_کرده_است.
همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیدهاند. دیگر شهدا تشنه نیستند. #فدای_لب_تشنهاتای_پسر_فاطمه»
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🌾🌾
بعد از اینها عجیب میچسبد روضهای درست وسط کانال! همانجا که ابراهیم هادی و یاران به یاد تشنگی عزیز زهرا تشنه جان داده اند. یا مثلا کنار اروند را تصور کن با روایت گری حاج حسین کاجی؛ چه آتشی به دل میزند این روایت.
✨✨✨✨✨✨✨
#دل_نوشته
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✍🏻در دفتــــر 📖 خاطراتتان بنویسید: هر چہ ڪہ داریم ز #شـــهیدان داریم...♥️✨ شهداشرمنده ایم😔🥀 #حوال
*❀{﷽}❀
#دلتــنگــــی ها
⇜گاه از جنس اشــکنـــ😢ــد
⇜و گاه از جنس #بغــــــــض
↵گاه سکـــوت🔇 میشوند
↵و #خاموش میمـــــــانند
↵گاه هــق هـــق می شوند و می بارند😭
دلتنگــ💔ــی من برای #تــــــو اما
جنس #غریبـــــی دارد:))
#دلنوشتهاز_زباندوستشهید😉
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#یادم میآید اولین روزهای ماه محرم ۲۰ سال قبل بود مثل همه سالهای قبل با خانمهای همسایه برای #تمیز کردن ظرف و ظروف مسجد به آشپزخانه مسجد محل رفتم. مشغول شستن دیگ بزرگ مسی بودم که گفتند داخل مسجد، #روضه است با عجله دیگ مسی را آبکشی کردم و برای شرکت در روضه داخل مسجد رفتم اواسط روضه وقتی که متولی مسجد مُهرها را برای سجده زیارت #عاشورا پخش کرد ناگهان مُهرهای شکسته و لَبپَر شده مسجد #توجهم را جلب کرد.
#دستدرگِلِتربتکربلا
با تمام شدن #روضه دیگر نتوانستم در مسجد بمانم بیخداحافظی از دوستانم با عجله به خانه برگشتم هر چه مهر در سجادههای خانه بود را برداشتم و با دقت نگاه کردم.
چند مُهر کدر و لَبپَر را برداشتم و به نیت سرور و سالار شهیدان کارم را شروع کردم. وضو گرفتم و مهرها را داخل ظرفی پر از آب گذاشتم صبح #فردا گِلِ تربت کربلا را خمیر کردم و بعد گلولههای کوچکی از خمیر را جدا کردم. گلولههای گِلی را روی سنگ صاف به شکل دایرهای در آوردم و تمام تلاشم را کردم تا کاملا شبیه مُهرهای بازار شود. بعد از چند باز نگاه کردن به دایرههای #گِلی آنها را دانه دانه در مجمعه روحی چیدم و در گوشهای از حیاط که سایه بود گذاشتم تا چند روز به مُهرها سر میزدم و خشکشدن شان را نگاه میکردم کمی نگران بودم بیهیچ تجربه و استادی میترسیدم مهرها بشکنند، ترک #بخورند یا اصلا شکلشان به هم بریزد اما بعد از گذشت چند روز مهرها را بدون هیچ تَرَک یا #شکستگی در حالی که از تمیزی میدرخشیدند از درون مجمعه برداشتم و در #سجادهها گذاشتم
#مُهرهایسادهوبینقشونگار
خیلی زود آوازه #مُهرهای دستساز من دهن به دهن چرخید. حالا کیسههای مُهر بود که از مساجد شهر و روستاهای سبزوار، مساجد اطراف سبزوار، امامزادهها و حتی مساجد مشهد به در خانه میآمد. بعضی وقتها تعداد #مُهرهایی که میآوردند آن قدر زیاد بود که تا روزی ۱۰۰ مُهر هم درست میکردم. دیگر مردم مُهرهای دستساز مرا در مسجد هر شهر یا #روستایی که میدیدند میشناختند علامت مُهرهای دست ساز من بیعلامتی بود مُهرهایی ساده که هیچ نقش و نگاری نداشتند.
#تربتکربلاآرامشبیانتها
تربت کربلا آرامش #عجیبی دارد هر بار که دست در تربت کربلا میبردم گویی از گوشه خانه پرمیکشیدم به دشت #نینوا، یاد سرور و سالار شهیدان و زینب کبری(س) آرامم میکرد. هنوز هم #موقع درست کردن مهر همین حس و حال را دارم بیشتر از ۲۰ سال #مُهر درست کردم تا ۶ سال قبل که یک چشمم را از دست دادم. مادر شهید، #بغض طاقتش شکسته میشکند و میگوید به خاطر چشمم نمیتوانم سرم را زیاد پایین نگه دارم. برای همین مردم و متولیان مساجد مراعات حالم را میکنند و کمتر برایم مُهر میآورند البته الان هم مُهر درست میکنم و هر بار که دست در گِلِ تُربت #کربلا میبرم و میگویم: السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.