『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
‼️آیت الله قاضی ره: هر چه دارم از سید الشهداءع وقرآن است‼️ ♦️هرکسی زیارت عاشورا بخواند: ✅ زیارتش ق
#فهمیدن_محرم
💢حسینِ در تاریخ مانده!!!
برخی از منبری ها در سخنرانیها و مداحان در اشعار و طبیعتا عده ای از عزاداران برای امام حسینی که در تاریخ مانده #مجلس برپا میکنند و اشک میریزند.
در واقع حسین(ع) را در تاریخ به شهادت میرسانند و همانجا برای او بر سر و سینه میزنند.
فایده اش چیست؟
این تحریف و ظلم به امام حسین(ع) است، #گریه بر مصیبت اهل بیت از سر افسردگی و یا همدردی نیست.
این یک مراسم و #سنت احیا کننده است
مبنا هم یک چیز است: حسین(ع) احیاگر دین، مبارز علیه ظلمِ ظالم و اهل مقاومت بود. نام و رسم حسین(ع) یعنی خطر افکندن به جان ظالم، حالا آن ظالم آمریکا باشد یا منافق و یا حتی کسی که به حق مردم تعدی میکند و بیت المال را به تاراج میبرد.
چرا امام حسینی کاغذی و مانده در تاریخ را به مردم معرفی میکنیم؟ این مدل امام حسین همان قرائت اسلام آمریکایی است که در #ظواهر می ماند.
💥 #قسمت_یازدهم💥
.🍃
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😔
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.💚
ΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭❣
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.✨
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💔
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تایی یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
💝
#ادامه_دارد…
@Karbala_1365