ز هجر و وصل تو در حیرتم چه چاره کنم نه در برابر چشمی نه غایب از نظری

مثل ⁧حافظ⁩ باشیدکه در وصف نچرال بودن دلبر میگه: دلفریبان نباتی همه زیور بستند دلبرماست که‌با حسنِ خداداد آمد👀✨ #دلبری‌به‌سبک‌ادبی

دلےدارمـ‌کہ‌رسواےجهاݩ‌است گرفتاربُتـی‌ابروڪماݩ‌است.. نگاهمـ‌سوےطاووسےبهشتۍاست کہ‌نامش‌مهدےصاحبــ‌الزماݩ‌است.. ✋🏽¦⇠ #اݪسلام‌علیڪ‌یابقیة‌اللہ

کربلایی روح الله رحیمیان (:" #مداحیِ‌مورد‌علاقه

دل‌من‌لڪ‌زده‌تا‌ڪنج‌حرم‌گریه‌ڪنم... دوقدم‌روضه‌بخوانم،دوقدم‌گریه‌ڪنم بروم‌سمت‌ضریحۍڪه‌بهشتم‌آنجاست برسم‌پیش‌نگارم،برسم‌گریه‌ڪنم!(: #صلی‌علیڪ‌یااباعبدالله♥️🖐🏻!"

#انت زورشراب‌گربه‌غم‌عشق‌،می‌رسید ماراچنین‌خراب‌نمی‌دیدهیچ‌کس شرمنده‌ی‌محبتت‌ای‌غم!که‌درفراق حال‌مرابه‌جزتونپرسیدهیچ‌کس . . ! #انا وجود ِ آقای فاضل نظری حتما که قشنگه !

#انت سلیمان‌گر شوم،‌برتوغـــــلام‌حلقه‌بر‌گوشم بهشتا!نازکمتر‌کن،‌که‌من‌شیدای‌شش‌گوشم #انا اصن قشنگ تر از شش گوشه هست ؟!

#انت شُما اگر چه نبودید با من اما خوب صدای گریه‌تان را به یاد دارم من قسم به حُرمت زهرایی خودم فردا به دست نار شما را نمی سپارم من میان حَشر شما را اگر ندیدم کنار درب جهنم در انتظارم من اگر بناست شُما را جدا کنند از ما قسم به موی سپیدم نمی گذارم من رَشید بودم و با درد لاغرم کردند میان بسترم آن قدر گریه دارم من💔! هزار شُکر که شرمنده ی خدا نشدم اگر چه دست ندارم علی که دارم من .. | علی‌اکبرلطیفیان | #انا وقت مرگ می بینی جمال زیباشو آخه وعده به حارث داده:)

#انت بریدی ، دوختی ، اندازه کردی ، لطف ها کردی اگر محسن نپوشد اصغر شش ماهه میپوشد... #انا ((:💔

مرده آن نیست که در قبر بخوابانندش ، مرده ماییم که با این همه غم جان داریم :)

سکوتِ پُر حرف درون .

حال نوبتِ توست که زیر و رویمان کنی :)

تا روزِ محشر پرچمت بالاست ؛ عباس . . مدیونِ کامِ خشک تو دریاست ؛ عباس !" گرچه به ظاهر مادرت امُّ البنین است ؛ اما به باطن مادرت زهراست ؛ عباس (:

آمـار‌شهیـدان‌کمـتر‌واقعیـت‌اسـت پشـت‌هر‌شهیـدی‌،شهیـده‌ای‌ایستـاده🖐🏿!

بجز تو کسی نیس بیاد پیش من :) "

[ #حضرتِ118💚!(: ]

ای جانم😭❤️💔 شُستِشویه حرم امام حسین💚

باشد امشب هم، بدون تو، به دلتنگی گذشت! ای دلیل این همه بیداری من.. شب بخیر🖤! هاتف حضرتی

-

بااحتیاط .. !

حال که درد را جز به تو نگفتم از هیچکس غیر تو درمان نخواهم🙂❤️ #معشوق‌ما

صاحب الزمان میرن پیش علی بن مهزیار؛؛علی بن مهزیار فکر میکنن که امام به خاطر انگشتری که پدرشون به علی بن مهزیار داده اومده

علی بن مهزیار میخواستن انگشتر بدن که امام عج میگن ما چیزی به کسی که میدیم پس نمیگیریم

امام عج دست تو جیبشون میکنن و یه انگشتر دیگه بهشون میده علی بن مهزیار به امام زمان میگن که آقا نسل های آینده از فراقتون چه می‌کنند چه ... امام بهشون میگه اگه می‌دونستن که من چقدر دوسشون دارم از خوشحالی دق میکردن میمردن...