18.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرگز بدون ابر،باران نمیگیرد
بی غرش امواج،طوفان نمیگیرد!
「کربلاۍمن」
🍎 #رمان_طعم_سیب 🌸 #قسمت_۱ کنار باغچه ی کوچک حیاط مادربزرگ نشستم و به گل های توی باغچه نگاه میکنم عم
🍎 #رمان_طعم_سیب
🌸 #قسمت_۲
تلوزیون رو روشن کردم.برفک تموم صفحه رو گرفته بود...منم از خدا خواسته برای این که بحثو عوض کنم گفتم:
-مامان جون تلویزیون خراب شده!!!
مادربزرگ با خونسردی گفت:
-چیزی نیست مادر.عمرش داره تموم میشه.هر وقتی که اینطوری میشه پسر مهناز خانم میاد اینجا و درستش میکنه.الانم زنگ میزنم بیاد تا ببینم چش شده باز!!!
دستمو مشت کردم محکم فشار دادم که ناخونام فرو رفت توی دستم.مادر بزرگ از جاش بلند شد تا زنگ بزنه به مهناز خانم.
سریع از جام بلند شدم و گفتم:
-آخ مادر جون!!!من باید میرفتم جایی اصلا حواسم نبود...
مادر بزرگ برگشت سمتم گفت:
-کجا مادر!!؟؟؟بمون مهمون میاد زشته!
چشمامو تنگ کردم و گفتم:
-زود برمیگردم مادرجون.دیرم شده!!
مادر بزرگ نفسی کشیدو گفت:
-باشه مادر برو! ولی...
-ولی چی مادر جون؟؟
-داری میری تو راه برو همین روبه رو دم خونه ی مهناز خانم به پسرش بگو بیاد که من دیگه زنگ نزم.
چشمامو محکم بستم و بازکردم گفتم:
-نه مادر جون واقعا دیرم شده!!!
-از دست تو دختر باشه برو خودم زنگ میزنم.
آماده شدم چادرمو سرم کردم و سریع از خونه رفتم بیرون.
از در که رفتم بیرون یه نگاهی به در خونه ی علی انداختم و سریع راهمو کج کردم و رفتم.
سر خیابون مادر بزرگ یه پارک نسبتا بزرگ بود حدودای ده دقیقه تا یک ربع تا اونجا راه بود.
پیاده رفتم تا رسیدم.
داخل پارک شدم.راه اندکی رو قدم زدم تا رسیدم به یه نیمکت و همونجا نشستم.
با خودم فکر کردم که شاید اگر می موندم و علی می اومد بهتر بود!!
ولی بعد باخودم گفتم که نه بهتر شد که اومدم بیرون وگرنه از خجالت آب میشدم.شایدم دست و پامو گم میکردم.
از مادربزرگم که بعید نیست هر حرفیو بزنه و اون بنده خدا رو هم به خجالت بندازه!!دیگه میشد قوز بالا قوز!!!
حالا هم که اومدم بیرون و نمیدونم علی کی میره خونه ی مادربزرگ و کی برمیگرده!
تصمیم گرفتم نیم ساعتی توی پارک بشینم...
توی همین فکر بودم که یک دفعه متوجه ترمز یه موتور جلوی پام شدم.قلبم ریخت.خودمو سریع جمع و جور کردم.
موتور دو ترک بود.ترک پشت موتور با یه لحن نکبت باری گفت:
-به به خانم خوشگله!اینجا چی کار میکنی.
قلبم شروع کرد به تپش!از جام بلند شدم سریع راهم رو کج کردم و رفتم سمت دیگه ای ولی متوجه شدم دارن میان دنبالم!!
اومدن طرفم و یکیشون گفت:
-منتظر کی بودی؟!حالا کجا با این عجله؟!برسونمت!
حرصم گرفته بود و از طرفی پاهام از ترس توان خودشو از دست داده بود!!! یه لحظه دورو بر پارک رو نگاه کردم و زدم توی سر خودم.هیچکس توی پارک نبود!
انگار به بن بست خوردم.هیچ راه فراری نداشتم.همینطور که ایستاده بودم و دنبال راه فرار میگشتم...
یکی از اون پسرای ولگرد چادرمو از سرم کشید...
دیگه هیچ چیزی نفهمیدم.
پام پیچ خوردو افتادم روی زمین شروع کردم به جیغ کشیدن و بلند بلند گریه کردن...
گوشیم پخش زمین شد...
غیر از صدای خنده ی اونا چیزی نمی شنیدم...
#ادامہ_دارد...
سلام شب بخیر ..
إن شاء الله که حالتون خوب باشه برای روشنایی دلتون ۱۴ صلوات هدیه کنید به امام زمان عج 🌸
یکی از دوستان چند روز پیش سوال کرده بود که چرا ما به دنیا اومدیم و آخرش که چی !؟
و چرا باید اصلا درس بخونیم و اذیت شیم آخرش که میمیریم !!
خب این فکرها که از نا امیدی به آینده و یا خستگی روحی میاد دلیلش این هست که انسان هنوز دلیل خلقتش رو نمیدونه و سردرگم هست و تقصیری هم ندارن چون نمیدونن و باید گفته بشه ..
جای یه کتاب به نام دلیل خلقت تو مدرسه خالی هست که انسان ها رو بیدار کنه نسبت به زندگی و دلیل زندگیش که متاسفانه نیست !!
خیلی ساده من توضیح بدم ..
دلیل خلقت انسان در این دنیا این هست که بعد از آفریده شدن حضرت آدم و هوا از سوی خداوند ..
آدم و هوا در بهشت قرار داشتن و خداوند نعمت های فراوانی بهشون اعطا کرده بود جز یک میوه که منع شده بود ..
ولی با هوس کردن هوا که از میوه خورد از بهشت خارج میشن از سمت خداوند و به این دنیای فانی فرستاده میشن ..
کل دلیلش اصلیش هم « نافرمانی » از خداوند بود ..
حالا اینو بزاریم کنار ..
مهمترین دلیل وجود این دنیا این هست که انسان مورد آزمایش الهی قرار بگیره و با توجه به اعمال این دنیا خودش انتخاب میکنه جایگاهش رو ..
دلیل اصلیش هم نافرمانی حضرت آدم و هوا بود که شاید به کارهای دیگه هم میکشید که مهمترین دلیل «انکار خداوند هست »
با وجود خداوند میبینید که خیلی ها الان هستن خداوند رو انکار میکنن با وجود این همه نشانه بنظرتون اگر انسان مستقیم وارد بهشت میشد و همه ی نعمت های خداوند رو داشت و بخور و عیش و نوش و خوشی زیاد مغرور نمیشد و خداوند رو انکار نمیکرد؟؟
یکم فکر کنید !؟
فرعون به حضرت موسی گفت که کشور ما زمین حاصلخیز داره و آب زیاد داریم و همه ی نعمت ها برای من وجود داره نیازی به خداوند نداریم این یعنی چی !؟
یعنی که همچی فراهم هست پس خداوند دیگه بدرد چی میخوره !؟
این یک نشانه هست که انسان اگر مستقیم وارد بهشت میشد با وجود همه ی نعمت ها مغرور میشد و به انکار خدا می پرداخت 🤞
یه دلیل دیگه هم این هست که انسان ها متفاوت از هم هستن آیا تو این دنیا همه خوبن !؟
بنظرتون اگر مستقیم وارد بهشت می شدیم مثلا یکی قتل انجام میداد و یا ظلم میشد خوب بود !؟
انسان از خداوند شکایت نمیکرد ؟؟
خب صدرصد انسان خداوند رو ناتوان میدونست چون این اتفاق ها رخ داده چون انسان دارای عقل هست فکر میکنه این عقل از خودش هست ولی عقل از جانب خداست برای همین خداوند انسان دیوانه رو خلق کرد تا بفهمونه به انسان که عقل یک نعمت خداوند هست🤷♂
پس اگر این دنیا نبود ..
ظالم و قاتل و کسی که مردم آزاری میکرد بهشت رو هم مث این دنیا خراب میکرد !!
مث اسرائیل مث آمریکا که دارند ظلم میکنن و خدا رو قبول ندارن و انکار میکنن ..
چرا اصلا راه دور بریم حسن روحانی که آمریکا رو کدخدا میدونست اینکه دیگه مسلمان بود البته شیخ انگلیسی هست ..
پس دنیا مث اَلک هست که تکونش بدی خاک ها میریزه و سنگ درشت ها میمونه انسان هم همین است کسی که در راه خدا هست میمونه و هر کی غیر از خدا را پیش گرفت مث خاک میریزه رو زمین 😊