eitaa logo
كشكول جودی
161 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
50 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم . کشکول مطالب روز ، آموزنده ، ادبی ، روانشناسی ، تربیتی ، حقوقی ، علمی ، اخلاقی ، عرفانی
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/KashkulJudy 🌸 آیت الله بهاءالدینی ره : 🔻سه‌ چیز برای خیلی مؤثر است: 1️⃣ اولی، ؛ کسانی که تمکن مالی دارند، گوسفند ذبح کنند و به فقرا بدهند. کشتن گوسفند و خون‌ ریختن خیلی از بلاها را رفع می‌‌کند. 2️⃣ دومی، است. «و ادفعوا أمواج البلاء بالدّعاء»، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چندبار قسم ‌خوردند که اگر کسی این حدیث را بخواند، اگر غمگین باشد، غمش برداشته می‌‌شود، صاحب حاجت حاجتش برآورده می‌‌شود. 3️⃣ سومی هم، فرستادن است. حالا چهارده‌هزار مرتبه را چندنفر یا در چند جلسه بفرستند فرقی نمی‌کند. ذکر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد. گاهی من برای اموات صلوات را هدیه می‌‌کنم و اثرات عجیبی هم دیدم. خواب دیدم فردی به چند نوع عذاب گرفتار است مقداری صلوات برایش هدیه کردم دوباره در خواب دیدم، الحمدلله صلوات‌ها او را نجات داده‌اند. کسی می‌‌گفت: مادرم چند‌سال قبل مرده بود، یک شب خوابش را دیدم، گفت: پسرم! هیچ‌چیزی مثل صلوات روح من را شاد نمی‌کند؛ بهترین هدیه که به من می‌‌دهی، این ذکر است. https://eitaa.com/KashkulJudy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعتمادسازی .MP3
17.57M
چکار کنیم تبدیل بشیم به یک آدم مورد اعتماد ..... اگر اطرافیان به من اعتماد ندارن چکار کنم اعتماد سازی اتفاق بیفته ؟ https://eitaa.com/KashkulJudy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 حکایت جوان گرفتاری که با شنیدن یک سخنرانی از خودکشی کردن منصرف شد ! 🎙 حجت الاسلام سید احمد دارستانی https://eitaa.com/KashkulJudy
‍ 💠سیره حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (رحمه الله) 🔹شيخ علی، خادم مرحوم آقای حائری (مؤسس حوزه علمیه قم) می‌گوید شبی زمستانی خوابیده بودم. صدای در بلند شد. در را باز کردم. دیدم زن فقیری است اظهار کرد شوهرم مریض است نه دوا دارم نه غذا و نه ذغال دارم که اقلاً کرسی را گرم کنم. گفتم این موقع شب که کاری نمی شود کرد! آقا هم می‌دانم الآن چیزی ندارد که کمک کند. زن ناامید برگشت. 🔸آقا که حرف های ما را شنیده بود صدایم کرد و فرمود: اگر روز قیامت خداوند از من و تو بازخواست کند که در این ساعت شب بنده من به در خانه شما آمد چرا او را ناامید کردید؟ ما چه جوابی داریم؟ عرض کردم آقا ما الآن چه کاری می‌توانیم برای او انجام بدهیم؟ فرمود تو منزل او را بلد شدی؟ عرض کردم: بله، ولی رفتن در میان آن کوچه‌ها با این گل و برف مشکل است. فرمود: بلند شو برویم. 🔹وقتی که آمدیم مریض و وضعیت منزل را ملاحظه کردیم صحت اظهارات آن خانم معلوم شد. آقا به من فرمود برو از قول من به صدر الحکماء بگو همین الآن بیاید این مریض را معاینه کند. دکتر را آوردم. دکتر پس از معاینه نسخه ای نوشت و به من داد و رفت، آقا به من فرمود برو به دواخانه فلان، بگو به حساب من دوای این نسخه را بدهند. رفتم دوا را گرفته آوردم. بعد فرمود برو بمنزل فلان علاف بگو به حساب من یک گونی ذغال بدهد. من رفتم ذغال را گرفته با مقداری غذا آوردم 🔸بعد فرمود روزی چقدر گوشت برای منزل ما می‌گیری عرض کردم هفت سیر فرمود نصف آن گوشت را هر روز به این خانه بده، نصف دیگر هم برای ما فعلا بس است. آن وقت فرمود حالا بلند شو برویم بخوابیم. 📚 مردان علم در میدان عمل، ص234 https://eitaa.com/KashkulJudy
چند مطلب پیرامون شیخ اعظم انصاری پیش از زمان ،شیخ مرجع تقليد عامی به معنای کنونی وجود نداشت، بلکه مردم در هر شهر و دیاری به عالم ومجتهد منطقۀ خود رجوع می کردند و مسائل فقهی ووظایف شرعی خود را از او فرا میگرفتند با ظهور شیخ انصاری مرجعیت به صورت فعلی بروز کرد. پیش از زمان شیخ، غالباً جواب سؤالات شرعی مردم به صورت فتوا بیان نمی شد بلکه فقیه سعی داشت که جواب وی را مطابق با احتیاط بیان کند. به همین دلیل عبادات مردم اكثراً مطابق با احتیاط صورت می پذیرفت، این مطلب حتی در زمان ما نیز تأثیر گذاشته است، لذا میبینیم که نماز درست از نظر مردم نمازی است که دارای طمأنینه باشد یا ذکر سبحان ربی الاعلى و بحمده وسبحان ربي العظيم وبحمده در سجده و رکوع گفته شود و یا حتماً با قنوت انجام گیرد و یا تسبیحات اربعه ، سه بار تکرار شود که اینها همه مطابق با احتیاط است. نخستین مرجع تقلیدی که همۀ فقهای شیعه بر اعلمیت او اتفاق نمودند شیخ انصاری ،بود و ظاهراً چنین اجماع و اتفاقی از ناحیه ، علما، حتی بعد از شیخ نیز برای کسی حاصل نشده است. شیخ پنجاه و دو ساله بود که مرجعیت عام شیعه به وی سپرده شد و از آنجا که اعلمیت از موضوعاتی است که ثبوتش متوقف بر بینه شرعی است و نیاز به شهادت دو فرد عادل واهل خبره ،دارد با شهادت سعيد العلماء مازندرانی به اعلمیت شیخ بینه شرعی کامل شد زیرا پیش از او صاحب جواهر به این امر گواهی داده بود . روزی که بینه شرعی بر اعلمیت شیخ اقامه شد وی در اجتماع بسیار عظیمی که همه بزرگان علما و طلاب حوزه علمیه و طبقات مختلف مردم شهر نجف اشرف حضور داشتند بر منبر رفت و بیانات مفصلی دربارۀ اعلمیت ایراد فرمود و با ادله و براهین قاطع وجوب تقلید از اعلم را ثابت کرد سخنان او بگونه ای بود که همه مردم فتوای او مبنی بر وجوب تقلید اعلم را دریافتند و خود شیخ را مصداق بارز اعلم دانستند. چون شیخ، تقلید اعلم را لازم میدانست در اواخر عمر تصمیم گرفت از منصب مرجعیت کناره گیری کند تا اعلم دیگری برای آینده در نظر گرفته شود و خود به «رحبه» در نزدیکی نجف اشرف برود ولی علاقه شدید مردم به او مانع از این شد که به تصمیم خود جامع عمل بپوشاند با این امور شیخ مرجع عام تقلید شیعیان شد و به مدت ۱۵ سال از ۱۲۶۶ تا ۱۲۸۱ این منصب را دارا بود در طی این سالیان هم به اداره امور مذهبی و دینی مردم اشتغال داشت و هم حوزه علمیه نجف اشرف را اداره میکرد. سير تطوّر کیفیت بیان فقه شیعه ( بخش شیخ انصاری)، ص 294 - 295 ؛ محمد ابراهیم جناتی https://eitaa.com/KashkulJudy
حکایاتی در باب فضائل و کرامات حضرت سیدالشهداء (صلوات‌الله‌علیه) شخصی در مورد سیادت سید عبدالغفار مازندرانی که از علمای نجف بود تشکیک میکند بدین سان که وقتی پولی که مربوط به سادات بوده به او حواله میشود آن شخص میگوید از کجا معلوم که او سید است؟ سید عبدالغفار میگوید با شنیدن این سخن گویا آسمان بر سرم خراب شد از این رو یک راست رفتم کربلا و خدمت امام حسین(علیه‌السلام) عرض کردم سه حاجت دارم حاجت اول خانه مسکونی، حاجت دوم اثبات سیادت، حاجت سوم را هم گفتم. امام حسین (علیه‌السلام) را در عالم رؤیا دیدم فرمودند: حاجت سوم را دادم خانه را بگذار برای آخرتت در بهشت و اما سیادت تو سید هستی این عمامه سیاه را بر سرت میگذارم. وی در شب وفاتش از شخصی که صوتی زیبا داشت خواست که برای او قدری قرآن بخواند. سپس رفت و خوابید. اما طبق عادت که دو ساعت به اذان صبح بیدار میشد. بیدار نشد. آمدند و دیدند که از دنیا رفته است. پس از آن آقازاده ایشان برای همشیره اش در تهران نامه نوشت که پدر وفات کرده است ولی قبل از رسیدن نامه او همشیره‌اش برای آن آقازاده تسلیت فرستاد. زیرا هم زمان با وفات او همین دخترش که در تهران زندگی میکرد بدون آنکه از مرگ پدر باخبر شود پدر را خواب دید که با سيدالشهداء (صلوات الله علیه) در باغی ایستاده بودند. او خطاب به آن حضرت عرض کرد: هل أنا مَيْتٌ؟» (آيا من مرده ام؟). حضرت فرمود: «هَذَا حَسَنٌ؟» اینگونه بمیری خوب است؟ گفت: «آری» فرمود: «نَعَمْ أَنْتَ مَيِّت» (آری، تو مرده ای) سپس سید عبدالغفار در همان خواب به دخترش گفت به برادرت بنویس که حاجت سوم من این بود که من از مرگ وحشت داشتم از امام حسین (علیه‌السلام) خواستم به گونه ای بمیرم که نفهمم حضرت پذیرفت ولذا مرگ من بدین صورت بود من تعبداً بنا گذاشتم که مرده ام رحمت واسعه ویراست سوم، ص ۲۵۵ https://eitaa.com/KashkulJudy
✅دیدار با امام زمان (علیه السلام) وپی بردن به ارتباط نزدیک آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی 🔹مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالنّبی عراقی می گوید: 🔻«در روزگاری که در نجف اشرف بودم، چهارده مسئله مهّم و غامض مرا مشغول داشته ودر پی آن بودم که آنها را از امام عصر (علیه السلام) سؤال کنم. 🔻در همان شرایط شنیدم مرتاضی که از راه ریاضت شرعی به مقاماتی رسیده است به نجف آمده وکارهای شگفت انگیزی از او نقل می کردند. 🔻به دیدار او رفتم و او را آزمودم، دیدم مرد آگاهی است. از او پرسیدم که: «آیا با اطلاّعات وتخصّص ودریافتهای تو، راهی به کوی امام عصر (علیه السلام) است؟» پاسخ داد: «آری». پرسیدم: «چگونه؟» 🔹گفت: 🔻«شما با نیّت خالص وبا وضو یا غسل به صحرا برو ودر نقطه ای دور دست وخلوت رو به قبله بنشین وهفتاد بار… را با همه وجود قرائت کن، آنگاه حاجت وخواسته خود را بخواه ومطمئن باش که هر کس در پایان برنامه نزد تو آمد مطلوب ومحبوب تو می باشد. دامان او را بگیر وخواسته ات را بخواه». 🔻به همین جهت روزی از روزها با آمادگی کامل به بیابان مسجد سهله رفتم ورو به قبله، آن برنامه را به انجام رساندم که دیدم مردی گرانقدر وپرابهّتی در لباس عربی پدیدار شد وبه من گفت: «شما با من کاری داشتید؟» گفتم: «با شما خیر» فرمود: «چرا؟» چنان غفلت زده بودم که باز هم گفتم: «نه، با شما کاری نداشتم». 🔻او رفت و به ناگاه من به خود آمدم واز پی او به راه افتادم. او به منزلی در همان دشت وارد شد ومن نیز به آنجا رسیدم امّا دیدم در بسته است. در زدم، فردی درب را گشود وپرسید: «چه می خواهید؟» 🔹گفتم: «همان آقایی را که اینجا آمدند». پس از چند دقیقه باز گشت وگفت: «بفرمایید». 🔻وارد شدم. منزل کوچکی بود وایوانی داشت. تختی بر آن ایوان زده شده بود وبر روی آن وجود گرانمایه دوازدهمین امام معصوم، حضرت مهدی (ع) نشسته بود. 🔻سلام کردم وآن گرامی پاسخ داد، امّا من چنان مجذوب آن حضرت شدم که مسائل اصلی خود را تماماً فراموش کردم. بناچار چند سؤال دیگر طرح وپاسخ آنها را گرفتم وبیرون آمدم. 🔻کمی از خانه دور شدم. دیدم مسائل چهارده گانه ای که در پی پاسخ یافتن بدانها بودم به یادم آمد. بی درنگ باز گشتم وبار دیگر درب منزل را زدم. همان فرد بیرون آمد وگفت: «بفرمایید». 🔹گفتم: «می خواهم خدمت حضرت شرفیاب شوم وپاسخ سؤالهای خویش را بگیرم». 🔹گفت: «آقا تشریف بردند امّا نایب او هستند». 🔹گفتم «اگر ممکن است اجازه دهید از نایبشان بپرسم». 🔹گفت: «بفرمایید». 🔻وارد شدم، امّا هنگامی که نگاه کردم دیدم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی جای حضرت مهدی (ع) نشسته وبر روی همان تخت قرار دارد. 🔻پرسشهای خود را یکی پس از دیگری طرح نمودم وایشان پاسخ دادند. خداحافظی کردم وبیرون آمدم. 🔹پس از خروج از منزل، با خود گفتم: «شگفتا! آیت الله اصفهانی که در نجف بودند، کی به اینجا آمدند؟!» 🔻فوراً به نجف باز گشتم و در هوای گرم بعد از ظهر به منزل ایشان رفتم. اجازه ورود گرفتم، دیدم مشغول نماز است. 🔹نمازش به پایان رسید. رو به من کرد وضمن تفقّد فرمود: «مگر پاسخ سؤالهای خود را نگرفتی؟» 🔹گفتم: «چرا امّا!» 🔻بار دیگر پرسیدم و ایشان به همان سبک جواب داد ومن دریافتم که مقام وموقعیّت آن مرد بزرگ چگونه است وارتباطش با صاحب الزمان (علیه السلام) تا کجاست». 📚 کرامات صالحین https://eitaa.com/KashkulJudy