دارم یه الگوی کاملا مندرآوردی و طراحی کامل با خودم میزنم و خدا بخیر بگذرونه این لباسو.
خانمِ ناحله با سه تا ههه تأکید که داستانش با اتاق فسادیاست [🌚] تولدت مبارک خوشقلمِ دلبر💘💘
ظهر آماده شدم بریم باشگاه با بچهها ، زدم ماشین بیاد و یه ماشین خیلی باکلاس و صفر و نو اومده بود ، من رو به بچه ها : من جلو میشینما🤣🤣🤣
بعد تا نشستیم راننده شروع کرد باهام از زمین و زمان حرف زدن و شکایت و غر
یگانه و هستی در حاشیه : ای بابا زندگی سختیه *پقی زدن زیر خنده*
یه جاش که داشت رپطورانه غر میزد گفت مملکت که قانون نداره
من وسط حرفاش : صد البته که قانون داره مشکل از مردم بی فرهنگیایه که رعایتش نمیکنن
سکوت ماشینو فرا گرفت🙏🏻
کنار باشگاه یه زمین خاکی خیلی خیلی بزرگه که وسط یه کعبهی ماکتطور گذاشتن و انگار برای تئاتری نمایشی چیزی بوده ، بعد هر موقع اونجا بحثمون میشه من میگم همین کعبه بزنه به کمرتون🤣🤣
دو تا ده تایی میشمرد و باید جاخالی بدون وقفه میرفتیم و تموم که کرد سرم گیج رفته بود همون ثانیه داشتم میوفتادم
بعد که حرکات ترکیبیا رو سرعتی کرد و باید با ضرب شمردنش جلو میرفتیم ،
اومد جلوم وایساد و با ذوق بهم لایک نشون داد و بعدشم گفت کارت درسته عسللللل [😭]
هدایت شده از داوش فندک داری؟
از خفنیش نگم براتون :))))
من همینجوری حریفمو تصور میکردم و ضربه میزدم و واقعا >>>>>
آخرش زمان اضافه داد و هرکی کار خودشو میکرد
من داشتم ضربه هارو روی هستی نمادین تمرین میکردم
هستی میگفت مربی کل زمانو داشت بهت نگا میکرد و لبخند میزد😭😭😭😭
هدایت شده از داوش فندک داری؟
یکی از بچههای کلاس اومد به مربی بگه من میتونم فلان حرکتو رو حریف انجام بدم؟
مربی : اره بابا حریف مال توعه هرکاری دوست داری بکن🤣