ما از اول هفته برنامه چیده بودیم پنجشنبه زنگ ورزش غذا بیاریم بشینیم دور هم بخوریم
خلاصه هرکی یچیزی قبول کرد بیاره و هماهنگ کردیم
بعد رفتیم آماده کنیم وسایلو دیدیم کل کلاس اومدن وایسادن میگن مام میخوایم :))🤣
از سرایدار مدرسه چندتا کارتن پفیلا گرفتیم پهنش کردیم توی فضای سبز مدرسه و نشستیم دور هم با جمعیت و تراکم بالا🤣
بعد حالا ظرف کم آورده بودیم؛
توی در ظرف غذاها ، توی لیوان ، توی پلاستیک و مشما و خلاصه حتی کف دستم که شده براشون غذا ریختیم
بهداشت ۱۰۰/۱۰۰
؛کاتوره
بعد حالا ظرف کم آورده بودیم؛ توی در ظرف غذاها ، توی لیوان ، توی پلاستیک و مشما و خلاصه حتی کف دستم ک
علاوه بر اینکه ظرف کم بود میخواستیم همه غذاها رو هم امتحان کنیم حسش نبود هی پاشیم تا شیر آب بریم
تو همون یدونه ظرف خودمون هفتاد هشتاد نوع غذا خوردیم :)))
ظرف من انقدر قاطی پاطی شده بود یکی از بچه ها گفت عسل از الان داره خیلی قوی خودشو برا خوابگاه آماده میکنه و جدی هممون پاشیدیم🤣🤣🤣
فکرکنید توی ظرف عدسی، روی الویه ای که کنار ماکارانی ریخته بودیم سالاد کاهو گذاشتیم :]
یکیمون داشت سالاد میخورد زیرش ماکارانی بود اون یکی گفت یزییید من هی میگم ماکارانی چرا زود تموم شد تو قایم کرده بودیش🤣🤣
به آخرش که رسیدیم معده درد شروع کرد به کشتن تک تکمون
و من چون اینو از قبل پیشبینی کرده بودم خیلی ریز فلاکس چایی نباتمو دراوردم :)✔️🤣🤣🤣🤣
به همشون مثل مامانا چایی نبات دادم خوبشون کردم فرستادم پیش معلم ورزشمون که تیم بندی کنه که حالا بریم تو زمین هندبال بازی کنیم :)
مایی که تا خرخره غذا خوردیم :)))
حالا رفتیم تو زمین و مثل اسب دنبال توپ میدویدیم بدون فکر به اینکه ممکنه حالت تهوع بگیریم :)
عقل دوازدهم تجربی جماعت:
؛کاتوره
انگشت آبی یکی از فانتزیای موردعلاقم بود که امروز واقعی شددددد 😭
تو خیابون در حال نگاه کردن به انگشتم و هی شوآف کردنش :
شناسنامهمو که به متصدی دادم بهم گفت رأی اولی ای؟ گفتم بله و بعدش کلی قربون صدقم رفتنن 🥺😂💘
تازه یکی از متصدیها استاد بوکسم بودد
محکم و ورزشی باهام دست داد و گفت ایشون شاگرد من نیست دخترمهههشخهشخهصه
چندتا حاج خانوم گوگولی هم گفتن براشون فرم رأی رو پر کنم و کلی هم با اونا سرگرم بودمم