؛کاتوره
انگشت آبی یکی از فانتزیای موردعلاقم بود که امروز واقعی شددددد 😭
تو خیابون در حال نگاه کردن به انگشتم و هی شوآف کردنش :
شناسنامهمو که به متصدی دادم بهم گفت رأی اولی ای؟ گفتم بله و بعدش کلی قربون صدقم رفتنن 🥺😂💘
تازه یکی از متصدیها استاد بوکسم بودد
محکم و ورزشی باهام دست داد و گفت ایشون شاگرد من نیست دخترمهههشخهشخهصه
چندتا حاج خانوم گوگولی هم گفتن براشون فرم رأی رو پر کنم و کلی هم با اونا سرگرم بودمم
توی محوطه مسجد هم نشسته بودم یه حاج آقایی اومد پرسید باید به کی رأی بده براش توضیح دادم گفت دخترم بگو تو به کی رأی دادی منم همونو بنویسم خببب 🥺🥺😂
موقع برگشتنی کلا یادم رفت شناسناممو بردارم همینجوری داشتم میرفتم یهو دیدم یکی از خانومای اونجا صدا میکنه "عسل رأی اولی" شناسنامت جامونده
طرز خطاب کردنش خود قند بودد🥺🤏🏻💗
بعدشم رفتم جایی وسیله بگیرم اومدم کارتمو بدم آقاعه انگشتمو دید گفت رفته بودی رأی بدی؟ گفتم بله گفت یه لحظه وایسا پس ..
میزان رأی ملت است 💚
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
لیست منتخب من تو ایتا کانال کاتوره عسله
.
وایسا بازی داره قشنگ میشه😂😂
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
جعبه شماره هشت رو بهت میدم با یک میلیون نقد ،
رأی عسل رو پس میگیرم
نظرت چیه؟
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
این یه شوخی بود بین ادمینای تلگرام ،
که لیست انتخاباتی رو با اسم کانالها منتشر کردن ( ادمینایی که دوسشون دارن و محتواشونو دنبال میکنن )
حالا منم به شوخی در جواب یکی از ناشناس ها گفتم لیستِ انتخاباتی ایتا از نظرش کیا هستن
اون اوایل که اومده بودم ایتا، یکی از چیزاییش که برام خیلی جالب بود این یاد کردنای بچهها توی جاهای زیارتی مختلف بود
و شاید میشد گفت گاهی خیلی دلم میخواست برای منم پیام "به یادت بودم" بیاد
کمکم جمعِ اینجا بزرگتر شد و بچه ها هم تهه معرفتشونو نشون دادن، شاید بروز نداده باشم ولی با هر پیامی از ممبرا توی پیویم یا دیدن تگ چنلم بین اونایی که به یادشون بودن توی مکانای زیارتی خیلی ذوق میکردم و برام قابل احترام بود
همشون برام طوری یادگاری محسوب میشدن و میشن
؛کاتوره
اون اوایل که اومده بودم ایتا، یکی از چیزاییش که برام خیلی جالب بود این یاد کردنای بچهها توی جاهای ز
این عکسی که امشب برام فرستاده شد دقیقا یکی از هموناست، همونایی که عشق کل وجودتو بر میداره و با خودت تکرار میکنی اگر خودم لیاقت رفتن نداشتم کسایی بودن که سفارش منو پیش آقای مهربونیا بکنن
امشب خیلی خوشحال شدم، خیلی زیاد
امروز پروندهی ۱۲ سال تحصیلی هم تموم شد و با اینکه همش دوست داشتم مدرسه تموم بشه ولی بازم ناراحتم، این بزرگ شدنو اصلا دوست ندارم.
از آخرین روز تحصیلی ۱۴۰۲
ضمیمه: چون عاشق دبیرم بودم باهاش مزدوج شدم و کل ساعت همه داشتیم به مسخره بازیای من میخندیدیم :)
تازه حلقه عه هم برام بزرگ بود ولی مهم نیت بود :)))😂😂