📖خانم صاحبخانه
📝معرفی کتاب
خانم صاحبخانه یا بانوی میزبان، نام رمانی است از فئودور داستایوسکی نویسنده رئالیسم که در سال ۱۸۴۷ نوشته شدهاست. این رمان داستان مردی به نام اردنیف است که به دنبال خانه میگردد چرا که صاحبخانهٔ سابقش، به دلیل خاصی سن پطرزبورگ را ترک کردهاست و حال او مجبور شدهاست که به دنبال خانهٔ جدیدی بگردد. وی که فردی منزوی و در تمام مدت مشغول فعالیتهای علمی خود بودهاست به تجربههای جدیدی دست میزند و سر انجام زیبایی زنی توجه او را جلب میکند و با تعقیب آنها و ملاقاتهای دیگر با زن و پیرمرد همراه او در خانهٔ آنها اتاقی اجاره میکند. داستان حول روابط و احوال درونی اردنیف، پیرمرد و دخترک زیبا که نام او کاترین است میگذرد.
✍🏻فئودور داستایوفسکی
@KetabkhaneDenj
خانم صاحبخانه.pdf
5.34M
📖خانم صاحبخانه
✍🏻#فئودور_داستایوفسکی
@KetabkhaneDenj
📖آیدا درخت خنجر و خاطره
📝معرفی کتاب
کتاب آیدا درخت و خنجر و خاطره، مجموعه ای از اشعار نوشته ی احمد شاملو است که نخستین بار در سال 1965 به انتشار رسید. بسیاری از اشعار موجود در این کتاب خواندنی، صورتی داستانی دارند و قصه ای را روایت می کنند، و گاهی هم مانند یک گفت و گو پیش می روند. شاملو در این مجموعه، احساسات مختلف و گاها متضادی را از خود به نمایش می گذارد: گاهی فریاد عصیان سر می دهد، گاهی سکوت پیشه می کند، گاهی در ورطه ی ناامیدی فرو می رود، گاهی خاطراتی قدیمی را از نظر می گذراند و گاهی نیز احساس را کنار می گذارد و با چشم عقل به دنیای پیرامون می نگرد. اما عشق همچنان نقشی کلیدی در اشعار کتاب آیدا درخت و خنجر و خاطره دارد و در نهایت، این عشق است که کلام شاملو را آغاز می کند و به آن پایان می بخشد
✍🏻احمد شاملو
@KetabkhaneDenj
ayda derakht va ....pdf
366.1K
📖آیدا درخت خنجر و خاطره
✍🏻#احمد_شاملو
@KetabkhaneDenj
💕سلام به همگی
صبح زیباتون بخیر☕️🥧
الهی
در این صبح که نوید بخش
امید و رحمت توست
هر آنکه چشم گشود
قلبش سرشار از امید
و زندگیش سرشار
از رحمت و برکت تو باد
هر چه لطف خداست ، در این
صبح زیبا برایتان آرزومندم ...💕
❤️به زندگی فکر کن
ولی برای زندگی غصه نخور
❤️دیدن حقیقت است ،
ولی درست دیدن ، فضیلت.
❤️با شروع هر صبح فکر کن تازه
بدنیا آمدی ، مهربان باش و دوست
بدار و عاشق باش
❤️صبح بخیر دوستان عزیرم
📖جوان خام
📝معرفی کتاب
«جوان خام» که همچنین با دو نام دیگر(نوجوان) و (خانواده تصادفی) نیز منتشر شده است، رمانی است از تیودور داستایوفسکی نویسنده بزرگ روسی. اولین انتشار این کتاب به صورت قسمت به قسمت و ماهانه در سال 1875 در انتشارات یادداشت های وطن چاپ شد. کتاب، سرگذشت جوان روشنفکر 19 ساله ای را به اسم آرکادی دولگروکی روایت می کند. آرکادی فرزند نامشروع زمین داری پرحاشیه و زنباره است. عمده تمرکز داستان به بحث ها و تضاد فکری مستمر بین این پدر و پسر می گذرد، که در اصل بیان کننده ی بحث های ایدیولوژیک بین دو ایده ی سنتی تفکر در دهه ی 1940 و نگاه جدید نهلیستی دهه 1960 روسیه است. این در حالیست که جوان های زمان آرکادی تفکرات بیسیار منفی فرهنگ روسی را که در تضاد با فرهنگ اروپایی آن دوران بود پذیرفته بودند. یکی دیگر از موضوعات اصلی کتاب پرورش و چگونگی یه کار گیری تفکر آرکادی در زندگیش است که با سر باز زدن از رفتن به دانشگاه و درآمد زایی و تشکیل زندگی مستقل که شکلی از شورش علیه جامعه را به تصویر می کشد، نشان می دهد. کتاب از سه بخش تشکیل شده است که هر بخش واقایعی از سه روز را روایت می کنند. زندگی داستایوفسکی به عنوان نویسنده حول موضوع مهمی به نام آزادی چرخیده است. نویسنده به این نتیجه رسیده است که آزادی از با ارزش ترین دارایی هاست، اما سوء استفاده از آزادی مانند انتخاب آگاهانه شر منجر به آشوب می شود
✍🏻فئودور داستایفسکی
@KetabkhaneDenj
📖رستاخیز
📝معرفی کتاب
ماجرای این کتاب درباره پسری جوان با نام دمیتری نخلیودوف است. پسری آرام، مهربان. او مدتی مهمان خانه بزرگ و اشرافی عمههایش میشود و در همین دوران به دختر خدمتکاری با نام کاتیوشا دل میبندد. آن دو گاهی به دور از چشم عمهها با یکدیگر صحبت میکردند و اوقات خوشی را داشتند. اما بالاخره وقت رفتن دمیتری فرا رسیده بود. او در حالی که به کاتیوشا قول دیدار دوبارهشان را داد، با او خداحافظی کرد.
سه سال گذشت و حالا نخلیودوف افسر شده است. او پس از این دوران دیگر هیچ شباهتی به پسری که بوده ندارد و حالا بسیار مغرور شده است. او به اصرار عمهها دوباره سری به آنها میزند و تصمیم میگیرد که یک شب در کنارشان بماند. اما به محض دیدن کاتیوشا میپذیرد که بیشتر در آنجا اقامت کند. او به یاد خاطرات دونفرهشان میافتد و تصور میکند عاشق دخترک شده است. دمیتری با دادن دلگرمیهایی واهی به دختر، از او جدا شده و میرود. نخلیودوف اما سالها بعد که به عنوان یکی از اعضای هیئت منصفه به دادگاهی رفته است، کاتیوشا را در جایگاه متهمان میبیند که به جرم قتل دستگیر شده است.
او پس از شنیدن داستان زندگی کاتیوشا که حالا ماسلاوا صدایش میزنند به ناگهان راجع به تصوراتی که نسبت به خودش داشته، به تردید میافتد. او که تا آن زمان با غرور خود را انسانی شرافتمند میدانست، به ناگاه خود را بابت بلاهایی که بر سر کاتیوشا آمده است مقصر میداند و درد وجدان رهایش نمیکند.
✍🏻لئو تولستوی
@KetabkhaneDenj