📚#برشی_از_کتاب
جهان بازتابی از خود شماست اگر خود را از درون دوست بداريد و به خود مهر بورزيد و ارج و ارزش نهيد در زندگی بيرونی نيز همين حالات اشكار خواهد شد.
اگر طالب عشق بيشتری هستيد به خود عشق بورزيد، اگر خواهان پذيرفته شدن هستيد خود را بپذيريد و اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شماريد همان سطح احترام را از هستی فراخواهيد خواند ...
📖نیمه تاریک وجود
✍🏻#دبی_فورد
📖هنر برقراری ارتباط
📝معرفی کتاب
این کتاب راهکارها و روشهای طلایی به شما جهت ایجاد و بهبود روابطتان ارائه میکند تا گفتگوی بهتری با اطرافیان خود داشته باشید.
✍🏻تیچ نات هان
@KetabkhaneDenj
هنر برقراری ارتباط.pdf
11.84M
📖هنر برقراری ارتباط
✍🏻#تیچ_نات_هان
@KetabkhaneDenj
📖خانه کج
📝معرفی کتاب
این کتاب یکی از بهترین کارهای آگاتا کریستی است. خانه کج واقعاً اثری دلپذیر است. خواننده وقتی کتاب را میخواند اصولاً پی میبرد که این کتاب با تمام آثار دیگر آگاتا کریستی فرق میکند. کارآگاه خصوصی، «چارلز هاوارد»، به دعوت معشوقهی سابقش «سوفیا»، برای حل معمای مرگ یکی از ثروتمندترین سرمایهداران شهر، به خانهای مرموز وارد میشود. عجیب اینکه هیچکدام از اعضای خانواده از مرگ او ناراضی به نظر نمیرسند.
✍🏻آگاتا کریستی
@KetabkhaneDenj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا من برای این به
"دنیا آمده ام" تا
صبح را ببینم ،
یک هوای تازه فرو برم
یک آواز دلنشین بشنوم و
"تمام چیزهای دیگر"
را فراموش کنم ...
صبح زیبای پاییزیتون بخیردوستان
🌸🍃🌺🍃🌸🍀🌺🍀🌸
@KetabkhaneDenj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🌺✨ســـلام
🍃✨روزتـــون
🌺✨پر از خیر و برکت
🍃✨امروز چهارشنبه↶
✧ 25 مهر 1403 ه.ش
❖ 12 ربیع الثانی 1446 ه.ق
✧ 16 اکتبر 2024 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🌺✨↯ ذڪر روز ؛
🍃✨《 یا حَیُّ یا قَیّومُ 》
@KetabkhaneDenj
یکی از داستانهای زیبای پروین اعتصامی:
پیرمرد تهیدستی زندگی را در فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزاندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود دهقان مقداری گندم در دامن لباسش ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشههای دامن را گره زد و به سوی خانه دويد.
در همان حال با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت :
و برای گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد:
ای گشاینده گرههای ناگشوده، عنایتی فرما
و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای
پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گرهای از گرههای لباسش باز شد و تمامی گندمها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تورا کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود
پیرمرد بسیار ناراحت نشست تا گندمها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از طلا ریخته اند.
پروین اعتصامی :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح را ...
@KetabkhaneDenj