eitaa logo
خادم مجازی
155 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
•°🕊🦋↻ . . اولین بار اسمش را حوالے سال‌های 86 شنیدم، زمانے ڪہ دورھ 📊 در مدرسه برگزار مےڪردیم و دنبال استاد بودیم. یڪے از افرادے ڪه نامش مطرح بود بود. نامش بین بچہ‌های انقلاب همیشه بر زبان بود. سال 96 قرار بود دوره برگزار ڪنیم و بازهم یڪے از گزینہ‌ها براےِ موضوع (آمریڪا و امپراطوری رسانہ‌ای) بود. زنگ زدم و قرار گذاشتیم. رفتم پردیسان، منزلش. اتاقے داشت ڪه از در و دیوارش احساس 💡مےبارید. مملو از ڪتاب و جزوھ و پایان‌نامہ و پوستر شہدا..بهترین نام براےِ توصیف آن: اتاقِ یڪ فرمانده بود.📚 صمیمے بود و خوش مشرب و شوخ طبع و در عین حال سرشار از ! اصلا آرام و قرار نداشت. تا سر صحبت را باز مےڪرد، انبوهے از طرح و بود ڪہ با تو در میان مےگذاشت تا ثمره یڪ گفتگو، ڪارے شود برای .❤️🌱✨ خاڪے و بے آلایش بود و رنگے از دنیاآلود نداشت. مثل یڪ رزمنده در خط مقدم بود. همه زندگےاش انقلاب، جهاد فرهنگی، تربیت شاگرد و روشنگرے و بࢪگزاری دورھ و تألیف و تحقیق بود.🔍✍ حضرات مسئولین و مجموعہ‌های متولے حوزھ ڪه امروز پیام تسلیت مےدهند، باید پاسخگو باشند ڪہ دیروز و امروز ڪجا بودند؟! اصلاً نخبہ‌هاےِ واقعی را مےشناسند؟! یا روش حمایت از یڪ نخبہ را مےدانند؟! سال ها باید بگذرد تا یڪ عنصر مثل سربرآورد و افسوس ڪہ رفت و....💔 🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀 پ.ن: تصویر بالا،تصویر برخے از آثار و ڪتب مرحوم است. . . @Khadem_Maja
[ ✌️🏻 ] ❇️ (حفظه‌الله): 🔶بزرگداشت شهیدان، احیای نام آنان، تحقیق در مورد كارهای آنها، تولید آثار مكتوب و تصویری و صوتی و امثال اینها از زندگی آنها و از اقدامات و جهاد آنها، كارهای بسیار باارزشی است. [1392/09/25] 🎙بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری بزرگداشت سرداران و ده هزار شهید استان مازندران [حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍] 🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
این روزها ڪمتر دربارھ همسر شہید فرج نژاد ڪہ به همراه ایشون به ملاقات خدا رفتند گفتہ میشه پیام یڪی از آشنایان این بزرگوار:↯ شاید از عمق زندگیتون، ڪسے خیلی خبر نداشت؛استاد پدرے رو در حق تڪ تڪ ماها تموم ڪرد. مسیر فڪر و زندگے خیلی از ماها رو جوری تغییر داد ڪہ تا چند نسل بعد، باقیات الصالحات داره قطعا..! اما من میخوام از تو بگم از تو ڪه با ندارے و نخواستن دارایی همسرت، ساختی...با عشق و صبوری ساختی😞✋ با جلسہ‌‌های ساعت ۱۲-۱ نیمہ شب تو اتاق ورودے خونه‌ت ڪنار اومدے.. با نبودن‌هاے پی در پی و ممتد و طولانی صبوری ڪردی..🙃💔 با سفرهای جهادی و بےجیره مواجبش موافقت ڪردی.. با ڪودڪ نہ ماهه درونت، ڪہ هر آن قصد زمینے شدن داشت،تنها موندی و همسرت رو با روے باز راهی سفر ڪردی! ڪودکی کہ وقتی باباش سفࢪ فرهنگیِ جهادی رفته بود بدنیا اومد....🚶‍♂ و تو همچنان لبخند زدۍ!! سختی و زحمت تربیت بچہ‌ها رو تنهایی به دوش ڪشیدی و غر نزدے ڪنار همه سختیاے زندگی با یه مرد جہادی، به زندگیت معنا دادے و به علایقت رسیدی..🌱✨ روحِ هنرے و لطیفت رو میریختی توے رنگ و قلم و با همه این سختیا، بالبخند روی سفالهای سفید، روح و نقش مےپاشیدی🦋🌸 تصاویر زیادی دارم ازت تو ذهنم از برق چشمات، براے اولین لباس پرنسسی قشنگی ڪہ برای مطهره یڪ‌ساله، از بازار رضا خریدھ بودۍ!💔 از اشتیاقی ڪه ماه رمضون،براےِ رفتن پیش امام رضا داشتی، هر روز صبح تا اذان مغرب🚶‍♂ از ذوقی ڪه توی چهرت بود وقتی میگفتی امسال دیگه مربے پیش دبستانی نیستم، معلم ڪلاس اول دبستان آقاے پناهیانم😭😭😭😭 از روزے ڪه خبر باردارے محمدرضا رو دادی بهم... از لحظہ‌هایی ڪه در مورد استاد حرف میزدی بالبخند((: میگفتے:« الان ڪه من سرڪار میرم و وقتم ڪم تر شده، آقاےِ فرج نژاد خیلی بیشتر ڪمڪم میکنہ تو خونه از راھ ڪه میاد، قبل از اینڪه لباسشو عوض کنه، میاد گاز پاڪ میکنه، خیلیم تمیز کار میکنه☺️ اگر ظرفے باشه و من نشستہ باشم، میشوره، بعد میره لباساشو عوض میڪنه» 😭😭😭😭💔 نمیدونم شاگرداے استاد این چیزا رو میدونن یانه، فقط استاد رو تو روحیه جهادے و قلمش خلاصه میڪنن! ڪسی خبر از سالاد ڪاهو درست ڪردن استاد براے مهموناش داره؟! یا فڪر میکنن دکتر فرج نژاد فقط یڪ بعد داشت! مرد علم و عمل بود و بس! ڪاش میشد به تصویر کشیدتون...واضح...ڪامل...گویا😭 لحنت...هیجانت...ذوقت...آراااامشت!!! یادم نمیره😭😭😭 استاد خیلے بزرگ بود...خیلی مرد بود، ولی ڪنارش یه حامے داشت مثل تو! خدیجہ بانوے صبور و مهربون ، با یه روحِ لطیف واااای ڪه چه چیزایی تو ذهنم مرور میشه رفتے! ڪنار مطهره شیرین زبون و داداشاش و همسرت آروم گرفتی💔💔 یقین دارم جاتون خوبه ولے ما چه ڪنیم با این داغ..؟! خداحافظ اے داغ بر دل نشسته😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 ز.ص 🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀 پ.ن:چه زندگےِ قشنگی داشتین..(: حالا ڪه فڪر میکنم، خیلی حیف بود اگہ شهید نمیشدید((:💔 ❤️ @Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اصل_1.mp3
4.56M
[ 🕊 ] 📝 موضوع: 📌 قسمت سی ام برگرفته از کتاب مکیال 🔵صبر سختی های آخر الزمان Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ 💖] ...🕊 حاج حسین یکتا می گفت:↓ درعالم رویا به گفتم چرا برای ما نمی کنید که بشیم! شهیدگفت:↓ مادعا می کنیم؛براتون هم مینویسند ولی گناه میکنید پاک میشه...:)✨ [شࢪط شهید شدن شہید بودن استـ😉] Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ 🌱] هواشناسی اعلام کرد : هوای مهدی فاطمه را داشته باشید خیلی تنهاست💔 سلامتیش ⁵ صلوات ✋🏻🌱 خجالت نکش عزیز کپی کردنش عشق میخواد🙂 [شݕ تار سحࢪ می گردد🌌 یڪ نفࢪ ماندھ از قوم که بࢪ میگردد✨] Eitaa.com/Khadem_Majazi
برای علیرضا، محمدرضا و مطهره مدتی بود خدمت استاد نرسیده بودم. زنگ زدم گفتم می‌خواهم ببینمتان. گفت همین امشب. بچه‌هاتو‌ بردار، منم بچه‌هامو بر می‌دارم بریم پارک. فلاسک چای و ... را برداشت و منم قدری خوراکی گرفتم و رفتیم. چهره مطهره کوچولو از درون قاب پنجره عقب هنوز در چشمانم هست. دم بوستان پیاده شدیم. مطهره و محمدرضا تندی دویدند و اشتباه رفتند. صداشون زدیم. کودکانه دویدند و برگشتند. زیرانداز را پهن کردیم. بچه‌ها دویدند سوار سرسره‌ها و وسایل بازی شدند. سید محمد حسن‌ با علیرضا، سید محمد حسین با محمد رضا و مطهره‌ هم با دخترای پارک هم بازی شدند. مطهره هی می‌رفت بازی می‌کرد، میومد یه گاز به کیکش می‌زد و دوباره می‌رفت.باباش به شوخی بهش می‌گفتند شهید مطهری و حرم مطهر. باباش می‌گفت نگاش کن چقدر مطهره یزدیوکه. راست می‌گفت تیپش و چهره‌اش به شدت معصومانه و از جنس بچه‌های ساده و مظلوم یزدی بود. البته محمدرضا و علیرضا هم. تو بازی، بچه‌ها اگه کم توجهی بهش می‌کردند، زود میومد خودشو می‌انداخت تو بغل باباش تا نازشو بخره، باباشم یه خورده نازشو می‌کشید و مطهره دوباره شارژ می‌شد و می‌رفت سوار سرسره. محمدرضا هم که از چیزی انگار ناراحت بود هی ناز می‌کرد و جلو نمی‌اومد. استاد به من گفت برو بیارش تا آشتی کنه. کلی نازش را کشیدم تا آشتی کرد. وقتی محمد رضا بچه‌تر بود، استاد میگفتن شبها قبل خواب باهم دعا می‌کنیم. محمد رضا میگه: خدایا! اسرائیلو بتش.(بکش) علیرضا هم بچه‌ها رو بزرگتری می‌کرد. ماشاءالله خیلی اقا و فهیم‌ بود. وقتی کنارمون بود، باباش بعضی‌ حرف‌ها رو نمی‌زد و می‌گفت این باهوشه، می‌فهمه، دوست ندارم از الان ذهنش درگیر بشه. باباش با لذتی خاص می‌گفت بچم می‌خواد بره مدرسه‌ی مسجد محور، الآنم داره آزمایشی می‌ره تا اگه پسندید و اونها هم پسندیدن، ادامه بده. قشنگ می‌دیدم که استاد بهش امیدواره و افتخار میکنه و وقتی می‌بینتش کیف می‌کنه. کلی گفتیم و خندیدیم. از خاطرات گذشته گفتیم تا مسائل مهم و جدی... قبلنا می‌گفت من قند نمی‌خورم اما چایی چرا، چون خستگی ذهنمو رفع میکنه. اون شب کیک نخورد گفت شکرش مضره و به آدم ضربه می‌زنه‌. سید محمد حسن ۷ ساله‌ی ما به ساخت وسایل برقی خیلی علاقه داره، موقع خداحافظی، در عالم بچگی خودش گفت: علیرضا! هر روز هفته به جز پنجشنبه و جمعه، ساعت دو بیا خونه ما تا باهم وسایل برقی و الکتریکی درست کنیم. علیرضا هم گفت بابا! می‌ذاری برم؟ باباش گفت حتما، از همون شب با چنان ذوقی به مامانش میگفت که علیرضا قراره بیاد خونمون تا با هم چیزی بسازیم که نگو و نپرس. اما حالا چند روزه که منتظره علیرضاست و ناامیدانه میگه دیدین نیومد... دیروز باز میگفت چند روز دیگه تولدمه علیرضا و محمدرضا هم باید بیان، بهش گفتیم اونا رفتند ابرکوه! خیلی ناراحت شد و گفت کی برمیگردن تولدمو عقب بندازم، گفتم معلوم نیست عقب بندازی میفته تو محرم، دیگه چیزی نگفت... قرار شد بعضی جمعه‌ها با هم، خانوادگی بریم بیرون، تو بیابون، کنار آب و برای بچه‌ها آتیش روشن کنیم. استاد از این کنار آب رفتن و آتش روشن کردن و تفریحات زنده یه جور خاص و با تاکید ویژه‌ای حرف می‌زد... همه این‌ها، دوشب قبل از عروجشون بود و این، هم توفیقی بود که خدا را برآن شکر میکنم و هم، دردی است در دلم که چهره‌های معصوم علیرضا، محمدرضا و مطهره جلوی چشمانم راه می‌روند و آتشم می‌زنند. الان چالش ما در خانه این است که چطوری به سید محمد حسن و سید محمد حسین که مرتب سراغ علیرضا و محمد رضا را میگیرن بگیم رفیقاتون پرکشیدند و همه اون قرارها برای همیشه لغو شده... و چقدر سخته گریه و عزا و ماتم، جوری که بچه ها متوجه نشن چه خبره! خدایا! چقدر آن کفن‌های کوتاه قد علیرضا، محمدرضا و مطهره، غمبار بود! عطر استاد در بچه‌هایش ادامه نیافت و باشد که بوی گل را از گلاب برادرانش آقا محمدحسن و آقا محمدجواد استشمام کنیم. عاشوا سعداء و ماتوا سعداء یکی از جاماندگان از استاد .. ✊💔
4_355779006148117909.mp3
4.37M
[ 🔉 ] زندگی بی شهدا ننگ بود تو که از حال دلم آگهی...😭 در این هیاهـو با گوش دل بشـنو💓] Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا