خادم مجازی
[ #عشق_نامہ💌 ] #نخل_های_بی_سر #قسمت_شصت_هفتم چند نفر از بچه ها صدا ميزنند: 🗣 ـ بنداز! ـ بنداز
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_شصت_هشتم
پرتوهـاي سرخش را روي شط انداخته و آن را خونرنگ كرده است. 😞
شط، از تب و تاب افتاده است، ديگر نمي خروشد و پشته هاي پيـاپي آبـش ؛كف آلود از جايي كنده نمي شود و با خشم بـر ديـوارة شـط نمـي خـورد .😡
شـط سرخي اش را خون بچه ها مي دانـد و آرام غنـوده تـا لاي بـي قـراري هـا و بهـم خوردن هايش آن را گم كند. 😔
صداي جان كندن ماشيني كه ناله مي كند و الان اسـت كـه از پـا درآيـد، بـه گوش مي رسد و بچه ها نگاهشان را از تماشا ي شط، به طرف در بر مي گرداننـد . 👀
ماشين، جلوي در مقر ميايستد و صداي پا، گوشها را تيزتر ميكند. 👂
لب هاي صالح به خبري باز ميشود و شادي مقر را ميگيرد:
ـ اينم جهانآرا. 😍
سرهاي ناصر و فرهاد هم به طرف در مي چرخد و چشم هايشان تازه وارد را ميجويد. همين كه قد و بالاي جهانآرا را ميبينند، چهرة آنها هم گل ميانـدازد و ميشكوفد. ☺️
ـ آره، خودشه!
ـ سلام عليكم.
بچه ها جواب سلام مي دهند و همين كه تيوپ پربـاد را زيـر بغـل جهـان آرا ميبينند، تا آخر قضيه را ميخوانند و رفتن به شناسايي را حتمي ميدانند. 😌
جهانآرا دست همة بچه ها را مي فشارد و رويشان را بوسه مي زند. آنها هـم تنگ به بغلش مي گيرند و سر و رويش را بوسه باران مي كنند. 😉جهانآرا، بچه ها را به پايين مي برد؛ جايي كه انبار مهمات شده و طبقات بالايش شب هـا بـه نوبـت
ميخوابند. بهروز هنوز بالاي ساختمان كمين كرده و از پشت دوربينش به ردي از دشمن چشم دوخته است. 👀
فرهاد، كبريت را از جيبش بيرون مي آورد و فـانوس وسـط اتـاق را روشـن ميكند؛ بعد پردة پنجره و در اتاق را پايين مي اندازد. فانوس تلاش مـي كنـد تـا نورش را به در و ديوار اتاق برساند، اما نمي تواند و رمق كنـار زدن نـو ر روز را
ندارد. جهانآرا مي نشيند؛ با شتاب و عجله . كاغذي از جيب بيرون مي آورد و به صالح ميگويد: 😥
ـ صالح دوست داري امشب بري بهشت؟
صالح ميخندد:
ـ نيكي و پرسش؟!
لب هاي محمدعلي جهان آرا هم با خنده مـي شـكفد . جهـان آرا كاغـذ را بـاز
ميكند؛ نقشة شط و سمت اشغالي شهر است. به صالح ميگويد:
ـ امشب مي خوام بر ي شناسايي . از زير پل با تيـوپي كـه آوردم راه مـي افتـي . 🥺
آروم و بي صدا خودتو به آخر شط ميرسوني. اونجا كـه رسـيدي، از پـشت
اين ديوارها بايد بيايي تا اين ساختمون.😞
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi