eitaa logo
خادم مجازی
161 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
330 ویدیو
7 فایل
بہ‌نامِ‌اللہ..🌱 دورهم‌جمع‌شدیم‌تابه‌حول‌وقوه‌الهے کمی‌ازشهادت‌وشهدابگیم‌و "رنگ‌بگیریم" •🕊 زیرمجموعہ‌کانالِ'عاشقانہ‌های‌حلال °• @Asheghaneh_halal •° •🕊 خادم‌کانال‌جهت‌انتقادیاپیشنهاد °• @nokar_mahdizahra •°
مشاهده در ایتا
دانلود
[ 💌 ] از روزي كه مادر به زمين خورد و پايش شكست، به ملاقات ناصر نرفتـه و در آتش ديدار او مي سوزد.😞 هربار هم شوهر و هاجرش به ملاقات او رفتـه انـد، سراغ مادر را گر فته و زن، امروز تصميم گرفته هرطور شده ناصر را ببينـد . 😔 مـرد نگران پاي اوست و رفتن را به صلاح نميبيند: ـ دو روز ديگه صبر كن بگذار تا پات خوب جوش بخوره؛ بعداً ميبرمت. 🤨 مادر، بيتابانه برمي آشوبد: ـ بيست روزه ناصرمو نديدم؛ ديگه نميتونم صبر كنم. خشمش فروكش ميكند و آرام ميگويد: ـ نميدونم بچه م توي اين مدت كه منو نديده، چـي كـشيده؟ چـه فكرهـا يي پيش خودش كرده؟ 😭 مرد ميگويد: ـ واالله اون نگران تو نيس؛ ما بهش گفتيم مادرتو با محمد نـوراني، يـه مـدت فرستاديم خرمشهر. اون بنده خدا هم قبول كرده و ديگه هم چيزي نپرسيده. 😞 ـ باشه، من امروز ميآم؛ حتماً هم ميآم. هيچي ام نمي شـه . يـه خـورده بيـشتر احتياط مي كنم. ميبيني كه چند روزه خودم كم كم دارم راه ميرم.☺️ ديروز همكه گچ پامو باز كردن. مرد او را مصمم مي بيند و اصرار را بي فايده. خود را تـسليم بـي قـراري زن ميبيند و به سكوت او را نگاه نگاه ميكند.👀 زن، در جنب و جوش است . به هر طرف مي رود و دنبال چيزي مـي گـردد . مرد حالا نهيب ميزند: ـ چيه اينقدر خودتو اذيت ميكني؟ دنبال چي ميگردي؟ ـ دنبال عكس هايي كه اون دفعه گفت براش ببرم؛عكس هايي كه از خرمـشهر گرفته.☺️ ـ لااله الاالله... باباجون، مگه دكتر نگفت اينا رو بهـش نـشون نـدين؟ بـذار يـه خورده بهتر بشه، عكس ها را بعداً براش ميبريم.😞 زن ميماند: ـ پس چه كار كنم؟ ديدي بچه ام چقدر سفارش كرد؟ دل مرد، براي زن ميسوزد. آرامتر ميشود و ميگويد: ـ آره باباجون، ديدم . اينم مي دونم كه مادرشـي؛ امـا فعـلاً صـلاح نـيس ايـن عكس ها رو ببينه . اون بايد يه مدت از فكر خرمشهر و بچه ها بيرون بياد . اگه غير از اين باشه كه حالش خوب نمي شه. بـرا همـين بـرديم خوابونـديمش . 😔 خودت كه ديدي براي راضي كردنش چه قدر التمـاس كـرديم . اينهـارو كـه ببينه، دوباره ياد بچه ها ميافته و حالش پس ميره. 😱 زن كوتاه مي آيد و همين طور كه دست به ديوار داده و پاي شكسته اش را از زمين كنده ميگويد: ـ پس بلندشو بريم ديگه. ـ عزيز من، تازه ساعت دوازده س! هاجر هنوز از مدرسه نيومده . حالا بريم تـا ساعت دو، پشت در وايسيم كه چي بشه؟ يه خورده دندون رو جيگر بذار!😢 زن، دستبردار نيست [در دنیاے مدࢪن📱 به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️] Eitaa.com/Khadem_Majazi