••🖤🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید عارف کایدخورده ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🖤
[🥀]ارسال صلوات ها
[🥀] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۸۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🖤🕊••
•°🏴🥀
[ #دردونہ ]
محدثھ گهگاه بغض مےڪنہ و میگه:↯
دلم براۍ زینب مےسوزھ🚶🏻♂
اقلا من چند سـال بیشتر از اون
ڪنارِ بابا بودم،خاطرههاے بیشتری دارم...!
#فرزندشہیدعبدللّٰھباقرے
#شهید_عبدالله_باقری
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ🖤]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🏴🥀
《 #شهید_زندھ✨ 》
.
•
پس شهادت تنها آرزو نیست که
هروقت خواستید به آن، دست پیدا کنید
باید تلاش کنید
برای آن بجنگید
آن هم با شیطانِ نفستان،
به خدا نزدیک شوید و درست عمل کنید
تا به سر منزل مقصود برسید..!
#شهیدقاسمسلیمانی
.
.
.
•{ماملتشھادتیم..
ماملتامامحسینیم..!✌️❤️}•
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🦋]
.
.
•🙂💔•
امام حسین علیه السلام:
مهدی ما در عصر خودش مظلوم است،تا میتوانید درباره ایشان
سخن بگویید و قلم فرسایی کنید ..✨🌹
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
.
.
〖مستۍنھازپیالہ،نھازخُمشرو؏شد
ازجادھۍسہشنبهشبِقـمشرو؏شد..!🌃💙〗
Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #نقارھ_خونہ🔉 ]
حاج قاسم سلیمانی: من اعتقادم اینه قله ی تربیت اخلاقی و دینی ما دفاع مقدس بود.
[در این هیاهـو
با گوش دل بشـنو💓]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_هشتادچهارم
و آرام او را ميبوسد. چندي نگاهش ميكند و ميگويد:
ـ خاموش كن ننه؛ بذار بخوابه.🌃
مادر چشم به ناصر ميدوزد و ميگويد:
ـ ننه ناصر، بذار تماشات كنم؛ الهي مادر به قربون اون قد و بالات!🥺❤️
ناصر دوربين را از كمر باز ميكند و ميپرسد:
ـ با... با... با... بابا حالش خوبه؟
مادر حالا متوجه لكنت زبان ناصر مي شود. با ناباوري او را مي پايد و منتظـر
ميماند تا صداي دوباره اي هم از او بشنود . قدري صبر مي كند و وقتي ناصـرش
را منتظر جواب ميبيند، نگران ميگويد:
ـ آره ننه؛ آره خوبه!😨
و دوباره در خود فرو ميرود و ماتم زبان ناصر را ميگيرد.😞
ناصر دوباره انگشت روي بيني ميگذارد و ميگويد:
ـ هيس! يواشتر! هاجر خوابه.
ـ ميگم ننه، بذار بيدارش كنم؛ خوشحال ميشه.😃
ـ نه؛ بذار بخوابه. صب، همديگهرو ميبينيم.
چشمهاي م ادر، ناگهان از چهر ة ناصر كَنده مي شود و انگار كه چيزي يادش
آمده سراسيمه قد و بالاي پسر را ميكاود.
ـ ميگم ننه، طوريت نيس😢؟
ـ نه ننه، مي... مي... مي... ميبيني كه.
مادر باور نمي كند و دنبال راهي مي گردد تا از سلامت ناصرش مطمئن شود😥
فكري ميكند و ميگويد:
ـ ميگم پس بلندشو لباسهاتو درآر؛ بذار برات لباس راحت بيارم.
ـ نه ننه؛ مي... مي... مي... ميخوام بخوابم؛ خستهم.😴
ـ بميرم الهي؛ الان جاتو پهن ميكنم.
ـ همينجا مي... مي... مي... ميخوابم.
به طرف رختخواب مادر ميرود و همانجا دراز ميكشد. مادر به طرف ناصر برميگردد و ميگويد:
ـ پس بيا تو بغل خودم بخواب.🥺❤️
چراغ را خاموش مي كند و كنار ناصرش مي خوابد. سر ناصر را روي دسـت
كوچك و قلمي اش مي گذارد و با دست ديگر، سر و روي او را نوازش مي كنـد .😍
دوباره دربار ة سلامتي پسرش به شك مي افتد. دستش را بـه پـشت و بازوهـا و
سينه ناصر ميكشد و دنبال زخم ميگردد. ناصر ميگويد:
ـ ننه جون، واالله باالله چي... چي... چي... چيزيم نيس!😅🙂
دل مادر آرام ميشود و دوباره دست به نوازش پسرش ميبرد.
ناصر زير دست هاي نوازشگر او كودكي اش را به ياد مـي آورد كـه بـه بغـل
مادر ميرفت و ميگفت:
ـ ننه يه قصه بگو تا خوابم ببره. ((:
و وقتي با تمام شدن قصة مادر، هنوز بيدار بود، ميگفت:
ـ يه قصة ديگه. يه قصة بلند ديگه.🤓☝️
مادر ناصرش را نوازش ميكند و ميپرسد:
ـ ميگم ننه تازگي كسي از بچهها شهيد نشده؟
ـ نه، چطور مگه؟
ـ هيچي، همينجوري پرسيدم.
ديري نمي گذرد كه صداي نفس هاي كشدار ناصر بلند مـي شـود، امـا مـادر
هنوز بيدار است و سر و صورت او را نـوازش و تماشـا مـي كنـد و بـه آهنـگ
نفسهاي بلندش گوش ميسپرد.❤️
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ خاطرات #امام_خامنهاے(حفظهالله)
🌀یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم.
فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که
سفره گسترده شد، آیتالله خامنهای به وی
نگاهی کرد و فرمود:
⤴️شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض
کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی
درخواست کردهام که باهم باشیم. آقا فرمودند:
این غذا از بیتالمال است، شما هم مهمان
بیتالمال هستید. برای بچهها جایز نیست که بر
سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از
غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که
خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا
فرموده است.
📝 به نقل از آیتالله جوادی آملی
#خاطرات_نوستالژیک_آقا☺️
#استاد_سید_علی_خامنه_ای🌱
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🌻🌅🧡"
《 #سپیدانھ 》
.
.
قصد ڪردھ بودید تا پای جان
ایستادگے ڪنید
سربند لبیک یا حسین؏ بستید و
عزم سفر به ڪربلا کردید..
شربت شہادت خوردید و
به محضر صاحب کربلا رفتید..
حال اے عزیزڪردههای ارباب(:
براۍ ما..جاماندھها..دعا مےڪنید؟!..
#اربعین
.
.
[شرو؏یڪروزِشھدایےِدیگہ🤓😌👇]
http://Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🌻🌅🧡"
[ #صبورانه🥀]
•
°
لحظه وداع را خیلی خوب به خاطر دارم حتی در تمام لحظات گوشی دستم بود و با امیر عباس و پدرش سلفی مےگرفتیم.
برای وداع ڪنار اقا مهدی نشستم دست مےڪشیدم روے تمام زخم هایش و بهش تبریڪ گفتم. لحظهی خیلی شیرینی بود
چقدر هم روز قشنگی بود! روز میلاد امام حسین؏، روز پاسدار و شب ولادٺ حضرت عباس؏ ، برایش ڪیڪ سفارش دادیم ، در این هفت سال زندگی مشترڪمان هر سال روز پاسدار برای اقا مهدی کیک می پختم
وامسال اولین سالی بود که نتوانستم کیک درست کنم و سفارش دادیم🚶🏻♂
🎙راوے:همسرشهید
#همسر_شهید_مهدی_بختیاری
#شهید_مهدی_بختیاری
°
•
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
استاد اباذری جلسه دهم.mp3
6.04M
[ #کبوترانہ🕊 ]
سلسلہمباحثمهدویتبااستاداباذری..✨
باموضو؏ِ:
[ #امام_مهدی_در_قرآن ]
⇦قسمت دهم
°•👇🏻🌸
Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🏴🥀
[ #دردونہ ]
باید بچہهامون تو اوج صداقتشون،ڪودڪیشون
دل بدن به این دم و دستگاه و
نمک گیرِ سفرھی خاندان کرم بشن..
یه روزی یه جایی یه مادرے،یه نیتی مےڪنہ و
نتیجهاش میشه مصطفے صدرزادھ
میشه محمد دهقان امیری...
#اربعین
#نسل_امام_زمانی
#نسل_امام_حسینی
#اربعیندرخیابانهایاصفهان
[بابایے بغݪ کردن و بوسیدنت که هیچ
حتی نشد یڪ دل سیر تو رو بو کنمـ🖤]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
•°🏴🥀
[ #عجݪ_فࢪجہ🦋]
.
.
از شیطان پࢪسیدند:
گمࢪاه ڪࢪدنِ شیعیان چه سودے داࢪد؟!
گفت:
امام اینہا ڪہ بیاید
ࢪوزگاࢪِ ما سیاه خواهد شد
اینها ڪھ گناه مےڪنند امامشان دیࢪتَࢪ مے آیَد ...
.
.
〖مستۍنھازپیالہ،نھازخُمشرو؏شد
ازجادھۍسہشنبهشبِقـمشرو؏شد..!🌃💙〗
Eitaa.com/Khadem_Majazi
《 #شهید_زندھ✨ 》
.
.
☁️☂️¦⇢#حاجحسینیڪتا
شھدا،خاطرخواههایےهستندکه
قبلازاینکهبهدنیایبیایید؛
خودشونروواستـونکشتند((:🌱
.
.
•{ماملتشھادتیم..
ماملتامامحسینیم..!✌️❤️}•
Eitaa.com/Khadem_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #رئوفانہ🦋 ]
•﷽؛•
🏴•🕯
#فیلم | از مشهد تا کربلا
▪️روایتِ اربعین ۱۴۴۳
🌹یاضامن آهو🌹
🦋*أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ*
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ خاطرات #امام_خامنهاے(حفظهالله)
🔻میگفتنـد نمـاز نخوانیـد امـا قمـه بزنیـد!
🌀کسـی کـه بـا مسائـل کشـور شـورویِ سـابق
و این بخشـی که شیعه نشـین است _جمهـوري
آذربایجان_ آشنا بود، میگفت: آن وقتی که
کمونیستها بر منطقهي آذربایجانِ شوروي سابق
مسلط شدند، همهي آثار اسلامی را از آنجـا محو
کردنـد؛ مثلاً مساجـد را به انبـار تبـدیل کردنـد؛
⤴️سالنهاي دینی و حسـینیهها را به چیزهاي
دیگري تبـدیل کردنـد و هیچ نشانهایی از اسـلام
و دین و تشـیع باقی نگذاشتند؛ فقط یک چیز را
اجازه دادند و آن"قمه زدن" بود! دستورالعمل
رؤساي کمونیستی به زیر دسـتان خودشـان این
بود که مسـلمانان حق ندارنـد نماز بخواننـد؛ نماز
جماعت برگزار کننـد؛ قرآن بخواننـد؛ عزاداري
کننـد؛ هیچ کار دینی نباید بکنند؛ اما اجازه دارند
که قمه بزنند! چرا؟ چون خود قمه زدن، براي
آنها یک وسیلهي تبلیغ بر ضد دین و برضد تشـیع
بود! بنابراین، گاهی دشـمن از بعضـی چیزها این
گونه علیه دین استفاده میکند. هر جا خرافات به
میان بیاید، دینِ خالص بد نام خواهد شد.
🎙بیانات در دیدار عمومی با مردم مشهد
در اول فروردین۱۳۷۶
#خاطرات_نوستالژیک_آقا☺️
#استاد_سید_علی_خامنه_ای🌱
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi
••🖤🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
•• شهید مرتضی حسین پور ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🖤
[🥀]ارسال صلوات ها
[🥀] @Deltang_Karbala99
جمع صلـوات گذشتہ:
• ۶۰۰ •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@Khadem_Majazi
••🖤🕊••
《 #شهید_زندھ✨ 》
.
.
عِشـقبازۍڪردیدٺاحالآ؟
بَچّہهاسَعێڪنیدتوجوونۍ
عآشـقشیـد.
حَوآسِتوݩجَمعباشہ، جوونێڪہتوۍ
جوونیشعآشـقنشہ
توپیرمردۍهیچڪاریازشبرنمیآد..
اوݩچیزۍڪہمااز
....شُهَـــــداء....
دیدیمـ
عآشِـقۍبود
عآشِـــــقی...
•حاجحسین یڪتا
.
.
•{ماملتشھادتیم..
ماملتامامحسینیم..!✌️❤️}•
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عجݪ_فࢪجہ🦋]
.
.
‹🖇📌›
ـ|ـتو؎ـقرآنـخوآندھام،ـیعقوبـیآدمـدادھاست
ـ|ـدلبرتـوقتۍـڪنآرتـنیستـڪور؎ـبھترـاست(:
♥️⃟📕¦⇢ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
.
.
〖مستۍنھازپیالہ،نھازخُمشرو؏شد
ازجادھۍسہشنبهشبِقـمشرو؏شد..!🌃💙〗
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #رئوفانہ🦋 ]
این هشتمین🍃🌹•
دری ڪه به جنت خدا گذاشتــ؛
تنها به زائران رضا مےگشایدش🍃✨•
ساعت دوباره👌🕗•
هشتــ شده وقتــ عاشقیستــ 🍃😍•
با یڪ سلام و عرض ادب سمتـ مرقدش... 🍃✋•
السلام ایحرمتملجأدرماندگان✋
#یاضامنآهو
[نمے دانم کہ چࢪا اینقدر مهࢪبانے تو با من🧐]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #عشق_نامہ💌 ]
#نخل_های_بی_سر
#قسمت_هشتادپنجم
از روزي كه مادر به زمين خورد و پايش شكست، به ملاقات ناصر نرفتـه و در آتش ديدار او مي سوزد.😞
هربار هم شوهر و هاجرش به ملاقات او رفتـه انـد، سراغ مادر را گر فته و زن، امروز تصميم گرفته هرطور شده ناصر را ببينـد . 😔
مـرد نگران پاي اوست و رفتن را به صلاح نميبيند:
ـ دو روز ديگه صبر كن بگذار تا پات خوب جوش بخوره؛ بعداً ميبرمت. 🤨
مادر، بيتابانه برمي آشوبد:
ـ بيست روزه ناصرمو نديدم؛ ديگه نميتونم صبر كنم.
خشمش فروكش ميكند و آرام ميگويد:
ـ نميدونم بچه م توي اين مدت كه منو نديده، چـي كـشيده؟ چـه فكرهـا يي پيش خودش كرده؟ 😭
مرد ميگويد:
ـ واالله اون نگران تو نيس؛ ما بهش گفتيم مادرتو با محمد نـوراني، يـه مـدت فرستاديم خرمشهر. اون بنده خدا هم قبول كرده و ديگه هم چيزي نپرسيده. 😞
ـ باشه، من امروز ميآم؛ حتماً هم ميآم. هيچي ام نمي شـه . يـه خـورده بيـشتر احتياط مي كنم. ميبيني كه چند روزه خودم كم كم دارم راه ميرم.☺️
ديروز همكه گچ پامو باز كردن.
مرد او را مصمم مي بيند و اصرار را بي فايده. خود را تـسليم بـي قـراري زن ميبيند و به سكوت او را نگاه نگاه ميكند.👀
زن، در جنب و جوش است . به هر طرف مي رود و دنبال چيزي مـي گـردد .
مرد حالا نهيب ميزند:
ـ چيه اينقدر خودتو اذيت ميكني؟ دنبال چي ميگردي؟
ـ دنبال عكس هايي كه اون دفعه گفت براش ببرم؛عكس هايي كه از خرمـشهر گرفته.☺️
ـ لااله الاالله... باباجون، مگه دكتر نگفت اينا رو بهـش نـشون نـدين؟ بـذار يـه خورده بهتر بشه، عكس ها را بعداً براش ميبريم.😞
زن ميماند:
ـ پس چه كار كنم؟ ديدي بچه ام چقدر سفارش كرد؟
دل مرد، براي زن ميسوزد. آرامتر ميشود و ميگويد:
ـ آره باباجون، ديدم . اينم مي دونم كه مادرشـي؛ امـا فعـلاً صـلاح نـيس ايـن عكس ها رو ببينه . اون بايد يه مدت از فكر خرمشهر و بچه ها بيرون بياد . اگه غير از اين باشه كه حالش خوب نمي شه. بـرا همـين بـرديم خوابونـديمش . 😔
خودت كه ديدي براي راضي كردنش چه قدر التمـاس كـرديم . اينهـارو كـه ببينه، دوباره ياد بچه ها ميافته و حالش پس ميره. 😱
زن كوتاه مي آيد و همين طور كه دست به ديوار داده و پاي شكسته اش را از زمين كنده ميگويد:
ـ پس بلندشو بريم ديگه.
ـ عزيز من، تازه ساعت دوازده س! هاجر هنوز از مدرسه نيومده . حالا بريم تـا ساعت دو، پشت در وايسيم كه چي بشه؟ يه خورده دندون رو جيگر بذار!😢
زن، دستبردار نيست
[در دنیاے مدࢪن📱
به سبک قدیمے با تو سخن میگویم اے عشق دیرین♥️]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
[ #فرماندھ✌️🏻 ]
❇️ خاطرات #امام_خامنهاے(حفظهالله)
🔻قصه اصحاب کهف را از شما یاد گرفتم!
🌀ماه رمضان بود، فکر کردم براي اینها
چه مطلبی را مطرح کنم که خوب باشد. به
مناسـبت حال خودم گفتم که سوره کهف را
برایشان تفسـیر میکنم. براي این کار، من به
تفاسـیر مختلف و به تاریـخ مراجعه میکردم
و در آن جلسه -که جلسهي خیلی پُرشور و
خوبی هم بود- این مـاجرا را در شـبهاي مـاه
رمضـان پشت سـر هم بیـان میکردم. پس از این
قضـیه هم بارها داسـتان اصـحاب کهف را گفتهام
و شـنیدهام و خواندهام؛ اما حقیقت قضـیه این
است که قصه اصحاب کهف را از شما یاد گرفتم!
⤴️آن شبی که شـما آن صـحنه بسـیار زیبا و قوي
و پیچیـده و عالی را اجرا کردیـد، من فهمیـدم که
«اذ قاموا ربّنا ربّ السماوات و الأرض» یعنی چه!
آن شب من این را به چشم خودم دیدم.
شما حقیقتاً یک داستان قرآنی را زنده و مجسم
کردید و آن را در مقابـل چشم بیننـدگان قرار
دادیـد؛ این کـارِ خیلی بزرگی است.
🎙بیانات در دیـدار دست انـدرکاران مجموعه
تلویزیونی مردان آنجلس در هشتم اسفند۱۳۷۷
#خاطرات_نوستالژیک_آقا☺️
#استاد_سید_علی_خامنه_ای🌱
[حقا ڪه تو از سلاݪہ زهرایے
ݕا خندھ خود مرهم ࢪنج هایے😍]
🌷| Eitaa.com/Khadem_Majazi