eitaa logo
کمیته خادم الشهدای گلپایگان وشهید سپهبدپاسدارحسین سلامی
218 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
33 فایل
(من عقیده راسخ دارم براینکه یکی از نیازهای اساسی کشور زنده نگه داشتن نام شهدا است) مقام معظم رهبری 🔴کانال اطلاع رسانی کمیته خادم الشهدای شهرستان گلپایگان وشهیدسپهبدپاسدارحسین سلامی وشهدای ایران ارتباط با خادم شهدا: @Khadem_shohada13
مشاهده در ایتا
دانلود
تاريخ تولد : 1337 محل تولد : اهواز- آخرين مسؤوليت : فرمانده سپاه هويزه سال شهادت : 16 دي ماه 1359 نحوه شهادت : اصابت گلوله تانك تحصیلات : دانشجوی رشته تاریخ تنها 22 سال داشت که به فیض نایل شد. سید محمدحسین، فرزند آیت‌الله حاج سید مرتضی، در هشتم مهر 1337 در اهواز چشم به جهان گشوده بود. حسین علم‌الهدی زیر ذره‌بین ماموران بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش می‌شوند، وی در پاسخ به این‌که چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.» دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای ، به سوی جبهه‌های حق علیه باطل شتافت. 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @golpakh_shohda
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید حاج حسین خرازی جنگ ما معامله با خداست👇🏻 خدا خریدار ما فروشنده سند قرآن و بها بهشت 🏝 @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید محمود صدیقی راد هر وقت خواستید از روبروی گلزار شهدا رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید، همین! من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم 🌻 وصیت نامه ایشان با اختلاف ساده ترین، صادقانه ترین و صمیمانه ترین وصیت نامه است 🥺 @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید علیرضا موحددانش 🌀به روایت: پدر شهید یه روز محمدرضا، علیرضا رو تهدید کرد و گفت «اگه کوتاه نیای به بابا میگم تو مدرسه چیکار میکنی.» اونا کلاس دوم و سوم ابتدایی بودن و من با شنیدن این حرف کمی نگران شدم. مدتی بعد محمدرضا رو کشیدم کنار و گفتم «بابا! علیرضا تو مدرسه چیکار میکنه؟» گفت: «با پول ‌تو جیبی که بهش میدی، دفتر📙 و مداد✏️ برای بچه هایی که خانواده هاشون فقیرن میخره.» @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید مهدی زین الدین چند روزی بود مریض شده بودم، تب داشتم 🤒. حاج آقا خانه نبود، از بچه ها هم که خبری نداشتم. یک دفعه دیدم در باز شد و مهدی با لباس خاکی و عرق کرده آمد تو. تا دید رختخواب پهن است و خوابیده ام، یک راست رفت توی آشپزخانه. صدای ظرف و ظروف و باز شدن در یخچال می آمد. برایم آش بار گذاشت، ظرف های مانده را شست، سینی غذا را آورد گذاشت کنارم... گفتم: «مادر! چطور بی خبر؟» گفت: «به دلم افتاد که باید بیام.» @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید علی شفیعی 🌀به روایت: همسر شهید اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم. نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم: این نور از کجاست؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای🔦است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم. علی خیلی به من احترام می گذاشت. @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید محمد بروجردی از طرف راديو و تلويزيون آمده بودند؛ می خواستند با بروجردی درباره عملياتی که چند روز قبل انجام شده بود، مصاحبه کنند. سه چهار نفر بودند که يکی از آنها فيلمبرداری می کرد. آنها را راهنمايی کرديم به دفتر بروجردی. بروجردی تا فهميد از راديو و تلويزيون آمده اند، گفت: «اين جا نياوريدشان؛ ببريد پيش بچه های ديگر؛ من خيلی کار دارم!» گفتم: «برادر بروجردی! زياد وقت شما را نمی گيرند. می خواهند درباره عمليات دو سه روز پيش سوال کنند، بعد هم چند دقيقه فيلمبرداری...» تا فهميد فيلمبردار هم آمده و می خواهد فيلمبرداری کنند، زير بار نرفت و اخمهايش را درهم کرد و طوری قيافه گرفت که فهميدم به هيچ وجه راضی به اين کار نخواهد شد و اصرار ما بی نتيجه است. نااميد شده بودم و می خواستم از دفتر خارج شوم که گفت: «بگو بروند با آن بسيجی که خودش جنگيده صحبت کنند، با آن فرمانده گروهان؛ بگو بروند با فرمانده تيپ که عمل کرده صحبت کنند. از اينها سوال کنند. اينها عمل کردند و زحمت کشيدند؛ ما که کاری نکرديم...» سپس سرش را پايين انداخت و سرگرم کارش شد. @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید حمید پاشایی عزیزانم! تنها سفارشی که در لحظات آخر عمر به شما دارم، یکی نماز اول وقت است و دیگر اینکه ادامه دهندهٔ راه انقلاب و اسلام باشید. @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 حاج یونس زنگی آبادی 🌀به روایت: همسر شهید خرید عقدمان فقط دو قواره چادر برای من، مانتو و یک قرآن و آینه شمعدان و روسری بود. چون یونس را از نظر مالی درک می کردم حلقه ازدواج نخریدم. مهریه هم یک جلد قرآن و یک دوره‌ کامل کتاب های شهید مطهری بود. @Khademin_golpayegan_esf
یار دیرینی که تا آخرین نفس کنار شهید چمران ایستاد 🔹شهید ایرج رستمی به همراه شهید چمران در کردستان مجروح و برای مداوا به تهران منتقل شد. وی پس از بهبودی به یگان خدمتی خود بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد. پس از چندی توسط وزارت دفاع مأمور به همکاری با دکتر چمران شد و به همراه وی ستاد جنگ‌های نامنظم را در جبهه‌های جنوب تشکیل داد که مسئولیت آن توسط دکتر چمران بر عهده شهید ایرج رستمی گذاشته شد. 🔹شهید چمران پس از اطلاع از شهادت یار دیرینش شهید ایرج رستمی سریع خود را به منطقه رساند و در مورد شهید ایرج رستمی گفت: " خدا رستمی را دوست داشت و برد اگر ما را هم دوست داشته باشد می‌برد." البته این دوری زیاد طول نکشید و شهید چمران نیز در همان منطقه با اصابت گلوله خمپاره ۶۰ به شدت مجروح شد که در حین انتقال به بیمارستان به شهادت رسید. @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید‌ ابراهیم هادی ابراهیم می گفت : به احترام بگذارید که حفظ آرامش و بهترین امر به معروف برای شماست ...! @Khademin_golpayegan_esf
🌨⚡️ 🌹🕊 شهید مهدی باغیشنی خواهرانم! شما با حجاب خود مشت محکمی بر دهان ابرقدرت­ ها بکوبید 👊🏻 و بگویید‌: ای از خدا بی خبران! ما مانند حضرت زهرا (س) و حضرت زینب کبری (س) هستیم و هرگز از راهی که آنان رفته اند، برنمیگردیم 🖐🏻 و با تمام توان راه آنها را ادامه می دهیم. 😌 @Khademin_golpayegan_esf