eitaa logo
🕊خادمین سرزمین نور
451 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
" هوالنور"✨ دلت آسمان می‌خواهد؟ اینجا جاذبه‌ی خاک به آسمان می‌کِشد تو را ..🌷 📌تنها کانال رسمی کمیته خادمین شهدا #خواهر راهیان نور شهرستان ساوجبلاغ 📝 ارتباط با خط مقدم: @Shahid128 📽 سنگر مجازی: @Ikosar_h خاکریز ما در ایتا👇🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 🌷پشت سر شهيد بروجردی خيلی حرف میزدند، میگفتند ضد انقلاب و حزبيه و از اين‌جور حرفای بی‌ربط. يک‌بار آمدم بهش گفتم، ديدم به‌ هم ريخت. پيش خودم گفتم: عجب آدم بی‌جنبه‌ایه، کاش نيامده بودم چيزی بهش بگم. ازش پرسيدم: چی شده؟ رفتی تو هم؟! ناراحت شدی؟! عيب نداره، در دروازه رو اگر ببندی، در دهن مردم را نمیتوان بست. گفت: نه، ناراحت نيستم. ناراحتِ اينم که چطور اين بندگان خدا، وقت عزيزشان را صرف آدم گنهکاری مثل من میکنند و به‌ واسطه غيبت کردنِ منِ رو سياه، مرتکب گناه میشَن. من خودم رو باعثِ گناه اين‌ها میدونم...! 📚 شهید محمّد بروجردی ⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘ @Khademin_hashtgerd
📝 ﺩﺭ نوفل‌لوشاتو به علّت ارزانی، ﺩﻭ ﻛﻴﻠﻮ پرتقال ﺧﺮﻳﺪﻡ. امام با دیدن پرتقال‌ها گفت: این‌همه ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺑﺮﺍی ﭼﻴﺴﺖ؟! عرض ﻛﺮﺩﻡ: امروز ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ، ارزان بود؛ ﺑﺮﺍی چند روز خریدم.ایشان فرمودند: شما مرتکب ۲ گناه شُدید! اوّلاً: این که ما نیاز به این‌همه پرتقال نداشتیم؛ دوماً:این که شاید امروز در نوفل‌لوشاتو کسانی باشند که تا به حال ﺑﻪ علّت گران‌بودن پرتقال نتوانسته‌اند آن‌ را تهیّه کنند و شاید با ارزان‌شدن آن می‌توانستند تهیّه ‌کنند. ببرید مقداری از آن‌ها را پس بدهید! گفتم: پس‌دادن آن‌ها ممکن نیست. امام فرمودند: پس پرتقال‌ها را پوست بکَنید و به افرادی بدهید که تاحالا پرتقال نخورده‌اند؛ شاید از این طریق، خدا از گناهان شما بگذرد.. 📚 به نقل از مرحومه ﻣﺮﺿﻴّﻪ ﺣﺪیدچی، کتاب سر گذشت‌ های ﻭﻳﮋﻩ ﺍﺯ زندگی ﺍﻣﺎﻡ خمینی، ج۴ @Khademin_hashtgerd
.. 📝 🖇جعبه شیرینی روجلوش گرفتم,یکی برداشت وگفت: "میتونم یکی دیگه بردارم؟" گفتم:"البته سیدجون,این چه حرفیه؟" برداشت ولی هیچ کدوم رونخورد. کارهمیشگیش بود هرجاکه غذای خوشمزه یاشیرینی یاشکلات تعارفش میکردندبرمیداشت امانمیخورد. میگفت:" میبرم باخانم وبچه هام میخورم". میگفت:"شماهم این کار روانجام بدید. اینکه آدم شیرینی های زندگیش رو با زن و بچه ش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تاثیر میزاره". 🎙شهیدآسیدمرتضی آوینی 📚کتاب دانشجویی،شهید آوینی، صفحه ۲۱ @Khademin_hashtgerd
📝 تنها تقاضای من از حاجی، این بود که عقد ما را امام (ره) جاری کنند. حاجی، مدتی این دست و آن دست کرد و گفت: من می‌توانم یک خواهشی از شما داشته باشم؟ فکر می‌کنم تنها خواهش من در طول عمرم باشد... اجازه بدهید که ما برای عقد پیش امام نرویم! گفتم: چرا؟ گفت: من روز قیامت نمی‌توانم جوابگو باشم. مردی که باید وقتش را صرف یک میلیارد مسلمان به اضافه‌ی مستضعفان دنیا کند، بخشی از آن وقت را به عقد خود اختصاص دهم. من فکر می‌کنم اگر این کار را بکنیم، یک گناه نابخشودنی است. من دیگر نتوانستم صحبتی بکنم. بعد از این، حاجی از من اجازه خواست که روز هفدهم ربیع الاول عقد بکنیم. در این روز عقد کردیم و دو روز پس از آن با هم به پاوه برگشتیم و زندگی‌مان از همین‌جا شروع شد. 🔖شهیدحاج محمد ابراهیم همت ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @khademin_hashtgerd
🕊خادمین سرزمین نور
. ماهِ کنعانم برفت از کلبهٔ احزان ولی عکسِ رویش بر در و دیوار می‌یابم هنوز (: 🆔@khademin_hashtger
.. Γ♥️🍃•• 📝 💌 تنها تقاضای من از حاجی، این بود که عقد ما را امام (ره) جاری کنند. حاجی، مدتی این دست و آن دست کرد و گفت: من می‌توانم یک خواهشی از شما داشته باشم؟ فکر می‌کنم تنها خواهش من در طول عمرم باشد... اجازه بدهید که ما برای عقد پیش امام نرویم! گفتم: چرا؟ گفت: من روز قیامت نمی‌توانم جوابگو باشم. مردی که باید وقتش را صرف یک میلیارد مسلمان به اضافه‌ی مستضعفان دنیا کند، بخشی از آن وقت را به عقد خود اختصاص دهم. من فکر می‌کنم اگر این کار را بکنیم، یک گناه نابخشودنی است. من دیگر نتوانستم صحبتی بکنم. بعد از این، حاجی از من اجازه خواست که روز هفدهم ربیع الاول عقد بکنیم. در این روز عقد کردیم و دو روز پس از آن با هم به پاوه برگشتیم و زندگی‌مان از همین‌جا شروع شد. 🆔@khademin_hashtgerd
.. 📝 بیت المال ! بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت: «من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛ همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!» جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم: «مگه چی شده؟!» گفت: «اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.» گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.» گفت: «نه!!.» ✍🏻خاطره ای از سردار [فرمانده لشکر 31 عاشورا] 🆔@khademin_hashtgerd
📝 ﺩﺭ نوفل‌لوشاتو به علّت ارزانی، ﺩﻭ ﻛﻴﻠﻮ پرتقال ﺧﺮﻳﺪﻡ. امام با دیدن پرتقال‌ها گفت: این‌همه ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ ﺑﺮﺍی ﭼﻴﺴﺖ؟! عرض ﻛﺮﺩﻡ: امروز ﭘﺮﺗﻘﺎﻝ، ارزان بود؛ ﺑﺮﺍی چند روز خریدم.ایشان فرمودند: شما مرتکب ۲ گناه شُدید! اوّلاً: این که ما نیاز به این‌همه پرتقال نداشتیم؛ دوماً:این که شاید امروز در نوفل‌لوشاتو کسانی باشند که تا به حال ﺑﻪ علّت گران‌بودن پرتقال نتوانسته‌اند آن‌ را تهیّه کنند و شاید با ارزان‌شدن آن می‌توانستند تهیّه ‌کنند. ببرید مقداری از آن‌ها را پس بدهید! گفتم: پس‌دادن آن‌ها ممکن نیست. امام فرمودند: پس پرتقال‌ها را پوست بکَنید و به افرادی بدهید که تاحالا پرتقال نخورده‌اند؛ شاید از این طریق، خدا از گناهان شما بگذرد.. 📚 به نقل از مرحومه ﻣﺮﺿﻴّﻪ ﺣﺪیدچی، کتاب سر گذشت‌ های ﻭﻳﮋﻩ ﺍﺯ زندگی ﺍﻣﺎﻡ خمینی، ج۴ 📍@Khademine_Savojbolagh