eitaa logo
🕊خادمین سرزمین نور
454 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1هزار ویدیو
20 فایل
" هوالنور"✨ دلت آسمان می‌خواهد؟ اینجا جاذبه‌ی خاک به آسمان می‌کِشد تو را ..🌷 📌تنها کانال رسمی کمیته خادمین شهدا #خواهر راهیان نور شهرستان ساوجبلاغ 📝 ارتباط با خط مقدم: @Shahid128 📽 سنگر مجازی: @Ikosar_h خاکریز ما در ایتا👇🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
خادمان شهدا خادمان امام حسین علیه السلام هستند *برداشتی از کتاب خادم ارباب کیست* آی رفیق خادم حواست هست چه عنوانی بهت تعلق داره؟ حواست هست فرماندت کیه؟ حواست به خودت خیلی باشه رفیق مبادا از رفتارمون از اعمالمون شهدا شرمنده بشن... خودت قراره الگو باشی هاااا جوری رفتار کن که هرکی میبینتت یاد شهدا بیفته به امید روزی که بگن خادم الشهید به شهدا پیوست چه عاقبتی شیرین تر از این:)) @khademin_Hashtgerd
گفتم آقای رئیسی چرا تیم رسانه ای شما اینقدر ضعیفه؟ اینقدر کارهای بزرگ انجام می دهید و مردم متوجه نمی شوند. اینطور باشه دور بعد رای نمی آورید. نگاهی به من انداخت و گفتند: بخوام رسانه رو قوی کنم باید مرتب از خودم تعریف کنم و کار خوبی نیست. اما برای دور بعد نام من رو توی نامزدها نخواهی دید. باتعجب گفتم چرا؟ گفت: وقتی آمدیم اوضاع کشور واقعا بحرانی بود و خدا لطف کرد شرایط بهتر شد و کشور از لبه پرتگاه دور شد، الان دیگه هرکی رئیس جمهور بشه مشکلات کمتری خواهد داشت. روحت شاد مرد بزرگ @khademin_hashtgerd
کتاب قبله نور این کتاب شامل بیانات مقام معظم رهبری در یادمانهای جنوب کشور ازجمله شلمچه، هویزه، یادمان شهید چمران، منطقه عملیاتی فتح المبین و ... است. در پشت جلد کتاب بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم در شلمچه در 8 فرودین سال 1387 نوشته شده است: " من این سرزمین را یک سرزمین مقدس می دانم. اینجا نقطه ای ست که ملائکه الهی که شاهد فداکاری مخلصانه این شهدای عزیز بودن، به آن تبرک می جویند. اینجا متعلق به هر کسی است که دلش برای اسلام و برای قرآن می تپد. اینجا متعلق به همه ی ملت ایران است. دلهای همه ی ملت ایران، متوجه این نقطه، این بیابان و همه ی این مناطقی است که شاهد فداکاری های جوانان بوده است. آمدن شما و احترام به این نقطه، بسیار به جا و بسیار کار صحیحی است. بنده هم خواستم به ارواح طیبه ی شهیدان و به نفسهای معطر جوانان مومن، تبرک بجویم و به این عزیزان احترام کنم؛ لذا آمدم در جمع شما شرکت کردم". لازم به ذکر است این کتاب مانند سایر محصولات فرهنگی معاونت فرهنگی هنری ستاد مرکزی راهیان نور در میان همه زائران به صورت عمومی توزیع نمیشود بلکه برای گروهها و افراد خاصی که درمیان زائران مانند راویان مرجع هستند، ارائه میشود. @khademin_hashtgerd
🕊خادمین سرزمین نور
📣📚معرفی کتاب . 📝 تو شهید نمی شوی 📖 روایتی از زندگی شهید مدافع حرم شهید آقا محمودرضا بیضایی ✍🏻گردآ
.. 📝کتاب تو شهید نمی‌شوی روایت‌هایی از زندگی شهید مدافع حرم، شهید محمودرضا بیضایی به قلم احمدرضا بیضایی؛ برادر شهید  است. این کتاب پر است از فراز و فرودهای زندگی با برکت محمودرضا بیضایی. کودکی و نوجوانی، مسجد و مدرسه تا دانشگاه و پادگان، تبریز تا تهران و از تهران تا شام.  محمودرضا که به آرمان جهانی امام خمینی(ره) یعنی تشکیل حکومت جهانی اسلام می‌اندیشید، مطالعات دینی و سیاسی‌اش تعطیل نمی‌شد و با زبان عربی و لهجه‌های عراقی و سوری آشنایی داشت. با آغاز جنگ در سوریه از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از حریم آل‌الله(ع) عازم سوریه شد. او در آخرین اعزامش که دی ۱۳۹۲ بود، به یکی از یاران نزدیکش گفته بود این سفرش بی‌بازگشت است. سرانجام در ۲۹ دی ۱۳۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم(ص) و امام جعفرصادق(ع) در منطقه «قاسمیه» دمشق در مقابله تروریست‌های تکفیری به شهادت می‌رسد... ‏‪شهید مدافع حرم🕊 کتاب @khademin_hashtgerd
📚📖 کتاب "یک روز بعد از حیرانی" از زمان کودکی آغاز می‌شود و بعد از شرح دوران مدرسه، دانشگاه و خصوصیات اخلاقی‌اش به شهادت او ختم می‌شود. شهیدی که محل دفن خودش را درامامزاده چیذر تهران به مادرش نشان داد و گفت مرا اینجا دفن کنید. 📍@Khademine_Savojbolagh
عزیز برادرم! مامان فاطمه مژده ی تولدت را از دایی شهیدت شنیده بود.آقا محمدعلی با یک لباس نظامی با سوغاتی‌های مختلف از میوه‌های خوش‌رنگ و لعاب تا نقل و نبات و آجیل به خوابش آمده بود؛ اما سوغات اصلی‌اش چیز دیگری بود، نوزادی پیچیده در پارچه‌ای سپید، امانت را مقابل مامان فاطمه می‌گیرد و می‌گوید: « فاطمه بیا، این محمدرضای تو.» مادرت چشم که از خواب باز می‌کند،قلبش بعد از سه ماه نگرانی‌ آمدن نوزاد جدید آرام می‌شود. به شکرانه‌ی این آرامش در تمام ایامِ پیش از تولدت، ۶ بار ختم قرآن میکند تمام این روز‌ها به آرامش گذشت و تو یک روز بهاری درست موقع اذانِ ظهر به دنیا آمدی.. بیست و ششم فروردین:) 📝|قسمتی از یک روز بعد از حیرانی @Khademine_Savojbolagh
📚📖 کتاب من میترا نیستم من میترا نیستم، شرح زندگی شهیده زینب کمایی است که با روایت‌گری مادر و دو خواهر شهید و همچنین مدیر دبیرستان این شهیده نگاشته شده است. بیشتر روایت این کتاب را مادر زینب دارد و از کودکی و تولد زینب شروع و تا شهادت آن شهیده مظلومه در سال 1361 ادامه دارد. خانواده کمایی اصالتا اهل آبادان هستند و بعد از شروع جنگ به شاهین شهر اصفهان مهاجرت می‌کنند. در شاهین شهر و فضای خاصی که در این شهر حکم فرماست، زینب به اندازه خود سعی در احیای ارزش‌های اسلامی دارد و علاوه بر تغییر اسمش از میترا به زینب، در خودسازی برنامه‌ریزی دارد. او روزانه به حسابرسی اعمالش می‌پردازند و نمودار رشد معنوی خود را هفتگی بررسی می‌کند. در این ایام تظاهراتی در محکومیت بی حجابی در کشور برنامه ریزی می‌شود که زینب مسئول جذب همسالانش در دبیرستان خود برای این راهپیمایی است. در روز اول سال 1361 فقط به همین بهانه زینب به دست منافقین کوردل با گره زدن چادر به دور گردنش به شهادت می‌رسد تا سند افتخاری باشد برای نوجوانی که حجاب را سنگر خود انتخاب کرده است. 📍@Khademine_Savojbolagh
📚 کتاب فوق‌العاده "بیست و هفت روز و یک لبخند" نمونه‌ای منحصر به فرد از زندگی شهید مدافع حرم، ، را به تصویر می‌کشد. شهید نوری هریس، دانشجوی بسیجی با عزم و اراده‌ای قوی که به تمام وجودش تجسم یافته بود، داوطلبانه به رد پای رزمندگان مدافع حرم در خاک سوریه پیوست. در یکی از بزرگترین عملیات‌های آزادسازی منطقه بوکمال، در سن 25 سالگی در روز شهادت امام رضا به راه حق پیوست و بر اثر افتخارآفرینی با بهانه آزادی و امانت حرم از دنیا رفت. 📍@Khademine_Savojbolagh
کتاب "سربُلند" روایتی داستانی از کودکی تا شهادت شهید مدافع حرم، محسن اسفندماه سال 1392 به استخدام سپاه درآمد و با عنوان پاسدار عازم سوریه برای مجاهدت و دفاع از حرمین شد. در سحرگاه 16مرداد1396 عناصر تکفیری-تروریستی داعش به مواضع جبهۀ مقاومت حمله کردند و در نهایت محسن توسط عناصر تروریستی به اسارت درآمد. دو روز بعد این رزمندۀ دلاور را به شهادت رساندند و این جنایت را رسانه‌ای کردند. لازم به ذکر است این کتاب حاوی تصاویر، اسناد و دل‌نوشته‌های محسن حججی است. 📍@Khademine_Savojbolagh
📚 ✍🏻کوله‌ی اربعینش گوشه هال شده بود آینه‌ی دِقَّم. انگار چیزی من را به زمین دوخته بود. وسایل را آماده کردیم. لباس‌ها مرتب شدند. میوه‌خشک‌ها کنار حوله و سیم شارژر داخل کوله جا گرفتند. رو‌به‌راه نبودم. مرتب به صورتم آب می‌زدم. تسبیح از دستم نمی‌افتاد. صدایم زد. لباسی که دوست داشتم را پوشیده بود. توی دلم گفتم: «چه حوصله‌ای داری مرد!» 📘 اینجا بدون تو صفحه 175| محبوبه بلباسی ✍🏻روایت زندگی شهید مدافع حرم محمد بلباسی به‌قلم و روایت همسر شهید @Khademine_Savojbolagh •┈┈••✾••┈┈•