eitaa logo
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
5.9هزار ویدیو
419 فایل
❁﷽❁ 🌹وأن یَکادُالذینَ کفرولَیزلِقونَکَ بِأبصارِهِم لَمّاسَمِعوالذِکرَوَیَقولونَ إنَّهُ لَمجنونُ وَماهوَالاذِکرُللعالَمین🌹 . 🔹یه دورهمی #آخرالزمانی و #بهشتی همراه با خانواده منتظران❤ 🔹ارتباط🔻 @Sh2Barazandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 در هنگام دعوای زناشویی: ❌حق نداریم به خانواده‌های هم توهین كنیم. ❌ حق نداریم مسائل و مشكلات كهنه را مطرح كنیم. در حین دعوا فقط راجع به همان موضوع بحث می‌كنیم. ❌ شام و ناهار نپختن و نخوردن نداریم. همه اعضا باید مثل قبل برای غذا خوردن حاضر باشند. ❌ سلام و خداحافظی در هر صورت لازم است. ❌ هیچ‌كسی حق ندارد جای خودش را عوض كند. @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_صد_و_چهل_سه: حرف هایی که به مردم می زدم از زبان بچه هایی
بسم الله الرحمن الرحیم : باناراحتی بازار را پشت سر گذاشتیم و به عباسیه رسیدیم.پسر جوانی جلوی در نشسته,تفنگ ام_یکی در دست داشت.سلام کردم و گفتم:به ما گفتند,اینجا کار هست.چه خبره؟مشکلی هست؟گفت:اینجا چند تا مریض داریم.اوضاع هم خوب نیست.همه ترسیدند و روحیه شون رو باختند.می گویند ما داریم شکست می خوریم.آخه توپخانه عراقی ها درست رو به روی ما اون ور شطه وقتی می زنه,اینجا غوغا به پا می شه. گفتم:خب تو بهشون بگو این طور نیس.تو اینجا چه کار می کنی؟بگو نیروها دارن می جنگن. گفت:من می گم ولی کسی باورش نمی شه.تا من بخوام یه چیزی بگم,یکی از راه می رسه و می گه عراقی ها جلو اومدن.اون یکی می گه هواپیماهاشون بلند شدند.همه جا رو بمبارون کردند.دوباره حال و روز اینا بدتر از قبل می شه. حس کردم خود این جوان هم مستاصل شده و از او نمی شود انتظار داشت,به مردم روحیه بدهد.صبح از زبان بچه هایی که از خط برگشته بودند,شنیده بودم مدافعین عراقی ها را عقب زده اند.با اینکه می دانستم شب به خاطر کمبود نیرو ,خستگی و نداشتن مهمات تمام مواضعی را که به دست آورده اند,به عراقی ها واگذار می کنند,ولی همین خبر خوب هم برای شاد کردن دل ناامید و مایوس این جمعیت غنیمت بود.تصمیم گرفتم همین را به مردم بگویم. از یکی, تا پله عباسیه بالا رفتم و وارد حسینیه اش شدم.نسبت به خیلی از مساجد و حسینیه هایی که دیده بودم,بزرگتر بود.از پنجره های چوبی و سبز رنگش نور به داخل می تابید.کف حسینیه آن قسمتی که موکت داشت,مردم نشسته بودند.سقفش هم خیلی بلند بود.یاد حسینیه مان در بصره افتادم.آنحا هم سقفش به بلندی اینجا بود.مردم را هم از نظر گذراندم.می خواستم ببینم در چه حال و وضعی هستند.تصمیم داشتم هر طور شده تغییری در روحیه شان بدهم. همان طور که پسر می گفت،مردم پژمرده و کسل بودند.بعضی از سر بیکاری و ناچاری دراز کشیده بودند.خیلی هم بی حوصله دور تا دور عباسیه به دیوار تکیه داده,پاهایشان را دراز کرده بودند.یک نفر هم گوشه حسینیه مشغول ریختن چای در استکان ها بود.قبل از گفتن حرفی که می خواستم بزنم ,دلم لرزید.حرفی که می خواستم بگویم براساس شنیده هایم بود,نه دیده هایم.به همین خاطر ,کمی پیش خودم شرمنده بودم اما تنها چیزی که می توانست مردم را به حرکت در آورد و نور امیدی در دلشان ایجاد کند,خبر موفقیت نیروهایمان بود.در حالی که از درون می لرزیدم و ارتعاشش در ضدایم اثر گذاشته بود,از همان جلوی در حسینیه بلند گفتم:سلام. یک دفعه همه سر بلند کردند و نگاهم کردند.بعضی ها جواب دادند:علیک سلام. گفتم:گوش کنید .خبری خوبی براتون دارم. گفتند:هان چه خبری داری؟جنگ کی تموم می شه؟کی برمی گردیم خونه ها مون؟ هر کس چیزی می پرسید.یک نفر بلند تر از همه گفت:خوش خبر باشی.خبرت رو بگو.خیره.ان شاءالله جنگ تموم شده؟ گفتم:نه.جنگ تموم نشده ولی تموم می شه.بچه های ما توی خطوط ,عراقی ها رو عقب روندند.ان شاءالله جنگ تموم می شه. این را که گفتم,آنهایی که دراز کشیده بودند,بلند شدند و نشستند.یک تعداد هم به طرفم آمدند.ادامه دادم:حالا دیگه ناراحت نباشید.ان شاءالله بر می گردید سر خونه زندگی تون.خرمشهر دوباره همون خرمشهر سابق میشه.جنگ عرب و عجو رو یادتون هست چه قدر زود تموم شد؟ گفتند:جنگ عرب و عجم که توش خمسه خمسه نبود.هواپیما نبود و... گفتم:توکل به خدا,این بعثی ها هر چی هم داشته باشند,بچه هامون جلوشون وایستادن.نمی زارن شهرمون بیفته دست اونا.از تهران هم قراره هواپیما بلند بشوند,بیایند تانک های اینا رو بزنند. ادامه دارد... رمان دا/خاطرات سیده زهرا حسینی خاطره نگار/سیده اعظم حسینی ⭕️ارسال و کپی,برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام است.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🏴خداحافظ محرم..😭 مُحَرَّم ماه حسين(ع)؛ خدانگهدارت!... نمی دانم دوباره تو را خواهم دید یا نه؟!... اما اگر وزیدی و از سَرِ کوی من گذشتی، سلامَم را به اربابم برسان!... و اگر این آخرین محرمم باشد، بگو همیشه برایَت مشکی به تَن می کرد و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!... گر چه جوانی می کرد، اما از اعماق وجودش تو را از تَهِ دل دوست داشت و اردتمند شما بود...😭 با چای روضه، صفا می کرد و سَرَش درد می کرد برای نوکری!... مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا می سپارم و دلم شور می زند برای "صَفر"ی که از "سَفَر" می رسد!... http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
هدایت شده از سلامت منتظران
▪️صدقه فراموش نشود http://eitaa.com/joinchat/1574764544C07cbd413d0 📌لطفا مطالب با لینک ارسال شود👆
هدایت شده از کانال معصومانه کودک شیعه کودکانه کوچولوها بچه ها نوجوان نوجوانان
در نشر فرهنگ قرآنی سهیم شویم 🎈 #معصومانه_کودک‌شیعه👼💕 #تربیت_نسل_مهدوی http://eitaa.com/joinchat/2701590537C07d31a24cf ⚠️ #کپی_بدون_ذکر_منبع_ممنوع! 📌 #ارسال_بدون_لینک_پیگرد_الهی_دارد✨
✴️ پنجشنبه 👈 ۱۹ مهر ۹۷ 👈۱۱ اکتبر ۲۰۱۸ 👈 اول صفر ۱۴۴۰ ⭕️ این روز صدقه دادن را فراموش نکنید. و ان شاءالله با خواندن این دعا در اول ماه صفر ازبلا دور بوده ، حاجت روا شوید: ✨ سبحان الله يافارج الهمّ ويا كاشف الغم فرّج همي ويسرّ أمري وأرحم ضعفي وقلة حيلتي و أرزقنی من حيث لاأحتسب يارب العالمين ✨ 🌓 این پنجشنبه در واقع است. 👈 این روز هم از انجام امور اساسی، مهم و زیر بنایی زندگی بپرهیزید. ⭕️ مخصوصا عقد و ازدواج، انعقاد نطفه فرزند، سفر، شروع کار جدید ، امور لباس 👈اگر در این مدت مجبور به انجام کاری بودید صدقه دادن ، خواندن آیت الکرسی و توکل بر خدای متعال را فراموش نکنید. ⭕️ نکته: (برخی بزرگان ، صبر نمودن برای امور مهم را تا حدود دو روز بعد از قمردرعقرب نیز سفارش نموده اند) ❤️❌ از در این پنجشنبه شب، برای فرزند دار شدن خودداری کنید. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری موجب کوتاهی عمر است. 🔴 یا در این روز ، برای بدن ضرر دارد. ⚪️ این پنجشنبه برای (رفع موهای بدن با نوره) مناسب نیست. 👈بطور کلی نیمه اول ماه قمری (۱۵ روز اول) چون جرم ماه در حال بزرگ شدن است برای نوره کشیدن مناسب نیست. 👈 اما از فواید نوره: رفع دلگیری و پریشانی و درمان لاغریست. 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕 این پنجشنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ززندگیتون شاد🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📖 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📗 بحارالانوار و... @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
💞اگه با افکارش مخالفی ٬اجازه بده جملاتش رو تموم کنه. از همون اول با نه گفتن ٬ جبهه نگیر! بعد بگو راجع به این موضوع فکر میکنیم تا بدونه الکی مخالفت نمیکنی! @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 🎀🔷🔸شوخی زن و شوهر ❤️🍃سلمان فارسی حکایت نماید: روزی حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها بر پدرش، رسول خدا صلی اللّه علیه و آله وارد شد. وقتی رسول خدا چشمش بر چهره فاطمه افتاد، او را گریان و غمگین دید، به همین جهت علّت را جویا شد؟ حضرت زهراء سلام اللّه علیها در پاسخ پدر اظهار داشت: ای رسول خدا! روز گذشته بین من و همسرم، علیّ بن ابی طالب علیه السلام جریانی اتّفاق افتاد که با یکدیگر ضمن صحبت، شوخی و مزاح می کردیم و من جمله ای را به عنوان شوخی به شوهرم گفتم، که موجب ناراحتی او شد. 💛🍃و چون احساس کردم که همسرم ناراحت است، از سخن خویش غمگین و پشیمان گشتم و از او خواهش کردم تا از من راضی و خوشحال گردد. و او نیز عذر مرا پذیرفت و شادمان شد و با خنده روئی با من مواجه گشت و احساس کردم که از من راضی می باشد؛ ولی اکنون از خدای خود وحشت دارم که مبادا از من خشمگین و ناراضی باشد. رسول خدا صلی اللّه علیه و آله با شنیدن چنین مطالبی اظهار نمود: ای دخترم! همانا رضایت و خشنودی شوهر همانند رضایت و خوشنودی خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتی شوهر سبب نارضایتی و ناراحتی خدا می گردد. 💜🍃و سپس افزود: هر زنی که خداوند را همچون حضرت مریم عبادت و ستایش کند؛ ولیکن شوهرش از او ناراضی باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمی گیرد. ای دخترم! بدان که بهترین اعمال، فرمان بُرداری و تبعیّت از شوهر است، البتّه در مواردی که خلاف اسلام و قرآن نباشد بعد از آن، بهترین کارها برای زن ریسندگی است، یعنی کارهای سبک و فردی، به دور از نامحرمان را انجام دهد. ای دخترم! هر زنی که زحمات و مشقّات خانه داری را تحمّل کند و خانه داری نماید و برای رفاه و آسایش اعضای خانواده اش تلاش نماید، همانا او اهل بهشت خواهد بود. 📚منبع: احقاق الحقّ، ج 19، ص 112 - 113 ▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔▔ @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
❤️محبت چگونه به تبدیل می شود؟ عشق اوج روابط زن و مرد است که از شناخت بیشتر و درست نسبت به یکدیگر به وجود می آید. عشق، توانایی و تمایل به اینکه اجازه دهید فردی که برایتان عزیز است و شما او را انتخاب کرده است آزادانه و از روی صمیمیت خواسته های شما را برآورده سازد. عشق با دوست داشتن خودتان آغاز می شود و بعد به دوست داشتن طرف مقابل می رسد. افراد عاشق، عشق خود را این گونه نشان می دهند @KhanevadehMontazeran @BanovaneMontazer .
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_صد_و_چهل_و_چهار: باناراحتی بازار را پشت سر گذاشتیم و به عب
بسم الله الرحمن الرحیم : زن و مردهای بیشتری با شنیدن صحبت ها دورم را گرفتند.زن ها شروع کردند به درد و دل کردن .خسته شدیم به خدا,بچه ها امان مون رو بریدن.طفلی ها این چند روزه اینجا پوسیدن. دلداری شان دادم و گفتم:ان شاءالله همه چیز درست می شه.آرام که شدند,پرسیدم:اینجا کسی مریضه؟ دو تا پیرمرد و پیرزن را نشانم دادند.گوشه حسینیه بودند.کفش هایم را در آوردم و رفتم پیش شان احوالشان را که پرسیدم,فهمیدم بندگان خدا به خاطر کهولت سن و نبود مواد غذایی در این چند روز دچار ضعف و بدحالی شده اند.حین صحبت متوجه شدم ترس و اضطرابی که از جنگ دارند,بیشتر از نبود غذا آنها را مریض کرده است.نگاه هایشان التماس آمیز بود.برایشان از پایان سختی ها و برگشت به خانه حرف زدم.آنها هم دعایم کردند. دختر سیزده,چهارده ساله ای را هم نشانم دادند که ساعد دستش پانسمان بود.سراغش رفتم,پرسیدم:چی شده؟ گفت:تو خونمون خمسه خمسه زدن من تو حیاط بودم.دستم ترکش خورد.پانسمانش را نگاه کردم.آلوده و کثیف شده بود.از او خواستم جایی نرود,بروم برایش پانسمان بیاورم. موقع بیرون آمدن چند نفری گفتند:خانم اینجا آب نداریم. بچه هایشان هم به حرف آمدند:ما تشنه.مون می شه.آب نیست بخوریم. دلم برایشان سوخت فکر می کردند من از همه چیز اطلاع دارم و همه کار از دستم بر می آید.گفتم:باشه من به برادرهای مسجد می گم یه فکری براتون بکنن,منتهی شماها خودتون هم باید همکاری کنید.نشینید بیایند سراغتون, هر کس هر کاری از دستش بر می یاد انجام بده.حسینیه نظافت می خواد,خودتون دست به کار شید. الان شما دارید از اینجا استفاده می کنید.اگه کسی مریضه باید رعایت بکنه.بقیه اصلا نشنوند.من هم هر کاری از دستم بر بیاد کوتاهی نمی کنم. آمدم بیروت.پسری که نگهبان جلوی در بود,به محض دیدنم گفت:حالا این حرف ها رو به مردم زدی که چی بشه؟چرا واقعیت رو نگفتی؟ گفتم:دور از واقعیت هم نبود.بچه ها دارن می جنگن.دیگه می خواستی بگم داریم شکست می خوریم؟بگم داره بهتون خیانت میشه که مردم از دست برن؟ دیگه نایستادم دویدم به طرف مسجد.از آقای نجار برای پانسمان دست دختری که توی عباسیه بود ,وسایل گرفتم و برای دخترهای درمانگاه تعریف کردم چه دیدم و چه گفتم.یکی از آقایان مسجدی که قبل از ورود من داشت با مریم امجدی صحبت می کرد,حرف هایم را که شنید گفت:خواهر حسینی خوب شد که این حرف ها رو گفتی .ولی این طور هم نباشه که مردم مصر بشوند,بمونن. گفتم:من هر چی به عقلم رسید,گفتم:درست و غلطش رو نمی دونم. گفت:نه.کارتون درست بود.منتهی نباید امید صد در صد بهشون داد. وضعیت عباسیه را برایش گفتم.گفت:می گم براشون آب ببرن.غذا هم تو این چند روزه تا جایی که شده فرستادیم.ولی جمعیت روز به روز بیشتر می شه. گفتم:خدا خیرتون بده.مردم بی آب نمونن. گفت:ماشین که آب آورد یه تانکر می فرستم اونجا. تشکر کردم,وسایل پانسمان را برداشتم و رفتم عباسیه.آنجا پانسمان دست دختر را عوض کردم.ترکش کمی از گوشت ساعدش را برده,جراحتش را کلی بخیه زده بودند.آلودگی گازها نشان می داد,زخم خونریزی کرده است,به او توصیه کردم,بیشتر مراقب باشد. ادامه دارد... رمان دا/خاطرات سیده زهرا حسینی خاطره نگار/سیده اعظم حسینی ⭕️ارسال و کپی,برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام است.⛔️ 📩 http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798