🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #رمان_دا #قسمت_دوازدهم: به گمرک خرمشهر که رسیدیم ,دیگر غروب شده بود و اذا
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_سیزدهم:
چند ماه بعد بابا,سید علی و سید محسن را برداشت و برای دیدن اقوام و گرفتن شناسنامه به ایلام رفت.از قضای روزگار همان روز پادگان ایلام را منفجر کردند و فرمانده پادگان کشته شد. این بار ساواک بابا را به عنوان مظنون حادثه دستگیر کرد و به زندان انداخت.ما از این ماجرا بی خبر بودیم.مدتی گذشت و دیدیم ار آهن ها خبری نشد.از تاخیرشان نگران شده بودیم. ازیک طرف وقتی با اقواممان در ایلام تماس می گرفتیم,پیغام می دادند از این جا رفته اند.از طرف دیگر به خرمشهر هم نیامده بودند.این بلاتکلیفی خیلی آزاردهنده بود.نمی دانستیم چه کنیم.بی خبر از بابا و بچه ها و دوری از پاپا و می می زندگی را برای ما سخت کرده بود.غروب که می شد واقعا دلتنگ می شدیم.صدای اذان تاثیر عجیبی رویمان داشت.آن وقت بود که عبا دا را روی سرمان می انداختیم و گریه می کردیم.برای هم می گفتیم پاپا چه کار کرد,می می چه کار کرد و یا دایی سلیم و خاله سلیمه را به یاد می آوردیم و یواش یواش اشک می ریختیم.دا هم گوشه ای می نشست و با ما گریه می کرد .از صدای ما همسایه ها می آمدند و دلداری مان می دادند و گاهی به دانهیب می زدند که تو مادر این هایی ,این چه کاری است؟به جای آرام کردن بچه ای معصوم,خودت هم چنشسته ای و گریه می کنی؟بعد هم سعی می کردند ما را دلداری بدهند.اما فایده ای نداشت.این برنامه هر شبمان بود.دایی حسینی هم مرتب به ما سر می زد.رفتار و کردار دایی خیلی شبیه پاپا بود.ما خیلی او را دوست داشتیم.همیشه به جان او قسم می خوردیم.اگر کسی می گفت به جان دایی حسینی,دیگر در درستی حرفش شک نمی کردیم.دایی وضع مالی خوبی داشت.زمانی که عراق بود,هم مترجم سفارت ایران و هم ناظم مدرسه ایرانی ها ی مقیم عراق بود .در خرمشهر هم در کارخانه روغن نباتی کار می کرد.همیشه با دست پر به خانه ما می آمد.بعضی وقت ها هم به دا پول می داد تا به اصطلاح کمک خرجمان باشد.
آن وقت ها صادرات خرما از خرمشهر زیاد بود.انبار دارها خرما های چیده شده را برای پاک کردن در خانه مردم می دادند و روز دیگر جمع می کردند و آن ها را توی کارخانه می شستند.بعد لایش مغز گردو می گذاشتند یا رویش کنجد وشیره خرما می ریختند و به کشور های عربی صادر می کردند.دا از این صندوق های خرما می گرفت.ما را هم می نشاند و توی سینی برایمان خرما می ریخت تا کمکش کنیم.برای اینکه حوصلمان از این کار سر نرود,مرتب برایمان شعر می خواند.ما خرما ها را چاک می دادیم و هسته و کلاهکش را جدا می کردیم و توی جعبه می ریختیم.دستمزد هر جعبه سی کیلویی خرما ,یک تومان بود که بعدا سیزده ریال شد.
تابستان و زمستان کارمان همین بود.توی زمستان خرما ها سفت می شد و چاقو به سختی در آن فرو می رفت.دا برای راحتی کار ,سینی را روی منقلی که برای گرم کردن اتاق روشن می کرد,می گذاشت تا خرماها نرم شود.مدتی که بابا توی ایلام زندانی بود ,برای اینکه محتاج کسی نباشیم,خرج زندگیمان را از این راه تامین می کردیم.همسایه ای داشتیم به نام عبدالحسین حربی.او مرد بسیار خوبی بود و هوای مارا داشت.احترام زیادی هم به سادات می گذاشت.هر از گاهی زنش میوه یا چیز های دیگر برایمان می اورد.اما دا قبول نمی کرد و با اون غرور خاص خودش می گفت :ما چیزی لازم نداریم.))
دا زنی تو دار بود .تلاش می کرد بار زندگی اش را خودش به دوش بکشد.اهل درد و دل کردن با کسی نبود.خیلی وقت ها دیده بودم موقع جارو زدن و یا پاک کردن قاب عکس ها گریه می کند.همیشه سعی داشتم به شکلی خود را در تنهایی او شریک کنم.اما کاری از دستم برنمی آمد.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
کپی برداری و ارسال بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
علیرضا پناهیان970308-Panahian-Ofogh-RamezanMaheOmidBarayeZohoor-13-128k.mp3
زمان:
حجم:
14.68M
🤲📿🤲📿
#رمضان
#ماه_امید_برای_ظهور
📌شرحی بر #دعای_افتتاح
نکات کلیدی فایل صوتی #قسمت_سیزدهم
⬇️
📌دعای افتتاح یک دعای آموزشی و بسیار دقیقیست که حکمتهای مهمی رو برای ما توضیح میده.
📌تعداد زیادی از احکام دین بود که حضرت علی علیه السلام اونها رو اجرا نکردن، برای اینکه میدین مردم ظرفیتشو ندارن، از ترس بی دین شدن مردم.
📌طاقت ها و ظرفیت ها کم بود برای اطاعت از اوامر الهی در زمان امام ها پیشین.
📌بعد از اقدام به قتل نافرجام پیامبر اکرم(ص) حضرت، عاملین ترور خود را آزاد کرد و عرض کرد که: مردم خواهند گفت او یاران خود را که به او کمک کردن اعدام کرد.(از خوف افکار عمومی)
📌حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه و الشریف زمانی میان که ترسی از اجرای حق نباشه، نه ترس از بی دینی مردم، نه ترس از ظالمان.
📌حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف هم برای همه حق میان و هم برای اجرای حق در همه ی عالم.
📌امام زمان ارواحنا فدا زمانی میان که بشه تمام حق رو اجرا کرد و هیچ چیزی از حق نیست که حضرت بفرمایند حالا اینو مردم زیاد ظرفیت ندارن بزاریم برای بعدا.(تمام حق در تمام جهان)
📌دعای افتتاح دقیقا برای ما توضیح میدن که در زمان حکومت حضرت اتفاق هایی خواهد افتاد.
📌اگر امام حسین میخواست از سیره نبوی کوتاه بیاد شاید خیلی ها باهشون کنار میومدن اما وقتی بخواد دقیقا سیره حضرت محمد رو اجرا بکنه، مانند زمان امیرالمومنین، طاقت نمی اورند.
#سخنرانی_حاج_آقا_پناهیان
🌹 @KhanevadeMontazeran
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی 💖«#قسمت_دوازدهم» 🌴💫🌴💫🌴 🔈خط
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_سیزدهم (آخر)»
🌴💫🌴💫🌴
🌹دست مبارکتان را میبوسم و عذرخواهی میکنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرفیابیهای حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.
🍀سربازتان و دست بوستان
🌺از همه طلب عفو دارم
از همسایگانم و دوستانم
و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم.
از رزمندگان"لشکر ثارالله "
و"نیروی باعظمت قدس"
که خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم؛
خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند...
💖🌷💖
نمیتوانم از *حسین پورجعفری* نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک میکرد و مثل برادرانم دوستش داشتم🍃
💠از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختمشان عذرخواهی میکنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم
"سردار قاآنی" که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.💐
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
@KhanevadehMontazeran
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇮🇷
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄ #احکام #قسمت_دوازدهم ❗️حکم نگاه به آرایش و زیورآلات خانم ها 🌏☞→ @Khanevadeh
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
#احکام
#قسمت_سیزدهم
❗️حکم نگاه به اندام جنسی بقیه
🌏☞→ @KhanevadehMontazeran ❄️
᪥ ⃟●═════᪥᪥᪥●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥᪥════●⃟᪥
التماس دعای فرج 🤝.