📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 اول گناه
بشر بن منصور، یک روز نماز می گزارد. کسی کنار او نشسته بود و نماز وی را می نگریست. پیش خود، بشر را تحسین می کرد و حسرت می خورد. از درازی سجده ها و حالت او در نماز تعجب می کرد و در دل، به او آفرین می گفت.
بشر نماز خود را پایان داد و همان دم، رو به مردی که در گوشه نشسته بود و او را می نگریست، کرد و گفت: ای جوانمرد! تعجب مکن. کسی را می شناسم که چون به نماز می ایستاد، فرشتگان صف در صف می ایستادند و به او اقتدا می کردند. اکنون در چنان حالی است که دوزخیان نیز از او ننگ دارند. مرد گفت: او کیست؟ گفت: ابلیس.
👌بزرگی گفت: اگر همه شب بخوابید و بامداد در دل بیم داشته باشید، بهتر از آن است که همه شب تا صبح عبادت کنید و بامداد، گرفتار عجب و کبر باشید. اول گناه که پدید آمد، کبر بود که از شیطان سر زد.
📗 #کیمیای_سعادت، ج 2 ،ص 277
✍ ابوحامد محمد غزالی
@KhanevadeHMontazeran
📚 #داستان_کوتاه_و_آموزنده
👈 شکر معرفت
عیسی (ع) بر مردی گذشت که به چندین بیماری مبتلا بود: نه چشمی داشت که ببیند و نه پایی که راه رود؛ جذام بر سر و روی او زده بود و پوستش، پیسی داشت. به گوشه ای افتاده بود و می گفت: شکر آن خدای را که مرا عافیت داد و در سلامت نهاد!
عیسی (ع) بدو گفت: ای مرد! چه مانده است از بلا که تو را از آن عافیت باشد؟ گفت: عافیت و سلامت من بیش تر است از کسی که در قلب وی، معرفت به حق نیست.
عیسی (ع) گفت: راست گفتی. پس دست به وی مالید، تندرست و بینا و راست اندام شد. مدت ها زیست و همه عمر را به عبادت خدای تعالی گذراند.
📗 #کیمیای_سعادت، ج 2، ص 910
✍ ابوحامد محمد غزالی
@KhanevadehMontazeran