~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
یکبار در خیابان دیدم آقامهدی
یک جاروی بزرگِ شهرداری دستش گرفتهاست
و خیابان را جارو میزند!
علت را که پرسیدم گفت: پشت نیسانش،
بار شیشه داشته و موقع حرکت شیشهها
شکسته و خرد شدند و کفِ خیابان ریختند!
به آقامهدی گفتم: ولش کن! آبرویمان میرود
شهرداری تمیز میکند ولی به حرفم توجهی نکرد
و بعداز اینکه خیلی اصرار کردم گفت:
اگه این شیشهها توی لاستیکِ ماشین
مردم فرو برود، حقالناس گردنم است
و فردای قیامت آبرویمان میرود!
#شهید_مهدی_قاضیخانی
@Khatamsoleimany
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
بد زمستانی بود، سرد بود، زود خوابیدم، ساعت حدود دو بود، در زدند، فکر کردم خیالاتی شدهام، در را که باز کردم، دیدم آقامهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمدهاند، آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد، هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله میکرد، از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقامهدی در آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده!
#شهید_مهدی_زینالدین
@Khatamsoleimany
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿حـفظ بیت المال...
✨همیشه مواظب بودکه ذره ای از مال بیت المال برای امورشخصی استفاده نشود....
✨برای انجام فعالیتهای رزمی بسیج ؛رزمایش داشتیم. قرارشدمن وپویا،برای انجام کارها ماشینی ازبخشداری بگیریم
✨پویاماشین راتحویل گرفت.درب ماشین افتادگی داشت وسپرش هم شکسته بودماشین رابه تعمیرگاه بردتاتعمییرش کندسپرش راهم عوض کرد.
✨به پویاگفتم "ماکه هنوزازماشین استفاده نکردیم !!"
پویاابرازداشت "ماشین برای بیت مال المال هست هرچه هم خرجش کنیم جای دوری نمیرود"
✍🏻به راویت دوست
#شهیدپویاایزدی
@Khatamsoleimany
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
اگر غیبتِ کسی را پیش او میکردید،
سریع مچت را همان جا میگرفت؛
صدا میزد میگفت: بیا با شما کار دارند!
میگفتیم: نمیخواهد بهش بگویی،
درست نیست! میگفت:
اگر #غیبت است پس چرا انجام میدهی؟!
اگر نه، باید اینقدر شجاعت داشته باشی که
حرفت را جلوی خودش بگویی، نه پشت سرش!
#شهیدحسنشاطری
@Khatamsoleimany