eitaa logo
اِسکول‌فان | school fun
2.2هزار دنبال‌کننده
271 عکس
235 ویدیو
0 فایل
اینجا‌قراره‌کلی‌خاطرات سمی‌ ازدوران‌مدرسه‌ازهم‌بشنویم😂💣🗿 خاطراتتون‌به‌اشتراک‌بزارید👀🦥 https://daigo.ir/secret/9726414532 کپی‌ازمحتوای‌ساخت‌کانال‌بدون‌ذکرمنبع‌‌ممنوعه‌❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
یه معلم ریاضی داریم پایه و احساسی حالا بچه هامونم لوس فقط قهر میکردن... یه بار خانوممون دیگه اعصابش خورد شده بود یه کلمه حرف می‌زدیم پخ پخ... بعد مثلا می‌گفتیم خانوم ما توگروهو ندیدیم که سوالا رو بنویسیم می‌گفت شما چرا ازش دفاع میکنید کسی که ننوشته خودش زبون داره بعد اون روز با کلی اعصاب خوردی گذشت حالا دوروزه بعذش که دوباره کلاس داشتیم خانوم اومدن و مام با اعصاب و خانومم همینطور...بعدش گفتن که من وقتی دعواتون میکردم از درونم داشتم از خنده میترکیدم و بشدت خودمو کنترل کردم اون موقعم که رفتم بیرون به یه بهونه ای رفتم که یکم خالی شم بخندم .... ولی جالب بوووود که ما چقدر حرث خوردیم _وای‌این‌اتفاق‌خیلی‌میافته😂
https://eitaa.com/Khateratsami/7480 ماهم یه دبیر زبان داشتیم بیچاره نمیتونست جدی حرف بزنه😭😂 هروقت از بچه‌ها عصبانی میشد با اخم یه جمله میگفت بعدش سریع میزد زیر خنده🤣 خیلی دبیر خوبی بود ولی بچه‌ها ازش حساب نمیبردن💔😂 💜 _🦦عالیه.
https://eitaa.com/Khateratsami/7480 ممبر عزیز نظرت چیه حرث رو حرص اینجوری مینویسند؟😂🤣 _اشتباه‌تایپی‌است‌پیش‌میاد😂 شما‌منتظرید‌سوژه‌کنید🗿
بعضی‌خاطراتو‌نمیتونیم‌بزاریم😂 معذوریت‌داریم🦦
سلام یه خاطره از امسال که کلاس هفتم هستم میخوام براتون بگم اقا ما سر کلاس ادبیات نشسته بودیم جو کلاس کاملا ساکت بود معلم مون هم حسابی بد اخلاق دوتا از بچه های کلاس که ردیف اول میشیند توهمی اند یعنی اصن همش تو توهم اند ما همه ساکت بودیم که یهو یکی از اونا گفت خانم یه چیزی از پشت در هی رد میشه (در کلاسمون یه پنجره ی کوچیک داره) اقا ماهاهم همه ترسیده بودیم معلم مون هم گفت چیزی نیست کلاس را شلوغ نکن حالا همه زوم کرده بودن رو شیشه که واقعا چیزی هست یا نه بعد این شیشه هه هم یکم شل و وله هی تکون میخورد باد که بهش میخورد ما همه جیغ میزدیم معلم هم همش دعوامون می کرد. بعد دویاره جو اروم شد ه بود که یهو در باز شد ما همه یهو با هم جیغ کشیدم به چند دقیقه فهمیدی هم کلاسیمون رفته اب خوری حالا اومده کلاس + توی هر کلاسی یه همچین دانش آموزی پیدا میشه که بقیه رو از جن و روح میترسونه🤣👻
اِسکول‌فان | school fun
سلام یه خاطره از امسال که کلاس هفتم هستم میخوام براتون بگم اقا ما سر کلاس ادبیات نشسته بودیم جو کلاس
وای وای بچه ها این منو یاد یه خاطره انداخت🤣 کلاس نهم بودیم و معلم پرورشیمون سر کلاس ما داشت از امام زمان عج الله می‌گفت زمستونم بود ماهم همه در یک حالت عرفانی محو صحبت های معلم پرورشیمون بودیم که یهو در باز شد و یه نفر با شال سبز اومد داخل ما همه برگامون ریختنتت🤣🤣🤣 بعد که کامل وارد شد فهمیدیم دوستمون بوده چون مریض بوده دیر اومده سر کلاس😂 تا نیم ساعت همه تو شوک بودیم🤣🤣 فکر کردیم امام زمان ظهور کرد
ما یه معلم داشتم خیلی جوون و مهربون بود ولی متاسفانه اواخر مهر از مدرسمون رفت و بجاش یه معلم خیلی پیر و قد بلند اومد. بعد یروز ژاکت صورتی پوشیده بود و داشت درمورد ریا کردن صحبت میکرد بعد مثالش این بود که مثلا من ژاکت صورتی‌ام رو پوشیدم بخاطر اینکه هوا سرده پوشیدم نه بخاطر اینکه بقیه دلشون بخواد. تا اینو گفت همه کلاس زدن زیر خنده‌. بنده خدا نمیدونه چقدر پشت سرش حرف زدیم😂 _مثالش‌یکم‌به‌جا‌نبود😂
ماپارسال بامدرسه رفتیم مشهد، بعد علاوه براینکه کل مشهدو به فساد کشیدیم ، برف میومدمث چی. بعدماصبح برا نماز رفتیم تو اون سرما و اینا. بعد از اون نقاره خونه زد و ماهم رفتیم چایی خونه و چایی خوردیم دوتا. بعد تو راه برگشت تصمیم گرفتیم از رو برفابریم(پارکت انداخته بودن ولی ما کرم داشتیم) آقا ما ۶ نفر بودیم. من و دوستم جلو از از اون چهارتا بودیم. برگشتیم ببینیم چرا نمیان، چهارتاشون باهم از پشت برگشتن رو برفا. ما اینا مسخره کردیم. خودمون دوتا زرتی خوردیم زمین. حالا اینجاش جالبه که کل صحن پیامبر اعظم رو صدای خنده مابود. بعد دیدم دوستم که خورده زمین داره جیغ میزنه،گفتم پاشو بابا چیزی نشده که. بده،سرخوردروبرفا.اصلایه وضعی. خلاصه مااز۶تا۸صب‌شلوار میشستیم
وای امروز عصر معلم هندسه زنگ زد ببینه میخوایم چند نفر بریم کلاس من خواب بودم جواب دادم و معلم هر چی میگفت میگفتم بله الحمدلله 🤣🤣🤣 _🦦🦦