eitaa logo
اِسکول‌فان | school fun
2.2هزار دنبال‌کننده
263 عکس
227 ویدیو
0 فایل
اینجا‌قراره‌کلی‌خاطرات سمی‌ ازدوران‌مدرسه‌ازهم‌بشنویم😂💣🗿 خاطراتتون‌به‌اشتراک‌بزارید👀🦥 https://daigo.ir/secret/9726414532 کپی‌ازمحتوای‌ساخت‌کانال‌بدون‌ذکرمنبع‌‌ممنوعه‌❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
ما امروز تو مدرسمون دو نفر که میز آخر بودند داشتن باهم حرف می‌زدند بعد خانوممون دید اندازه ۲ یا ۳ دیقه کلاس ساکت شد و همه بهشون نگاه می‌کردند اونا هم متوجه نشده بودند به هم میگفتن من کفشام رو انقدر گرفت یا دست بند تو ببینم ما هم از خنده پوکیده بودیم🤣😂 _جالب بود🤣🤣🤣
من ۱۲ سالمه ما پارسال یه معلم داشتیم خیلی بد و سخت گیر بود و همش غر میزد امسالم مونده و به کسایی دیگه درس میده بعد یکی از شاگرداش بهش بسکوییت تعارف کرده معلم ما هم هی گفته نمی خوام اونم هی اصرار داشته برادر بعد از کلی اصرار یه بيسکوئيت برداشت بعد شاگردش رفته بود خونشون گفته بود که خانوممون اومد از تو کیف من یه بيسکوئيت برداشت خورد منم فشارم افتاد بعد مامان و باباش هم رفته بودن تو اداره گفته بودن الانم درگیره و به احتمال زیاد ممکنه واسه همیشه برکنار (خراج) بشه ولی خدایی من جیگرم حال اومد چون بهمون خیلی توهین ها می‌کرد یه خاطره باهاش دارم خیلی بده من از کلاس اول تا پنجم هیچ وقت نیاز یا قابل نگرفته بودم اما اون بهم نیاز داد ولی یکمم دلم براش میسوزه _درسته‌اخلاقش‌بد‌بوده‌ولی‌ازنظرمن‌ نامردی‌کرده‌‌درحق‌دبیرش‌🗿
من یازدهمم و توی مدرسه خودم وپدر مادرم رو خیلی میشناسن و کلا خیلی سرشناس و مودبم حالا من جدیدا از اول سال عادت کردم زنگای تفریح هی میرم درب کوچیک حیاط رو باز میکنم یه نگاه ميندازم توی خیابون و میام چون مدرسمون خیابون اصلیه امروز زنگ تفریح اول طبق معمول با رفیقم رفتیم سمت در و آروم در رو باز کردم و سرم رو بردم بیرون و با صحنه ای که دیدم بلند گفتممم وایییی خاک به سرممم و در رو محکم کوبیدم و فرا ر کردم 😂مدیرمون دقیقا پشت در روی اون سرازیری که ماشین میاد توی حیاط توی ماشینش نشسته بود داشت با تلفن حرف میزد و نگاهش خیره به درب حیاط بود ما در حیاط مدرسمون با ریموت باز میشه مدیر منتظر بود معاون از توی دفتر با ریموت در رو براش باز کنه واییییی خیلی ترسناک بود حالا رفیقم هی داشت می‌خندید 😂😐 + نه تو هم زل میزدی تو چشاش که بفهمه رئیس کیه😂
من یازدهمم امروز زنگ آخر فهمیدیم دبیر فلسفه که صبح تو مدرسه بوده رفته مث اینکه کاری براش پیش اومده بود من و دوتا از رفیقا رفتیم توی حیاط داشتیم قدم میزدیم یه خانومی با فرم اداری و چادر و خلاصه خیلی مرتب اومد و شروع کرد پرسیدن درمورد مدرسمون که چجوره و اینا ما هم چون مدرسمون نمونه است و دیگه جز مدارس خاصِ شروع کردیم تعریف کردن فکر کردیم واسه دخترش میخواد که گفت من میخوام اگه بشه بیام اینجا معاونت بگیرم معاون پرورشی دارید منم گفتم آره گفت آها الان معاون هم میخواید من گفتم نه معاون نمیخوایم گفت خب باشه عزیزم ممنون فرستادمش رفت 😂 یکی نبود بهم بگه تو مدیری معاونی اصلا تو کی هستی که فرستادیش رفت حالا خوبه اینو مدیر درخواست داده باشه من ردش کردم 😂😂 به نظرت چه سرنوشتی در انتظارمه؟😂😂