eitaa logo
خط تیره
17 دنبال‌کننده
14 عکس
3 ویدیو
0 فایل
اگر آن تُرکِ شیرازی به‌‌ دست‌ آرد دلِ ما را به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بُخارا را
مشاهده در ایتا
دانلود
خط تیره
جان های گرامی عازم سفرند و من هر لحظه بیشتر از جسم بی جان خود میترسم «هزار جان گرامی فدای نام علی»
مادرم از این هیاهو تعجب کرده بود.با شوق گفتم:امید ما به همین چیزاس!ما نمی‌خوایم توی این شب بمونیم و بمیریم.این تنها امیده شاید بشود به آن مراکز مهمی که توسط تروریست ها تحت کنترل آمده را نگاه کرد.تا قبل از آن کجا بودند؟امنیت و جنگ دیگر جور این قصه را نمی‌کشد...
وقتی صبح بلند می‌شویم و گوشی مان را چک میکنیم داریم چه می‌شویم؟ می‌گویم چه می‌شویم چون بعد که می‌خواهم بلند شوم و صبحانه ای بخورم یا جایی بروم میفهمم صبح نشده. برای این چت ها و برنامه ها آفتابی نتابیده. جور ساعت را هم باید am و pm بکشند تا بفهمیم الان دقیقا کی است. ما شبیه ساعت هایمان زندگی میکنیم. شاید شبیه ساعت رو میزی یا دیواری و اگر دقیق شویم، ساعت اتمی. یادم است در مطالعات اجتماعی دبستان می‌گفتند همیشه در طول تاریخ، بشر زمان را مصاحبه می‌کرده و مثال هایش را هم با ساعت آبی و خورشیدی می‌زد.من نمی‌خواهم تاریخ تمدن را نقد کنم و بلد هم نیستم که نقدش کنم. اما می‌دانم آب تیک تاک برادر نیست و خورشید هم یوق سه تا عقربه ی خفه کننده را به جان نمی‌خرد. البته اگر بگویید یک مشت H2o و هلیم و هیدروژن که این نوستالژی بازی ها را ندارد، دیگر حرفی برای گفتن ندارم...
جمعه می‌آید از این روز و از این غوغا چه میخواهم، نمی‌دانم ندبه در صبح و سماتی آخر روزم که هست اما من چه میخواهم، نمی‌دانم هیاهوهای این و آن برون رفتن ز خانه از دل این کوچک_سیاهِ آشیانه مردمان در آن صلاة و اشک و غوغا من چه میخواهم، نمی‌دانم حکایت را چه کس گوید سرگردان بی حاصل من اما از این تک مصرع ناشی چه میخواهم، نمی‌دانم یکی میگفت حتما هم شفایی هست وگر سالم، باری یا دعایی یا دخیلی زِ بِستِ مسجدی رانده، نمازِ شرع را خوانده ولی آخر شفا را کو؟ نمی‌دانم! نمیدانم بدون قافیه شعری نسیبم می‌شود اما خدا داند که سعدی ها ز من روشان بگردانند سکوت روزِ خود با کاغذی در هم بپیچانم خدایا من که ام؟ شعری؟ و یا چون کاغذی پاره ام؟ صلاة ظهر می‌آید و بعد از آن شبی در راه من اندر روز خود خوابم و یا بیدار؟ نمیدانم نمی‌دانم... خط تیره جمعه.21 دی