eitaa logo
🇮🇷 ناحیه امام حسین«ع» کرج
966 دنبال‌کننده
56.1هزار عکس
8.8هزار ویدیو
717 فایل
#انقلاب_ادامه_دارد #تمدن_نوین_اسلامی #جوان_مومن_انقلابی کانال اصلی @Basijnewsir_Karaj
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷بسیج پاره تن مردم است🇮🇷 دعوت ازهمسر شهید وخاطره گویی برای حلقه صالحین وتقدیر از همسر شهید بمناسبت شهادت حضرت ام البنین( س) ۱۴۰۰/۱۰/۲۵
بسم رب الشهداء والصدیقین آخرین باری که اعزام شدن ۱۱ دی ماه سال ۱۳۶۵ بود🌅 خب اون زمان‌گرمدره مثل الان زیاد پیشرفته نشده بود که همه خبر ها به دستمون برسه🗣 گرمدره اون زمان روستا بود... بعد از چند روز بی خبری برادرم به من گفت حالا که اینجا کسی خبر نداره بریم اورین🚶‍♂️(یکی از محله های شهریار) شاید اونجا کسی چیزی بدونه رفتیم اورین و از چند تا از خانواده هایی که بچه هاشون به جبهه رفته بودند سوال کردیم که شما خبری از رزمنده ها تون دارید؟که در کنار اون خبری هم از محمدرضا بگیریم اما اونها هم هیچ خبری نداشتن برگشتیم.... تا اینکه حدود ۲ روز بعد از شهادت ایشون(۲۱/۱۰/۱۳۶۵)شهید امرالله دادخواه زنگ زد به خانواده ایشون توی کرج و خبر شهادت شهید رو بهشون داد💔 البته ما هنوز هم اینجا خبری نداشتیم و کسی چیزی به ما نمیگفت؛ همه اهالی محله‌ خبر داشتن به جز ما.... اونروز رفتار همه با من خیلی متفاوت شده بود انگار که می خواستن من متوجه نشم مثلا مردم کوچه تا من رو میدیدن میرفتن خونه هاشون یا...رفتار های اینچنینی خب من فهمیدم که یک اتفاقی افتاده...اما وقتی از اقوام می پرسیدم کسی چیزی نمی گفت 😞 اون موقع امکاناتی هم نبود که ما درست متوجه بشیم...فقط یه نامه بود که اونم خیلی دیر به دستمون میرسید حتّی نامه‌ای که شهید به ما داده بود دو روز بعد از شهادتش رسید به دست ما...💌 تا اینکه شب برادرم اومد خونه ما.همه متعجب شدیم.بعد‌از‌شام پرسیدم که داداش چرا اومدی؟ ایشون هم گفت من میخواستم برم کرج گفتم یه سری هم این جا بزنم. متعجب شدم!چون رفتارش خیلی عجیب بود یکم که گذشت من ازشون پرسیدم داداش از محمدرضا خبری نداری؟؟؟ گفتن چرا اتفاقاً پریروز دیدمشون و.... یک جوری صحبت می کردند که من متوجه نشم دختر و پسرم هم خواب بودن😴 من گفتم داداش یچیزی شده،اونم هی میگفت نه حالش خوبه و... خلاصه انقدر پاپیچش شدم که گفت خواهر جنگه دیگه یه نفر زخمی میشه یه نفر شهید میشه... حتی اون اول هم به من گفت که محمدرضا زخمی شده...🥀 پرسیدم که داداش واقعا زخمی شده ؟؟؟برادرم گفت که بالاخره باید واقعیت رو قبول کنیم آقا محمدرضا شهید‌شده🍂 خب خیلی شب سختی بود اونشب دخترم آزاده اون زمان ۸ ساله بود و تازه کانامه‌ش رو گرفته بود،منتظر پدرش بود که پدرش بیاد و کارنامه رو به پدرش نشون بده...🥺 پسرم حمید هم که اون زمان ۴ ساله بود...بعضی اوقات سراغ پدرش رو میگرفت... یادمه یک روز برف اومده بود و من با بچه ها پشت شیشه داشتیم برف رونگاه میکردیم پسرم حمید به من گفت: مامان من برم کفشهای بابا رو بیارم بزنم تو برف ها انگار که بابا اومده؟ . یادمه روز تشییع ایشون رو، که چقدر باشکوه برگزارشد خلاصه که زیبایی اون روزها خیلی بیشتر از سختی و ها مصیبتی بود که بر ما وارد شده بود.... چرا که ما حضرت زینب سلام الله رو الگوی خودمون میدونیم و به رسم حکم ما رایت الا جمیلا همه این اتفاقات زیبایی و عشق بود والسلام علیکم و رحمة الله اعظم بچم همسر شهید محمدرضا بورقی امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات🌹
15.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷بسیج پاره تن مردم است🇮🇷 دعوت ازهمسر شهید سمیع الله زال نژاد وخاطره گویی برای حلقه صالحین وتقدیر از همسر شهید بمناسبت شهادت حضرت ام البنین( س) ۱۴۰۰/۱۰/۲۵