💠در لابه لای خاطرات به یاد مانده از علامه طباطبایی ، خاطرهی علی اکبر حسنی هم لطف خود را دارد:
🔸️او مقید بود هر ساله ایام فاطمیه ، ده روز در خانه اش برای شهادت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) اقامه عزا نماید و همه بستگان و اعضاء خانواده، حتی دخترانش که در شهرهای دیگر سکونت داشتند، مقید بودند در این مدت در مجلس شرکت کنند.
معمولا در تهران و ... که میرفت، کمتر دید و بازدید میکرد، ولی وقتی که میگفتند، در همسایگی یا فلان محل، مجلس روضه و توسل به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) است، فورا شرکت می کرد.
📚مکتب اسلام ، سال ۲۱ شماره ی ۱۰ ، ص ۳۵
#فاطمیه #داستان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
@khobastbedaniem
💠آیت الله شبیری زنجانی (سلمه الله) :
🔸️شخصی نزد اینجانب آمد و مدعی بود امام زمان عج را زیارت کرده و حضرت سیادت او را امضا کرده است.
من به او تند شدم و او را تکذیب کردم؛ ما مأمور به تکذیب این گونه افراد مدعی ارتباط با حضرت هستیم اگر روایتی هم در این باب نبود عقل حکم میکرد [بايد] جلوی این چنین ادعاهایی گرفته شود وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود و فردا کسی ادعا خواهد کرد که امام زمان را زیارت کردم و حضرت فرمودند که این مال از فلانی نیست این زن همسر فلانی نیست و ... اگر تکذیب نکنیم نظامها به هم خواهد ریخت.
📚جرعهای از دریا، ج۳، ص۴۶۴، سید موسی شبیری زنجانی، نشر موسسه کتابشناسی شیعه
#داستان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@khobastbedaniem
💠زنده شدن مرده
🔻آیت الله علامه سید عباس کاشانی (ره) نقل میکند که در زمان حیات آیت الله قاضی عالمی بود در فقه و اصول که دویست و پنجاه تا سیصد نفر پای درسش می نشستند. خانم این آقا مریض شد و روز به روز حالشان بدتر میشد تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فرداست که خانم از دنیا برود. آن آقا سراسیمه می آید پیش آقای قاضی ، من این جریان را خودم دیدم تا نشست آقا فرمودند: خانم چطور است؟ گریه کرد و گفت: آقا داره از دستم میره اگر ایشان امروز بمیرد، فردا هم من می میرم . این ها سی و هفت سال با هم بودند و بچه هم نداشتند و خیلی هم به یک دیگر انس داشتند.
🔸️آقای قاضی یکی از خصوصیاتشان این بود که در صورت کسی نگاه نمی کردند و همین طور که سرشان پایین بود تند تند دعا می خواندند و چشمانشان هم بسته بود. من این ها را به چشم خودم دیدم! بعد دستشان را بلند کردند و چشمانشان را پاک کردند و سپس گفتند: شما بفرمایید منزل خداوند ایشان را به شما بر می گرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می دانست که هرچه بگوید حق است.
🔹️می رود خانه شان می بیند که خانمش که او را صبح رو به قبله کرده بودند و هیچ حرفی نمی زد، الآن خوب و سرحال است. خانم به آقا می گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید. آن آقا احوال مرا پرسید، شما گفتید: آقا دعا کن و ایشان هم دعا کردند. من همان موقع از دنیا رفته بودم چند دقیقه ای بود که قالب تهی کرده بودم مرا بردند تا آسمان چهارم در آنجا صدایی شنیدم که فلانی با احترام درخواست تمدید حیات ایشان را کرده اند و همان موقع مرا برگرداندند.
📚هزار و یک حکایت عرفانی ، ص ۴۶ (به نقل از ستارگان سپهر سلوک ، ص ۵۲)
#داستان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@khobastbedaniem
⬅️سید بحرالعلوم و عزاداری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
روز عاشورا مردم کربلا عزادارى را زود تمام کرده و به استقبال هیئت طویریج مىروند.
می گویند: سید بحرالعلوم که از علماى بزرگ نجف بود، براى زیارت به کربلا آمده بودند.
در مسیر راه حرم، به تماشاى هیئت عزاداراى طویریج مىایستد.
ناگهان مردم مىبینند سید بحرالعلوم عبا و عمّامه را به کنارى گذارده و به داخل جمعیّت رفته و یاحسین! یاحسین مىکند.
طلبهها مىروند آقا را از داخل جمعیّت نجات دهند تا زیر دست و پا له نشود؛ امّا اجازه نمىدهند.
بعد از عزادارى مىبینند سید در آستانه غش کردن است، علّت این حرکت را مىپرسند؟
سید مىگوید: همین که مشغول تماشاى هیئت بودم، حضرت مهدى علیه السلام را دیدم که با پاى برهنه و سر بدون عمامه، در میان عزاداران به سر و سینه مىزند، من شرم کردم که تماشاچى باشم.
#محرم #داستان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🎤👈 آیتالله شبیری زنجانی
◼️ آیتالله خویی رحمة الله علیه گفته بود: ما در نجف اشرف در خانه بسیار کوچکی زندگی میکردیم. خانواده ما روضه میگرفت و مزاحم مطالعه من بود.
◼️ من به ایشان گفتم: روضه خوانی در منزل مزاحم مطالعه من است، روضه ترک شد. ولی من مبتلا به چشم دردی شدم که هر چه به دکتر مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مأیوس شدند.
◼️ متوسّل شدیم، در عالم خواب به من گفتند: بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسّل شدید، با تربت استشفا کنید، با تریت استشفا کردم، چشمم خوب شد.
📚 جرعهای از دریا ج ۲ ص ۶۸۱
#محرم #داستان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📿 مردی که با ذکر صلوات ارث مخفی پدرش را پیدا کرد و از فقر نجات یافت!!
🔸تسبیح را در دستش گرفته بود و پشت سر هم صلوات میفرستاد: اللهم صل على محمد و آل محمد.
دوستش که مدتها از او بی خبر بود به دیدنش آمده و از دیدن این صحنه و مداومت او بر صلوات بسیار تعجب کرد و گفت: چرا اینقدر صلوات میفرستی؟
- مگر بد است؟
- نه، اتفاقاً خوب است اما چه خبر است هر چیز حد و اندازه دارد. خسته نمی شوی؟ اگر من باشم خسته میشوم
- نه من خسته نمیشوم با خود عهد کرده ام که زیاد صلوات بفرستم زیرا نتیجه ها گرفته ام.
- چه نتیجه ای؟
🔸مرد صلوات گو حکایت خود را چنین تعریف کرد: مدتی پیش فقر و نداری و مشکلات زندگی به حدی فشار آورده بود که نمی دانستم چه کنم به کجا پناه ببرم و از چه کسی قرض بگیرم. از آن همه پول و ثروتی که پدر خدا بیامرزم داشت اثری نبود. هیچ کس خبر نداشت کجا پنهانشان کرده! هرچه جستجو کردم اثری از آنها نبود. زیر کدام سنگ و پای کدام درخت معلوم نبود. کم مانده بود تک تک آجرهای خانه را بکنم. به دنبال راه علاج میگشتم تا این که فکری به خاطرم رسید. به حضور امام جواد (ع) رفتم و گفتم: ای بزرگوار پدرم آدم پولداری بود و مال و ثروت زیادی از خود باقی گذاشت اما جای آن را نمی دانم.
- مگر هنگام مردن وصیت نکرده بود؟
- او صحیح و سالم بود و سابقه بیماری نداشت و ناگهان فوت کرد. این بود که فرصت نکرد وصیت نماید.
- خدا رحمتش کند چند وقت است که فوت کرده؟
- هفته بعد چهلمین روز درگذشت اوست. شما را به خدا کمکم کنید من از دوستداران شما هستم. دعا کنید تا با پیدا شدن محل این ارث هنگفت مشکل من حل شود.
امام فرمود: امشب که نماز عشا را خواندی و خواستی بخوابی بر جدم و خاندانش زیاد صلوات بفرست. آن گاه پدرت را در خواب میبینی و او از محل پولها آگاهت می کند.
🔸آن شب بعد از نماز عشا شروع به فرستادن صلوات کردم حتی در رختخواب آن قدر صلوات فرستادم تا خوابم برد. در خواب پدرم را دیدم و او محل پولها را گفت و از من خواست که بعد از یافتن آنها را نزد امام جواد (ع) ببرم. صبح که از خواب برخاستم مدتی هاج و واج بودم اما با یادآوری خواب شب گذشته به جست و جو پرداختم و همان گونه که گفته بود عمل کردم و پولها را یافتم و نزد امام جواد (ع) بردم و امام آنها را به من بازگرداند.
خدا را شکر میکنم که محمد (ص) و فرزندانش را برگزید و آنها را چنین گرامی داشته که به واسطه آنان مردم از بدبختی و گرفتاری نجات پیدا می کنند.🌷
📘کتاب نسیمی از ملکوت
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
🏴