eitaa logo
خداوند عزیز
2.6هزار دنبال‌کننده
296 عکس
514 ویدیو
0 فایل
حضور خداوند در زندگیتان را با خداوند عزیز تجربه کنید کپی؟با ذکر صلوات برای ظهور آقا برگزاری چله نماز شب و حدیث کساء تبلیغات و ارتباط با ما: @Sobhanmajidi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
دهه *یکی از روضه خونا یه حرف عجیبی زد میگفت: یکی از دلیلایی که امام حسن مدام گریه می کرد این بود که خودشو مقصر میدونست. آخه زنای عرب پوشیه داشتن، الان تو خیابون داری میری یه خانوم و میبینی میگی شاید اقوامم باشه شک میکنی همراهاشو میبینی بچه اشو میبینی میگی خودشه، گفت اگه من اونروز با مادرم نبودم ....نمیشناختنش..* حسن! کوچه مادر، صبوری همینه زمین خورده یعنی، غریبِ مدینه به همراه چادر، غرورم لگد شد بهم خیلی برخورد، برام خیلی بد شد نتونستم کاری کنم.. تو آشوب کوچه، توی اِزدحام بمیرم که حتی پناهی نداشت زدن با چه جرمی؟ چرا بی هوا؟ آخه‌ مادر من‌ گناهی نداشت از اون کوچه‌ تا خونه راهی نبود تموم مسیر و فقط غصه خورد بمیرم تا خونه فقط گریه کرد همون جا حسن بود که از غصه مرد *اینجا امام حسن وقتی زهر از گلوش پایین رفت عوضی که زنشو صدا بزنه ،صدا زد بگید زینبم بیاد.. خواهر خیلی به برادر علاقه داره، «خواهرا ! اگر از بیمارستان زنگ بزنن بگن برادرت اینجاست حالشم خوبه با این حال تا بیمارستان میرسی نصف عمرت تموم میشه» راوی میگه تا به زینب گفتن تو راه گریه میکرد صدا میزد همه بیان ، هی دنیا ... اومد خودشو رسوند کنار برادر، اینجا صدا زد.. خواهرم برام یه تشت بیار، تشت آورد لخته های خون از لبهای مبارک داخل تشت، من نمیدونم چه به روز زینب گذشت، اینجا یه تشت بود یه تشتم بود مجلس یزید..دختر صدا زد عمه جان!صدا قرآن خوندن بابامه، اگه بابامه چرا داره با چوب خیزران میزنه.....حسین.... یا 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
دهه شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با نالۀ ذرّیۀ زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زنها نزنید * یه خورده مقتل بگم؟ بعضی مقاتل نوشتند مردم صبح علی الطلوع جلو دروازه ساعات جمع شده بودند به مردم گفته بودند خارجی‌ها از دین خروج کرده‌ها رو به اسارت گرفتن و می‌خوان وارد شهر کنند برای جشن و پاکوبی صبح زود مردم اومده بودند پشت دروازه اولیا مخدره زینب. باهشتادو‌چهار زن و بچه‌ها.. توی مقتلی می‌خوندم یه قدری از زیورآلات مونده بود زینب همه این‌ها رو از این زن و بچه‌ها جمع کرد تحویل شمر بن ذی الجوشن داد و فرمود: شمر یه درخواستی ازت دارم این‌ها احترام دارند این‌ها اهل بیت پیغمبرند اگه قراره ما رو وارد این شهر کنی از یه دروازه دیگه وارد کن پشت دروازه ساعات شلوغه نامحرما جمع شدند احترام این زن و بچه‌ها رو نگه دار از قضا اون زیر ورآلات رو گرفت و ارباب مقاتل نوشتند این‌ها رو از دروازه ساعات وارد کردند. اونایی که سوریه رفتن تایید می کنند حرف من رو از دروازه ساعات که الان هم هست تا کاخ یزید علیه لعنه والعذاب که الان هم هست پیاده یکی بخواد بره نیم ساعت راهه اما مقتل نوشته صبح این‌ها وارد شهر شدند انقدر که شلوغ بود انقدر حرکت کاروان آهسته بود این‌ها رو به بازار یهودیا بردند وقتی به کاخ رسیدند نزدیک غروب بود* شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید ساز با ناله ذریه زهرا نزنید سر مردان خدا را به سر نیزه زدید مرد باشید دگر سنگ به زن‌ها نزنید به زنان بر سر بازار اگر سنگ زدید دختران را به کنار سر بابا نزنید *بعضی‌ها میگن سرها رو به نیزه زده بودند کنار این کاروان اسرا سرهارو هم حمل می‌کردند * علی و فاطمه در جمع شما اِستادند پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید رقص شادی جلو محمل زینب نکنید پای سرهای بریده به زمین پا نزنید بگذارید برای شهدا گریه کنیم خنده بر داغ دل سوختۀ ما نزنید کشتن فاطمه بین در ودیوار بس است تازیانه به تن زینب کبری نزنید به تماشای سر پاک حسین آمده اید اینقدر دست به هنگام تماشا نزنید یا 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
دهه مرحوم مجلسی در بحار نوشته:"وَ لَمَّا رَأَی الْعَبَّاسُ وَحْدَةَ أخِیهِ الْحُسَیْنِ‌(علیه السلام)" وقتی دید برادر تنها شده دیگه کسی نمونده،اصحاب همه رفتند.بنی هاشم همه شهید شدند.علی اکبر رفته قاسم رفته.عون و جعفر رفتندبرادراشو فرستاده گفته برید جلو چشمم شهید بشید.اومد مقابل امام حسین ایستاد.صدا زد:"یَا أخِی! هَلْ مِنْ رُخْصَةٍ؟ "مولای من اجازه میدی برم میدان جونم رو فدات کنم؟ «ولایت پذیری اینه.یه عمری مشق رزم کرده بود.یه عمری به خودش وعده داده بود،گفته بود میرم مقابل این لشگر می ایستم،جونم رو فدای امامم می کنم.» تا اومد اجازه خواست.مجلسی نوشته:"فَبَکَى الْحُسَیْنُ‌(علیه السلام) بُکَاءً شَدِیداً"آقا شروع کرد های های گریه کردن ثُمَّ قَالَ:"أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی."تو پرچمدار منی.تو‌ علمدارمنی"و اِذا مَضَیتَ تفرَّقَ عسگری"اگه تو بری لشکرم از هم می پاشه.لشکری برات نمونده.عباس تو برای من یه ملتی.تو برای من یه لشگری اگه تو بری شیرازه ی خیمه های من از هم می پاشه.ستون خیمه های من پایین میاد. عباس صدا زد:"یا أخی قَدْ ضَاقَ صَدْرِی..." سینه م سنگینی می کنه."وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ"دیگه از زندگی خسته شدم."وَ أُریدَ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ"ميخوام ازاين منافقین خونخواهى کنم. آقا امام حسین به جای اینکه بفرماد برو میدان،برو‌رجز بخون. ماموریت رو برای عباس یه چیز دیگه تعیین کرد"فَقالَ الْحُسَین فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ."یه ذره آب برای بچه‌ها بیار.هر چی شما بگیدمعطل نکرد.نوشته:"فَذَهَبَ العَباس"عباس رفت مقابل لشگرایستاد شروع کرد موعظه کردن"وَ وَعَظَهُم و حَذَّرَهُم"موعظه کرد.اونا رو از آخرت و بلاش تحذیر داد."وَلم یَنفَعَهُم"فایده ای نداشت "خَرَجَ اِلی اَخیه،فَاَخبَره"اومد مقابل برادرش ایستاد.به آقا گزارش داد،این جورگفتم،فایده ای نداشت.همچین که داشت با امام حسین حرف میزد؛"فَسَمِعَ الاَطْفال،یُنادونَ العَطش،العَطش"این صدای بچه ها به گوشش می رسید؛"فَرَکِبَ فَرِسَه"سوار بر اسب شد.آخرین نگاه ها رو به مولا انداخت..آخرین بار به خیمه رباب نگاه کرد.نمیدونم علی اصغر رو دید یا نه... "فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ"سوار بر اسب شد و نیزه رو برداشت" وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ"مشک رو برداشت و سمت فرات رفت."فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ"چهار هزار نفرمحاصره ش کردند."وَ رَمَوهُ بِالنَّبالِِ."اول تير بارانش کردند."َفَکَشَفَهُم"لشکر رو شکافت."وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ."بر اساس روایت هشتاد ملعون رو به جهنم فرستاد و وارد شریعه شد."فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ"همچین که یه مشت آب بالا آورد؛"ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ" یادش افتاد هم آقا تشنه هست هم بچه ها تشنه اند آب رو روی آب ریخت"وَ مَلَأَ القُربَةَ"مشک رو پر کرد.."وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَه "مشک رو روی کتف راستش انداخت.به سمت خیمه ها برگشت... "فَقَطَعُوُا عَليَه‏ الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ "راهش رو بستند.عباس رو از هر طرف محاصره کردند... ساعتی بعد دور برادرت رو گرفتند.حسینت داخل قتلگاه افتاده بودجلو می رفتند،عقب می آمدند.گفتند بذار بترسونیمش " فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا"دست راستش قطع شد... "فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ "مشک رو به شانه چپش انداخت."فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ"دست چپ جدا شد...سریع مشک را به دندان گرفت... یا 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
شب آخر دهه *خيلي ها حوائجِ شون رو جمع ميكنن، ميگن: شب آخر دهه ميريم دَرِ خونه ي آقامون قمر بني هاشم، اين آقا نميذاره كسي دست خالي بگرده، اين آقا خودش طعم خجالت كشيدن رو چشيده...* خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن که از عباس نانش را گرفت *اومد اون سائل دَر زد، دَر خونه ي حضرت عباس، هنوز خبر نداره آقا به شهادت رسيده، حضرت اُم البنين سلام الله عليها شناخت اين سائل رو، دلشوره گرفت، گفت: هر سال اين مي اومد اينجا پسرم دستش رو پر مي كرد خرج يكسالش رو ميداد، فرمود: هر چي توي خونه داريم بياريد تا دست خالي بر نگرده، هر كسي يه چيزي آوُرد، اتفاقاً از هميشه بيشتر هم آوُردن، دادن دستِ سائل، اما ديدن نميگيره، فرمودن: چرا نمي گيري، مگه سائل نيستي؟ گفت: سائلم، اما من سائلِ اون دستاي قشنگم، من اومدم رويِ زيباي صاحب خونه رو ببينم، من عاشق اون چشماي نازنينش هستم، يه وقت ديدن اُم البنين آهي كشيد، فرمود: سائل اون دستاي قشنگ رو از تن جدا كردن، اون چشم زيبا رو تيرِ سه شعبه زدن* روزِ محشر دست هايش دستگيري مي كند دستِ خود را داد دستِ دوستانش را گرفت *آره ولله، با دست هاي بريده شده دستِ همه ي عالم رو ميگيره، امشب التماسش كن، بگو: بي دستِ كربلا، دستِ مرا بگير... روايت ميگه: روز قيامت پيغمبر سئوال ميكنه، فاطمه جان! امروز براي شفاعتِ اُمتِ من چيزي داري رو كني تو اين صحراي قيامت؟ يه مرتبه مي بينن فاطمه دستاي بريده شده ي اباالفضل رو جلو مياره، صدا ميزنه: براي تمام اهل محشر كفايت ميكنه اين دستاي بريده... ان شاءالله كسي تو جمع ما نباشه شرمنده ي زن و بچه اش باشه، اگه كسي هم هست، توي خلوتِ خودش يه خط روضه ي خودش يا داداشش رو بخونه، بگو: آقا! خودت مي دوني شرمندگي چقدر سخته...* هيچ كس اندازه ي عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان نامه امانش را گرفت *شمرِ نانجيب هيچ قصدي جز اين نداشت كه عباس رو خجالت زده كنه، خوب مي دونست كه اگه همه ي عالم رو به عباس تقديم كنه دست از ابي عبدالله بر نميداره، وقتي اومد دَرِ خيمه ي عباس، صدا زد: عباس! بيا برات امان نامه آوُردم، يه وقت ابي عبدالله ديد عباس سرش رو از خجالت پايين انداخت... ابي عبدالله فرمود: عباسم! سريع برو جوابش رو بده، دشمن هم نبايد از دَرِ خونه ي تو دست خالي بره، اومد گفت: نانجيب! براي من امان نامه آوُردي، اما پسرِ فاطمه امان نداشته باشه؟ بچه هاش تو اين صحرا آواره باشن یا از شب اول ماه رجب چله نمازشب وحدیث کسا دراین کانال برگذار میگردد 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
24.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲🌔 آثـار نمازشب اگر کسی لذت نمازشب را نچشیده هیچ لذتی را به او نچشانیده اند نور چشم ،نور خانه و نور قبر شب اول ماه رجب چله نمازشب وحدیث کسا دراین کانال برگذار میگردد 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
شرایط شرکت در چله که از سحر امشب (شب اول ) شروع میشه رو مطالعه کنید👆 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
چله *در بعضی از نقل‌ها داریم تا صدای استغاثهٔ ابی عبدالله بلند شد."هل من ناصر ینصرونی هل من ذاب یذب عن حرم رسول" نوشتن اول خدای عالم لبیک گفت، نقل نقلِ عجیبیه.. بعد اینکه خدای عالم لبیک گفت پیغمبر لبیک گفت،امیرالمومنین لبیک گفت، فاطمه زهرا لبیک گفت، امام حسن لبیک گفت، نوشتن حتی ابدان مطهر شهدای کربلا هم به لرزه افتاد. همه ی عالم لبیک گفتن به ابی عبدالله... اما یه وقت فرمودن: این بچه هم خودشو از گهواره به زمین انداخت. یعنی بابا! هنوز یه نفر مونده روش حساب کنی منم هستم بابا.. به گونه‌ای که زن‌ها، اهل خیمه مطمئن شدن این بچه داره تلویحه میگه به استغاثهٔ پدر داره لبیک میگه.. ابی عبدالله فرمود: این بچه رو بیارید.... *شب عاشورا وقتی قاسم بن الحسن صدا زد....عمو جان! آیا منم از شهادت بهره‌ای دارم؟ فرمود: "کَیفَ المَوتُ عِندَکَ؟"مرگ در نزد تو‌چگونه است؟ گفت: "أحلی مِنَ العَسل" فرمود: پسرم! هم تو به شهادت می‌رسی هم طفل رضیع من.. ابی عبدالله شب عاشورا فقط روضهٔ علی اصغر برای اصحاب خوند گویا فیضیست که حتی اصحابم باید بهره ببرن. در روضه علی اصغر من نمی‌دونم شاید فیضیست که باید شب عاشورا اصحابم به فیض روضه علی اصغر برسند و گریه کنن و همه گریه کردن.. بعد عبارتی داره ابی عبدالله ..این حرفا رو که به قاسم زد فرمود:"اِذْ جَفَّتْ رُوحی عَطَشاً" فرمود زمانی که روح من از عطش خشک میشه.. "وَ صِرْتُ اِلی خِیَمِنا فَطَلَبْتُ ماءً وَ لَبَنَاً" من هی میرم تو این خیمه ها دنبال یه نوشیدنی یه آبی چیزی می گردم "فَلا أَجِدُ قَطُّو" فرمود: چیزی پیدا نمی‌کنم. شب عاشورا داره روضه می‌خونه اصحاب دارن گریه می‌کنن.. می‌فرماید "فاقول: ناولوني ابني لأشرب من فيه" می‌فرماد: من اونجاست که میگم بچه‌ امو بیارید من یکم از این نمی که کنار لب این بچه‌است بتونم تشنگیمو برطرف کنم.. یا بقیه الله چه بلایی سر ابی عبدالله میارن؟! آرام آرام نوشتن لباس پیغمبر و به تن کرد سوار برناقه ی پیغمبر شد. اومد آرام آرام سمت میدون که با این لشکر حرف بزنه مردم می‌گفتن حسین قرآنو آورده بود. هرچی گفت ما زیر بار نرفتیم.. الان چی آورده دیدن از زیر عبا یه بچه شیرخواره رو رو دست بلند کرد.. یه غنچه رو از بوته جدا کنی اول سر حاله اما دو سه روز بهش آب ندی سر غنچه از ساقه کج می‌شه.. هر طرف ابی عبدالله بچه رو نگه می‌داشت سر به یه طرف می‌افتاد.روبرو لشکر، بچه رو رو دست بلند کرد. ما در ناحیه مقدسه سلام حضرتو داریم می‌فرماید:"الطِّفْلِ الرَّضِيعِ الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ" طفل رضی، طفل شیرخواره، بعد می‌فرماد: "الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ "یعنی هدف که قرار گرفت افتاد به زمین.. بابا ما گاهی از زمین افتادن ابی عبدالله می‌گیم..* بلند مرتبه شاهی به زحمت افتاده برای جرعه ی آبی به منت افتاده *بچه رو، رو دست بلند کرد فرمود: "مُنّوا عَلَی‏ ابن المصطفی" رو سر پسر پیغمبر منت بذارید "بِشَربَةِ یَحیا بِها أطفالَنا "یه جرعه آب به من برسونید بچه‌هام دارن از تشنگی می‌میرند.. لشکر به همهمه افتاد چه کنیم؟ حق با حسینه، یکی گفت نه! حربهٔ حسینه از این بچه می‌خواد استفاده کنه خودش به آب برسه.. یه وقتی دیدم صدای عمر سعد بلند شد بگید حرمله بیاد امیر پدر رو بزنم یا پسر؟ گفت: با یه تیر دوتا نشون رو بزن به پسر بزنی پدر می‌میره.. بزن حلقومه این بچه رو مگه سفیدی گلوی این طفلو نمی بینی؟ اخبارالطوال دینوری مقتل قدیمه مال قرن سه.. می‌فرماید: علی اصغر و شش ماههٔ ابی عبدالله رو با تیر مشقص زدن تیر مشقص رو عرب معنی می‌کنه میگه اون تیری که می‌خواستن حیوونای وحشی رو باهاش بزنن.. فرقی هم داره پیکانش بزرگتره قد تیر بلندتره برا همین بود فرمودن: "فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ" تیر گوش تا گوش این بچه رو برید. سر به پوست آویزان شد..آی امام حسینیا برا علی اکبر جون داد کی از خیمه اومد؟ زینب کبری اومد بیرون.. اما وقتی علی اصغر جون داد ام کلثوم اومد بیرون اینجوری می‌خوند.. میگفت:"یا لَهفَ قلبی علَی الصّغیر الظّامی فَطَمَتهُ السّهامُ قبلَ الفِطام" «من تاحال فکر می‌کردم این عبارتو بی‌بی تو اسارت گفته» اما از خیمه اومد بیرون میگفت:دلم کبابه برای بچه‌ای که خواستن از شیر جداش کنن با تیر جداش کردن.. چهار بیت خانم ام کلثوم فرمود: این بچه رو به خون خودش غلطوندن. فرمود: اشک این بچه رو درآوردن ..امام حسین با خون گلوی علی اصغر سه کار کرد. کار اول ابی عبدالله این بود: یه کفه خون رو به آسمان پاشید. امام باقر فرمود: اگر یه قطره به زمین می‌رسید عذاب نازل می‌شد. کار دوم ابی عبدالله این بود: یه کفه خون رو گرفت قنداقهٔ علی اصغر رو خونی کرد. کار سوم ابی عبدالله این بود: یه کفه خون رو گرفت هی به محاسن خودش می‌کشید.. 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
چله *علی ابن مهزیار میگفت اون چند روزی که خیمه آقا صاحب الزمان بودم میدیدم به بعضی از نامه ها رسیدگی میکنن ولی بعضی از نامه ها رو میگیرن دستشون رو چشمشون میذارن و میبوسن..عرضه داشتم آقاجان ! فرق این‌ نامه ها با اون یکیا چیه؟ فرمود: این نامه ها به واسطه ی عموم عباس به ما میرسه...* *یه زن عرب وارد حرم عباس شد یه بچه شیر خواره رو گذاشت رو‌ زمین ..گفت عباس!من تو بازار یه کم خرید دارم میرم برمیگردم یا این بچه مرده دفنش میکنم یا زنده است میبرم‌ خونه ..خانما اومدن‌ دور و برش گفتن‌ بچه شیره خواره رو‌ چرا گذاشتی داری میری؟ گفت سپردم به خودش..گفتن آخه مادری کجا داری میری؟..سرش رو انداخت پایین رفت. خانمایی که تو‌حرم بودن بچه رو گرفتن بغلشون..بچه‌ نه گریه می کنه..نه صداش در میاد ..انگار که بچه مرده بی رمقه بی رمق...ساعتی نگذشت دیدن خانم‌ برگشت ،بچه رو از دست خانمها گرفت چادرش رو‌کشید روسرش..یه دفعه از جاش بلند شد گفت خونه ات آباد...خونه ات آباد..خانمها پرسیدن چی شده؟ گفت بچه ام‌ چند روزی بود شیر نمی خورد دکترا گفتن شیر نخوره می میره..رفتم‌ اومدم‌ بچه ام شیر میخوره..جان دوباره گرفته...* ای مشک! من وعدهٔ آب تو به اصغر دادم یک‌جرعه برای او‌ نگه دارید .. *نمیدونم‌ تیر به مشک‌ خورد یا به قلب رباب مشک افتادنی رباب خونه خراب شد... * وای از دل رباب که میخواست به علی اصغرش شیر بده اما عطش وبی آبی شیر مادر رو خشک کرده بود حسین‌ جان قربان حال مضطرت...میگن طفل رو‌ محکم‌ در آغوش گرفت عبا رو‌کشید رو صورت طفل..نه علی اکبر شهید شد ندا اومد..نه درکنار عباس، نه درگودی قتلگاه ندا اومد..فقط زمانی که علی اصغر دست وپا میزد ندا اومد "دعوه یا حسین " حسین !خدا تسلیت میگه خودت رو‌ گم‌ نکن‌حسین.‌..حسین طفل رو رها کن یا 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
چله زینب کبری کنار کشته ی داداشش نشسته بودناله میزد و اشک می ریخت. عمه سادات زینب کبری "بَکَتْ وَ أَبْکَتْ وَاللّهِ کُلُّ عَدُّوٍ وَ صَدیق" عمه ی سادات زینب کبری کنار کشته ی داداشش نشسته بود و اشک می ریخت طوری گریه می‌کرد دوست و دشمن به حالش گریه میکردند. گاهی صدا میزد "أَنتَ أَخی" آیا تو برادر منی گاهی صدا میزد..یا جَدّاه...!* این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست این صیدِ دست و پا زده در خون حسین توست *گاهی دست زیر بدن پاره پاره برادر میبرد، صدا می‌زد.. خدا! این قربانی رو از آل محمد قبول کن..حسین...چه کردن با این خواهر داغ دیده؟ یابن الحسن! یه عده از عربها اومدند اما با کعب نی و تازیانه از بدن برادر جداش کردند، زن‌ها رو سوار ناقه ها کرد، بچه‌هاشون رو بغلشون داد، اما وقتی نوبت به خودش رسید دیگه کسی نبود کمکش کنه، یه نگاه به طرف گودی قتلگاه کرد،زبان حالش این بود داداش پاشو.. زینبت می خواد سوار ناقه بشه یه نفر مَحرم نداره....«حسین. حسین حسین » نوایِ کاروان هر دَم زند آتش به جانم خدایا بر زمین مانده تنِ آرامِ جانم *خدایا به سوزِ دل زینب کبری، به اشک چشمش، به دل داغ دیده اش، به چادر خاک آلودَش، به بدن تازیانه خورده‌اش، فرج امام زمانمان را برسان، موانع فرجش برطرف بفرما... امشب همه ما چله نشینان را به کبری ببخش..* 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
چله *امشب،شب همون خانومیه که روضه خونا میدونن، روضه گوش کنا میفهمند، اگه روضه گوش کن باشی میگیری من چی میگم...دو تا اسمه نمیشه از هم جدا کرد. اگه میگی فاطمه، باید بگی قربون جگر پاره پاره‌ات حسن جان. چون وقتی اسم بی بی میاد، اول یاد کوچه میفتی، وقتی میگی گودال بعدش میگی وای زینب..آخه ما دو جور زینب داشتیم کربلا،یکی قبل گودال ... یکی بعد گودال ...قبل گودال گفتن زینبه ... اما بعد گودال زنها گفتن ما پیرزن توی کاروان نداشتیم ...آخه اون چیزی که زینب دیده کسی ندیده * *وقتی فاطمه بنت اسد بیرون اومد، علی رو در بغل داره، خیلی دست‌ها دراز شد تا علی رو بگیره، نه، تا خاتم الانبیا رسید فرمود: فاطمه علی رو به من بده، این آقازاده سه روزه در بغل پیغمبر قرار گرفت چشماشو باز کرد.."السلام علیک یا رسول الله" انجیل بخوانم؟ زبور بخوانم؟ تورات بخوانم؟ قرآن بخوانم؟ قرآنی که چندین سال بعد نازل شده! ای وای بر ما که نشناختیم قرآن بخوانم؟ فرمود: علی جان قرآن بخوان، لب‌های مقدس‌شو باز کرد "بسم الله الرحمن الرحیم قد افلح المومنون" قرآن تموم شد، می‌دونید پیغمبر چه کرد؟ خم شد و لب‌های علی رو بوسید.یا رسول الله علی قرآن خواند لب‌هاشو بوسیدی، آخ بمیرم حسینشم قرآن خوند.. مقابل دختراش قرآن خوند ..مقابل خواهرا قرآن خوند ..مقابل بی‌بی‌ها قرآن خوند مقابل امام باقر قرآن خوند..مقابل زین العابدین قرآن خوند..اما کسی نبوسید اون لب و دندان رو..بگم همه ناله بزنید.دیدن چوب خیزرانشو برداشت..* ای چوب خیزران تو حیا کن فرو میا خود را به جای بوسهٔ خیرالبشر مزن دستت شکسته باد که دندان او شکست ای سنگدل تو سنگ به دُرج گهر مزن یا 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
چله "السلام علیک یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر" دل مبتلای حضرت موسی بن جعفر است درد آشنای حضرت موسی بن جعفر است بر اهل آسمان و زمین سروری کند هر کس گدای حضرت موسی بن جعفر است *دوست داشتی امشب این صدا ناله‌هات تو کاظمین بپیچه کنار حرمش داد بزنی.. امشب بگو.. آقا جان! زودتر ما رو بطلب.. تو که باب الحوائجی گره به کارم افتاده گرفتار بودم که اومدم در خونه ات.. دیدید مادرامون وقتی گره به کارشون میفته میگن روضه موسی بن جعفر انداختم. امشب ما هم گره به کارمون افتاده..آقا جان !دامن آلوده اومدم در خونه ات ماه رجب داره تمام می‌شه یه ذره اشک به این چشام بذار امشب بتونم برات گریه کنم..* باب الحوائج است و دو چشمم همیشه بر دست عطای حضرت موسی بن جعفر است شد بی‌نیاز از همه کس هر که روزی‌اش با بچه‌های حضرت موسی بن جعفر است آقا اصلاً برات کرب و بلا کاظمین نجف دست رضای حضرت موسی بن جعفر است آن جنتی که حضرت حق وعده داده است بزم عزای حضرت موسی بن جعفر است زهرا نظر نموده بر آن کس که سینه‌اش ماتم سرای حضرت موسی بن جعفر است من آرزوی روضهٔ رضوان نمی‌کنم تا روضه های حضرت موسی بن جعفر است درد تا مغز استخوان می‌رفت بازویش را اگر تکان می‌داد می توانست شب بخوابد اگر درد پهلو کمی امان می‌داد *کاری کردن با آقای ما هر شب دعا می‌کرد خدا دیگه مرگمو برسون "خلصنی یا رب"مادرشونم این آخری ها دیگه صدا میزد "اللهم عجل وفاتی سریعا" مگه چه کردن آقای ما رو که هر شب التماس می‌کرد خدایا دیگه مرگمو برسون؟ آخه هر وقت این ملعون میومد بگم گریه کنید ناله بزنید روضه همینه روضه‌ای نیست که دستاشو با غل و زنجیر بستن اینا هست اما اوج روضه اینجاست هر وقت میومد سراغ حضرت اول به مادرش ناسزا می‌گفت می گفت می‌زنی بزن به مادرم بد و بیراه نگو.. به خدا طاقت ندارم* وای از آن در که آرزو باشد لحظه‌ای آه حسرتی بکشید غل و زنجیر فرصتی ندهد نفسی هم به راحتی بکشی *آنقدر اذیت شد زیارت نامه اش خود قتلگاهه.."السّلامُ علی الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ " آنقدر مؤذب بود. استادی می‌فرمود: سیاچال موسی بن جعفر جوری بوده حضرت دائم خوابیده بوده یعنی نمی‌تونسته حتی خم بشه، بشینه گریه کنه بمیرم برات." وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ" یعنی انقدر تاریک بوده حتی روزنه‌ای هم نبوده به این سیاه چال.. جان عالم به فدات آقا برای دیگران هم ارسال کنید 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz
چله در *روایت میگه وقتی میگی حسین حضرت صدیقه سلام الله علیها اگه پسر خودتو داری صدا می کنی خدا نگهش داره اما اگه پسر منو صدا می زنی بین دونهر آب لب تشنه کشتنش... از همین مثل فردا تو خونه حضرت زهرا غوغا بود ام سلمه میگه اومدم وقتی قنداقه را دست پیغمبر دادم تو گوش راست اذان، گوش چپ اقامه گفت.. دیدم پیغمبر یه نگاه کرد شروع کرد گریه کردن. آقا جون یه همچین لحظه ای مادرش الان ببینه دل نگران میشه فرمود: ام سلمه دست خودم نیست همین الان جبرئیل نازل شد خبر شهادتش رو بهم گفت . لذا وقتی تو ایام بارداری ابی عبدالله، پیغمبر وقتی وارد حجره حضرت زهرا شد دید فاطمه همینطوری داره گریه می کنه.. بی قراره رسول خدا گفت: دخترم چی شده ؟پیغمبر طاقت اشکای فاطمه رو نداره چی شده عزیزدلم؟ عرضه داشت یا رسول الله طفلی که در رحم دارم با من حرف می زنه..گفت این چیز جدید نیست عجیب نیست تو هم در رحم مادرت با مادرت حرف می زدی، دلداریش می دادی. عرضه داشت یا رسول الله حرفای این فرق داره چند روزه یه چیزی داره میگه منو بیقرار کرده.. اول می گفت: "واماه انا المظلوم"، "واماه انا الغریب.. "امروز یه چیزی داره میگه عجیب منو بهم ریخته میگه "واماه انا العطشان" ..گفت اومدم دم در دق الباب کنم.وقتی یه خونه ای وقتی مخصوصا اولادی خدا کرامت می کرد.مخصوصا پسری می دادن می گفتن الان وقتشه بریم چیزی از صاحبخونه بخوایم اومدن در خونه دیدن دارن گریه می کنن.. گفتن مگه این خونه شاد نیست چه خبره؟ صدای گریه ی کوچیکه مثل بچه هاس دید نه بزرگترها دارن گریه می کنن می گن حسین حسین.. لذا پیغمبر وقتی حضرت زهرا گفت فرمود: دخترم بذار برات بگم داستان شهادتشو گفت یه روزی پسرتو دعوت می کنن کربلا با زن و بچه آب رو به روش می بندن. تو غربت به شهادت می رسوننش... یا رسول الله خواست خداست راضی ایم به رضای خدا اونروز شما هستین پیش پسرم یاریش کنی؟ فرمود نه .. باباش علی؟ نه من هستم؟ بابا جان نه دخترم تو هم نیستی داداشش حسن چی؟ اونم نیست گریه ی فاطمه بیشتر شد یا رسول الله کی می خواد پسرمو یاری کنه؟ گفت خدا یه خواهری بهش میده بنام زینب. مثل سایه دنبال این برادر..باز حضرت زهرا گریه می کنه پیغمبر فرمود: دخترم گریه نکن یه روزی میاد آخر الزمان دوستان ما دور هم حلقه می زنن برا غربت حسینت مثل مادرای بچه مرده گریه می کنن.. می گن اینجا گریه ی حضرت زهرا مبدل به لبخند شد.گفت: یا رسول الله !منم امروز میگم فردای قیامت وقتی می خوام وارد بهشت بشم تا گریه کنای حسینمو وارد بهشت نکنم من وارد نمی شم ...* 🌙کانال معرفتی خداوند عزیز👇 https://eitaa.com/Khodavandaziz