eitaa logo
افغانستان | سرزمین خراسان و سیستان🇦🇫
986 دنبال‌کننده
272 عکس
258 ویدیو
12 فایل
آریانا بلخی مزارشریف مزاری هرات بامیان کابلی زابل غزنی جاغوری هیرمند قندوز بدخشان طالقان بغلان پروان سمنگان بلخاب سرپل جوزجان پنجشیر بهسودی اسد آباد قندهار فاریاب بادغیس سیستان زرنج نیمروز غرجستان اخبار افغانستان harfeto.timefriend.net/16675510100486
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 درخواست مجدد حجت الاسلام حسینی قمی از مسئولین: «در قضیه مهاجرین بازنگری کنید» 🔹لشکر فاطمیون سربازان حاج قاسم بودند و صدها شهید و جانباز تقدیم اسلام کردند. 🔹در خیمه امام حسین(ع) از ملیت‌های مختلف حضور داشتند. 🔹وقتی به گلزار شهدا مراجعه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که شرمنده شهدای افغانستانی هستیم.
☘ «تنها ماهی که "شهادت" ندارد ماه شعبان المعظم است و تنها ماهی که تولد میلاد ندارد محرم الاحزان است. و این یعنی مولانا امام حسین علیه السلام محور شادی و غم است.» ✍ شیخ جعفر شوشتری [دمع العین، ص ۲۵] ولادت امام حسین مبارک ...... ✅ @KHURASANO_SISTAN
ضمن خوشامدگویی به اعضای جدید کانال خواستم به عرض برسانم برای پیدا کردن مطالب مورد نظر، کلمات کلیدی آن چیزی که دنبالش هستید را در کانال سرچ کنید(سه نقطه بالای صفحه را بزنید و روی جستجو کلیک کنید)🙏
⭕️ شهربانو کیست؟ شهربانو همسر امام حسین و مادر امام سجاد علیهم السلام است. گروهی وی را دختر یزدگرد، برخی دختر کسرا، بعضی دختر سبحان الملک و برخی دختر ملک هرب دانسته‌اند[۱]. مورخان درباره زادگاه مادر امام سجاد (ع) نیز اختلاف نظر دارند. بنابر نظر مشهور، او ایرانی است. برخی او را کابلی و برخی اهل سِند دانسته‌اند. یعقوبی می‌نویسد: نام مادر امام سجاد (ع)، «حرار» بود. امام حسین (ع) او را «غزاله» نامید. گفته شده که مادرش از اسیران کابل بود[۲]. یکی از نویسندگان لبنانی می‌گوید: یزدگرد از مدائن که در غرب ایران واقع است، به سوی کابل رهسپار گردید تا از آبادی و سرسبزی کابل استفاده کند. در این سفر، یزدگرد دختران خود را نیز همراه خود برد. پس از مدتی، سپاهیان عرب به کابل حمله کردند و برخی قلعه‌های کابل را فتح کردند. یزدگرد مُرد و دخترانش اسیر شدند[۳]. نیز نوشته‌اند که نام مادر امام سجاد (ع)، غزاله و به قول صحیح‌تر، شهربانو بود. پدرش در هرات از لشکر اسلام شکست خورد و به آسیابی گریخت. آسیابان، شبانه سر وی را برید و دخترش اسیر شد[۴]. نیز نوشته‌اند که مادر امام سجاد (ع)، سندی بود[۵].[۶]. منابع: [۱] اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۷۹؛ الرحم الطیب، ص۴۰ [۲] تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۰۳. [۳] زندگانی امام زین العابدین، ص۱۰. [۴] خلاصة البیان فی أحوال شاه زنان، ص۱۳۰ [۵] مرآة الجنان، ج۱، ص۹۰. [۶] مظفری ورسی، حیدر، مادران چهارده معصوم ص۱۲۴ ولادت امام زین العابدین مبارک باد ✅ @KHURASANO_SISTAN
۱۲ بخش۵ بداختر چو از شهر کابل برفت بدان دشت نخچیر شد شاه تفت ببرد از میان لشکری چاه‌کن کجا نام بردند زان انجمن سراسر همه دشت نخچیرگاه همه چاه بد کنده در زیر راه زده حربه‌ها را بن اندر زمین همان نیزه ژوپین و شمشیر کین به خاشاک کرده سر چاه کور که مردم ندیدی نه چشم ستور چو رستم دمان سر برفتن نهاد سواری برافگند پویان شغاد که آمد گو پیلتن بی سپاه بیا پیش وزان کرده زنهار خواه سپهدار کابل بیامد ز شهر زبان پرسخن دل پر از کین و زهر چو چشمش به روی تهمتن رسید پیاده شد از باره کو را بدید ز سرشارهٔ هندوی برگرفت برهنه شد و دست بر سر گرفت همان موزه از پای بیرون کشید به زاری ز مژگان همی خون کشید دو رخ را به خاک سیه بر نهاد همی کرد پوزش ز کار شغاد که گر مست شد بنده از بیهشی نمود اندران بیهشی سرکشی سزد گر ببخشی گناه مرا کنی تازه آیین و راه مرا همی رفت پیشش برهنه دو پای سری پر ز کینه دلی پر ز رای توضیح: وقتی شغاد بداختر ازشهر کابل به حالت قهرِ دروغین به زابل رفت،شاه کابل مطابق قرار قبلی که باشغاد داشتند.به شکارگاه مورد نظر رفت وچندین چاه کن ماهر با خود برد و دستورداد که درتمام راه های آن شکارگاه چاه کندند ودرچاه ها سر نیزه ها وشمشیر هارا به طرف بالا قراردادند وسپس سر چاه هارا با خار وخاشاک پوشاندند،چنان که رهگذران نمی توانستند بفهمند که اینجا چاه کنده شده است. وقتی رستم به طرف کابل حرکت کردشغاد سواری را فرستاد که باشتاب برود وبه شاه کابل خبر برساند وبگوید که رستم بدون سپاه به سوی شهر کابل حرکت کرده است،به پیشباز رستم بیا و از کرده های خودت پوزش بخواه. شاه کابل به پیشباز رستم آمد با زبانی پرسخن وزنهارخواه و دلی پرازکینه ودشمنی. وقتی به رستم رسید،ازاسب پیاده شد و سربند هندی از سربرداشت وکفشها از پای درآورد وگریان ونالان چهره ی خودرا به خاک مالید وازکاری که به ظاهر با شغاد کرده بود پوزش خواست وگفت،اگر بنده مست شد ودربی هوشی خلافی ازاو سرزد،شایسته است که گناه اورا ببخشی.پس زاری کنان با سر وپای برهنه به پیش رستم رفت.درحالی که سری پر ازکینه ودلی پرازاندیشه های گوناگون داشت. ادامه دارد. ✅ @KHURASANO_SISTAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 گریه‌ مسترتستر ایرانی در تلویزیون افغانستان 🔸مسترتستر یکی از فعالان مشهور فضای مجازی ایران است که برای تست غذاهای افغانستان به این کشور سفر کرده است. 🔹او در شبکه طلوع به تحلیل غذاهای این کشور پرداخت، در نهایت هنگامی می خواست پیامی برای مردم ایران و افغانستان بفرستد، احساساتی شد و در ثانیه‌های آخر زیر گریه زد.
⭕️ واقعا هیچی سرجاش نیست کولر آبی و گازی با برق کار میکنه اره برقی با بنزین ! خواجو کرمانی مال شیرازه صائب تبریزی مال اصفهان آیت الله سردار کابلی مال کرمانشاه ستار همدانی مال تبریز جلال الدین محمد بلخی مال روم ابوعلی سینا بلخی مال ایران مینو غزنوی تهرانیه سلمان هراتی مازندرانیه علی محمد افغانی ایرانیه هفت تیر شش تا گلوله داره سه تار چهارتا تار داره هزارپا شصت تا پا داره تازه سه تفنگدار هم چهار نفر بودن ! هیچ عطاری عطر نمی‌فروشه هیچ قهوه خونه ای قهوه نداره اصلا هیچکس در دنیا با قاشق چایی خوری چایی نمیخوره چایی سبز، رنگش زرده، چایی سیاه قرمزه جعبه سیاه هواپیما هم نارنجی! آچار فرانسه هم که مال انگلیسه و بزرگترین جنگ های دنیا رو کشورهایی راه انداختن که عضو شورای امنیت سازمان ملل ان! اینه دنیای ما...😐 @KHURASANO_SISTAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 منار جام، جلوه‌‌ای از تاریخ و هنر منار جام در مناطق کوهستانی ولایت غور در ۶۲ کیلومتری منطقه «شهرک» در روستای موسوم به «جام»، محلی که رودخانه جام از جنوب به طرف شمال به رودخانه خروشان «هریرود» جریان دارد و در زاویه تلاقی این دو رودخانه قرار دارد. این منار در سده دوازدهم میلادی ساخته شده و ۶۵ متر ارتفاع دارد و در سال ۲۰۰۲ مرکز حفظ میراث جهانی یونسکو خواستار ثبت این منار در فهرست میراث فرهنگی جهان شد. این بنا بعد از قطب منار در دهلی نو، هندوستان بلندترین مناره خشتی جهان است. منار کهنسال و تاریخی جام در حال فرسایش است. فرانچسکو بندارین مدیر این مرکز درباره منار جام گفته‌است که این منار، «احتمالاً یکی از سازه‌های خارق‌العاده معماری و کهنسال‌ترین برج آجری باقی مانده در جهان است.»
🍃 در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی می‌کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. 🍃 همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. 🍃 دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‌اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور و توجهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. 🍃 در راه پیرمردی را در مغازه‌ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‌اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود. لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. 🍃 او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور! 🍃 سیده می‌گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‌اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباس‌های فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراک‌ها را به ما داد و آن شب را به‌راحتی سپری کردیم. 🍃 در نیمه‌های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر (ص) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر (ص) فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‌رود و پیامبر (ص) از او روی می‌گرداند ✨ عرض می‌کند: یا رسول‌الله (ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‌کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر (ص) فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده✨ 🍃 در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‌زد و می‌گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. 🍃 شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‌گذارم او را ببینی. شیخ گفت: می‌خواهم این هزار دینار را به او بدهم. ️گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‌پذیرم 🍃 وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‌ای من هم دیده‌ام من رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان شده‌ایم‼️ 📚 ارشاد القلوب الی الصواب، ج 2، ص: ۴۴۵ ✅ @KHURASANO_SISTAN
فرزندان کوروش اکنون در کدام سرزمین زندگی می‌کنند؟! 🔸حقیقت این است که ادعای جدا بودن خون‌ها و نژادها خرافه‌ای بیش نیست. نژاد سامی و آریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آن‌قدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است که اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است. 🔹بسیاری از مردم امروز ایران که ایرانی و فارسی زبان‌اند و داعیه ایرانی‌گری دارند، یا عرب‌اند یا ترک یا مغول، همچنان‌که بسیاری از اعراب که با حماسه زیادی دم از عربیت می‌زنند از نژاد ایرانی یا ترک یا مغول می‌باشند. شما اگر همین حالا سفری به مکه و مدینه بروید، اکثر مردم ساکن آنجا را می‌بینید که در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جای دیگری هستند. 🔸شاید بسیاری از کسانی که نژادشان از کوروش و داریوش است، الان در کشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و بالعکس شاید بسیاری از اولاد ابوسفیان‌ها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه می‌زنند. 📝 استاد مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص56 ✅ @KHURASANO_SISTAN
4_6003564552602522107.mp3
3.93M
📝 پادکست «شیعه‌های آخرالزمان» 👤 استاد پناهیان 🔸 شیعیان در آخرالزمان به شدت دچار اختلاف میشن تا جایی که در صورت هم... ⏰ یکی از عوامل بسیار مهم در اختلاف بین شیعیان؛ زمان‌نشناسی است، ای صاحبِ الزمان ما زمانمون درسته
21.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ گفتگوی صمیمانه عموپورنگ با کودک مهاجر افغانستانی داریوش فرضیایی، (عموپورنگ) که بصورت تصادفی با یک کودک ۱۲ ساله افغانستانی روبه‌رو شده است صمیمانه با او گفتگو می‌کند این کودک بیمار است و برای مداوا به ایران آمده است
⭕️ شعر از سید علی موسوی گرمارودی شاعر و نویسنده معاصر ایرانی در رثای رهبر شیعیان افغانستان شهید مزاری دیدم   مزار  پاک  تو   وز   جان   گریستم بر   سر نوشت   شیعه ء  افغان  گریستم سید علی  کنار   تو آرام   خفته   بود بر آن  شهید پاک   هم از جان گریستم یعنی   وفا   کنار شرف  آرمیده    بود بر این  سلام  گفتم   و بر آن گریستم سید علی  کنار تو آمد  دو باره   لیک آن شاعرم  که  بر تو از ایران  گریستم سید علی  موسوی   گرم رودی  ام آن کز  غم  تو از  بن  دندان  گریستم آه   ای  سترگ  چون   قلل کوه  بامیان بر دامنت  چو چشمه ء جوشان گریستم یک   لمحه  خاک ، آینه شد در نظر  مرا بر  قامت رشید   تو  عریان گریستم آن  زخم  هاکه بر تنت از دشمنان ر سید بیش از  هزار بود و فراوان  گریستم و انگه  هزار  زخم که بر سینه داشتی یک یک  به بوسه شستم و بر آن گریستم دیدم  هزار بار ستم  بر « هزاره گان» در پیش چشم   و  با دل بریان گریستم از داغ صد شنکجه   تنت دشت لاله بود ابر  بهار گشتم   و باران   گریستم با   یادت  ای  مزاری   نستوه ای دلیر! مو ییدم   ابتدا   و  به   پایان گریستم
⭕️ هزاره‌ها چه وقت از تاریخ عبرت می‌گیرند؟ هنگامی‌که خبر قتل‌عام و نسل‌کشی هزاره‌ها توسط امیر عبدالرحمن‌خان به‌گوش میرزای بزرگ شیرازی در سامرای عراق رسید، میرزا نامه‌ای تند و زننده‌ای به ناصرالدین شاه قاجار نوشت و او را به‌خاطر سکوت و بی‌تفاوتی‌اش در برابر چنین فاجعه‌ی هولناک به باد انتقاد گرفت. شاه قاجار وزیر مختار انگلیس در تهران را طلبید نامه‌ی میرزا را در اختیارش قرار داد. سرانجام نامهٔ مرجع اعلی شیعه به ویسرای هند (حاکم انگلیسی هند) در دهلی فرستاده شد. شاه قاجار و حکومت انگلیس که از موضعگیری و فتوای سیاسی میرزا سخت وحشت داشتند و نفوذ کلام او را در فتوای تحریم توتون از نزدیک ناظر بودند، از نامه‌ی پرخاشگرانه میرزا به شاه قاجار، به‌شدت تکان خوردند و از امیر خونخوار افغانستان خواهان علاج و چاره‌‌جویی شدند. امیر جلاد از این پیشآمد و مسؤولیت سنگین و لاعلاج، سخت به وحشت افتاد. برخی از سران قزلباش مانند میرزا ابوطالب، میرزا محمدحسین و … که از راه‌های چاپلوسی و پیشکش‌کردن دختران ماه‌روی‌شان، نزد امیر جایگاه و پایگاه یافته بودند، دیوان و دفتر امیر در مرکز و ولایات را در اختیار داشتند، در باغ بابر کابل نزد امیر رفته و او را اندوهناک و متأثر دیدند، با چاکرمنشی، خاکساری و اشک‌ریزی جویای علت گشتند، امیر آنان را در جریان نامه‌ی میرزا گذاشت و خواستار علاج و چاره‌جویی شد. سران قزلباش با گذاردن دست روی چشم، حل قضیه را متقبل شدند. فردای آن روز، سران قزلباش در باغ خان شیرین‌جان قزلباش جمع شدند، در نامهٔ مفصلی که به مرجع اعلی شیعه نوشتند تذکر دادند: آن‌چه که مرجع عظیم‌الشأن در مورد بد رفتاری و قتل‌عام شیعیان افغانستان توسط امیر شنیده‌، عاری از حقیقت و کاملا دروغ است. ما نویسندگان نامه، همه از شیعیان هستیم، در دوره‌ی امیر عادل امیر عبدالرحمن خان در آرام‌ترین و شادترین زندگی به سر می‌بریم، قتل‌عام و بد رفتاری که هیچ، بلکه قطره‌خونی از بینی بز شیعه به زمین نریخته، تعریف و تمجید‌های فراوانی دیگری از بابا و اجداد امیر را درج نامه نموده، مهر و امضا زدند و تسلیم امیر کردند. 📚 سراج‌التواریخ، ج۳، بخش۲، حوادث سال ۱۳۱۲ق، ص۴۳۱، چاپ محمدابراهیم شریعتی __ حالا هم دقیقاً همان جریان در حال تکرار شدن است. مردم ما در سطح جهان دادخواهی و نسبت به نسل‌کشی هزاره‌ها اعتراض می‌کنند؛ اما عده‌ای به‌ظاهر خودی، می‌گویند که امنیت هزاره‌ها کاملاً تأمین است و اعتراضات مردم را دسیسه خارجی‌ها علیه امارت اسلامی می‌دانند. جالب اینکه تعدادی از هزاره های خشک‌مغز، ساده‌لوح، بی‌عقل و خشکه‌مقدس نیز با این جریانی که همیشه مردم ما را از پشت خنجر زده‌اند، همنوا هستند. نسیم جعفری ✅ @KHURASANO_SISTAN
۱۳ بخش۵ ببخشید رستم گناه ورا بیـفزود زان پایگاه ورا بفــــــرمود تا سر بپوشید و پای به زین بر نشست و بیامد ز جای بر شهر کابل یکی جای بود ز سبزی زمینش دلارای بود بدو اندرون چشمه بود و درخت به شـــــادی نهادند هرجای تخت بســی خوردنیها بیاورد شاه بیاراست خرم یکی جشنگاه می آورد و رامشگران را بخواند مـــهان را به تخت مهی بر نشاند ازان پس به رستم چنین گفت شاه که چـــــون رایت آید به نخچیرگاه یکی جای دارم برین دشت و کوه به هـــــر جای نخچیر گشته گروه همه دشت غرمست و آهو و گور کسی را که باشد تگاور ســــتور به چنگ آیدش گور و آهو به دشت ازان دشـــــت خرم نشــاید گذشت توضیح: رستم گناه شاه کابل را بخشید وپایگاه اورا ازآنچه بود بالاتر برد ودستور داد سروپای خودرا بپوشد وبراسب بنشیند وهمراه رستم به راه افتد. درشهر کابل جایی سرسبزوخرم ودلارای بود ودرآن چشمه ودرختان بسیار وجود داشت. درآن سبزه زار تخت ها نهادند وبه شادی نشستند وشاه کابل خوردنی های فراوان بیاورد جشنگاهی خرم بیاراست ومی آورد ورامشگران را فراخواند وبزرگان را برتخت بزرگی نشاند و به میخواری وشادمانی پرداختند. پس از جشن شاه کابل به رستم گفت:اگر هوس شکار درسرداری،دراین حوالی نخجیرگاهی هست که گروه گروه نخجیر درآن یافت میشود،تمام دشت آن میش کوهی وآهو وگور وجود دارد.کسی که اسب تکاور داشته باشد،می تواند از آن نخجیرگاه آهو وگور شکار کند. ادامه دارد. ✅ @KHURASANO_SISTAN