نا روا نیست که زندگی باید پایان یابد؟!
فکر کرد، اگر ندانیم که می میریم
طعم زنده بودنمان را نمی توانیم بچشیم.
یادش آمد که روزی که پزشک به مادر بزرگش خبر داد که بیماری اش لاعلاج است چیزی بدین مضمون بر زبان آورد، گفت:
"تا این لحظه نفهمیده بودم
زندگی چه زیباست."
📗 #دنیای_سوفی
✍🏻 #یوستین_گردر
#معنای_زندگی
#مرگ_اندیشی
https://eitaa.com/KimiyayeSaadat
🔴روزگار عجیبی است نازنین، حقیقت ها مجازی شده و مجازها یکسره به حقیقت بدل شده اند. در چنین جهانی، #معنای_زندگی و حتی معنای #مرگ برای انسان چالشی بنیادین شده است. به راستی معنای زندگی چیست؟ چرا پیشتر این پرسش برای انسان مطرح نبود و بیشتر بر غایت نهایی حیات متمرکز بود؟ اکنون چه چیزی را در خود و زیست جهان خود نمی بیند که به دنبال آن است و نام آن را معنای زندگی می گذارد؟ انسان معاصر از فقدان چه امری رنج می برد؟ دچار چه سرخوشی و سرمستی غفلت باری شده که حتی گاه درکی از رنج فقدان معنا نیز ندارد و از زندگی در بی معنایی ملول نمی شود؟ و پیاپی در سودای سود و مال و مقام و رنگ ها و بازیگری ها است؟ در کدامین زنجیر به اسارت در آمده که حتی با شهود مرگ انسان ها مرگ اندیش و مرگ باور نمی شود؟ جعل یا کشف معنای زندگی در ربط معنادار و تنگاتنگی با #مرگ_اندیشی است. البته ممکن است بگویی مرگ اندیشی به درک #ارزش_زندگی می انجامد نه لزوماً به درکی از معنای زندگی، اما من می گویم درک ارزش زندگی بی دریافتی از معنای زندگی میسور نیست. درک رازآلودگی و سترگی پدیده مرگ، و باور و اندیشه در آن، زندگی را به کلمه ای تبدیل می کند که باید در پی معنایش باشی، یا سفری که باید مقصد و مقصودت را بدانی تا در مسیر آن سلوک نمایی. نازنین، مرگ حقیقت است نه مجاز...حقیقتی که هرگز به مجاز بدل نمی شود. و بازیگری و سرگرمی های نامعقول زندگی، و زندگی بی معنا همه یکسره مجازی است که بویی و رنگی از حقیقت در آن نیست. به راستی معنای زندگی چیست؟
#محسن_رجبی_تهرانی
https://eitaa.com/KimiyayeSaadat
🔴
🔹زندگی #انسان_مدرن، تهی از #فضیلت #آرامش و #آهستگی، و دچار رذیلت #شتابزدگی و پیچندگی است، و این رذیلت او را از ژرفای #حکمت، و خنکای لذت فرسنگ ها دورکرده است. انسان مدرن، در جاذبه اکنون زیست نمی کند، یا در حسرت و افسوس گذشته است و یا در تخیل و آرزوی آینده؛ و برای آینده ی هیچِ وهم انگیزِ خود، شتابان و بی هدف می دود، و از اکنونِ خود سرشار نمی شود و ناگاه در ایستگاه های زندگی در ثانیه های درنگ و اندیشه، تنها در حسرت گذشته ی رفته و آینده ی حاصل نشده فرو می ماند، و زبان حالش این می شود که اصلا نفهمیدم عمرم چه گونه گذشت؟
🔹به طور طبیعی پیران از دنیا می روند، و جوانان پیر، و کودکان، جوانان رعنا، و کودکانی دیگر، زاده می شوند...و همین سیر ادامه می یابد، و همه سوار بر قطاری پرشتاب که فرصتی برای خودیابی و جذبه های عارفانه که انسان را سوار بر ابرهای فرازمان و فرامکان می کند نمی یابند...
🔹قطار زندگی مدرن، آن چنان شتابان به ایستگاه مرگ می رسد، که #انسان_معاصر، عطر ناب گل یاس را فهم نمی کند، و موسیقی زیبای طبیعت را که ضریح دلکش حرم خداوندی است به گوش دل و جان نمی نیوشد، و از بس در گیر و دار فراهم آوری نخستین های زندگی درمانده می شود که از رشد تدریجی دخترک و پسرک خود بی خبر می ماند. و ناگهان می بیند دخترکان و پسرکان، جوانانی رعنا شده اند، و خود پیر و فرتوت شده و باید غزل خداحافظی را بخواند...بی درکی از #معنای_زندگی و #حکمت_مرگ ....
🔹زندگی مگر بدون غزل #حافظ و #مثنوی_مولانا و عاشقانه های #سعدی و عارفانه های #عطار و آوای تصنیف اهل معرفت و تلاوت های سحرانگیز #قرآن زندگی می شود؟! زندگی مگر بدون ناپدید شدن در دشت ها و چمن ها و کوهساران و صدای خروشان آبشاران زندگی می شود؟
🔹کجایند تماشاگران پنجره خداوند؟ و کجاست زندگی در گذار شتابان دود و آهن و #فضای_مجازی و انبوه سوء تفاهم ها و خیال انگیزی ها؟!
🔹سهراب می گوید:
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است،
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم،
خواب یک آهو را
گرمی لانه لک لک را
ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در مُوِستان، گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه درآمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ این همه سبز...
#سهراب_سپهری
#محسن_رجبی_تهرانی
https://www.instagram.com/tv/CW5PD00Ij0j/?utm_medium=share_sheet
https://eitaa.com/KimiyayeSaadat
🔴
🔶شاید این نوشتار، سخن فرجامینم باشد، دست کم تا درنگی دیگر...
🔶اکنون می خواهم بنویسم، #انسان تنها با بهینه سازی #اندیشه و #بینش خویشتن، و با انگیزش و خواستن، می تواند #زندگی خود را سامان دهد، نه با آویختن به دیگران و توقع داشتن از این و آن...
🔶انسان دروازه #خوشبختی خویشتن است... آری بدون خوشبختی دیگران خوشبختی انسان، شدنی نخواهد بود، پس برای خوشبختی خود ناگزیر باید در خوشبختی دیگران هم کوشید؛ اما توقع داری از دیگران تنها بر بار انبوه #رنج_های_زندگی می افزاید.
🔶نه از دیگران توقع داشته باشیم، نه از آنان برنجیم نه آنان را با بیان گزنده توقع های شخصی خود بیازاریم و برنجانیم...مرنج و مرنجان...
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
#حافظ_شیرازی
🔶شعری را که در تصویر آمده، نخستین بار در نوجوانی از استاد #علامه_محمدتقی_جعفری در سالن همایش دانشگاه صنعتی شریف شنیدم، بیتی از قصیده لامیة العجم طغرائی است.
می گوید:
و إنّما رجل الدنیا و واحدها
من لایعوّل فی الدنیا علی رجل
🔶بی گمان، یگانه مرد روزگاران، آن است که در زندگی به دیگران تکیه نمی زند.
🔶یاران همراه! اکنون تا درنگی دیگر-اگر عمری باشد- خدا نگهدارتان باد.
#محسن_رجبی_تهرانی
#فلسفه_زندگی
#معنای_زندگی
#مرگ
https://eitaa.com/KimiyayeSaadat
🔴
🔹زندگی #انسان_مدرن، تهی از #فضیلتِ #آرامش و #آهستگی، و دچار رذیلت #شتابزدگی و پیچندگی است، و این رذیلت، او را از ژرفای #حکمت، و خنکای لذت، فرسنگ ها دورکرده است. انسان مدرن، در جاذبه ی اکنون زیست نمی کند، یا در حسرت و افسوس گذشته است و یا در تخیل و آرزوی آینده؛ و برای آینده ی هیچِِ وهم انگیزِ خود، شتابان و بی هدف می دود، و از اکنونِ خود سرشار نمی شود، و ناگاه در ایستگاه های زندگی در ثانیه های درنگ و اندیشه، تنها در حسرت گذشته ی رفته و آینده ی حاصل نشده فرو می ماند، و زبان حالش این می شود که اصلا نفهمیدم عمرم چه گونه گذشت؟
🔹به طور طبیعی پیران از دنیا می روند، و جوانان پیر، و کودکان، جوانان رعنا، و کودکانی دیگر، زاده می شوند...و همین سیر ادامه می یابد، و همه سوار بر قطاری پرشتاب که فرصتی برای خودیابی و جذبه های عارفانه که انسان را سوار بر ابرهای فرازمان و فرامکان می کند نمی یابند...
🔹قطار زندگی مدرن، آن چنان شتابان به ایستگاه مرگ می رسد، که #انسان_معاصر، عطر ناب گل یاس را فهم نمی کند، و موسیقی زیبای طبیعت را که ضریح دلکش حرم خداوندی است به گوش دل و جان نمی نیوشد، و از بس در گیر و دار فراهم آوری نخستین های زندگی درمانده می شود که از رشد تدریجی دخترک و پسرک خود بی خبر می ماند. و ناگهان می بیند دخترکان و پسرکان، جوانانی رعنا شده اند، و خود پیر و فرتوت شده و باید غزل خداحافظی را بخواند...بی درکی از #معنای_زندگی و #حکمت_مرگ ....
🔹زندگی مگر بدون غزل #حافظ و #مثنوی_مولانا و عاشقانه های #سعدی و عارفانه های #عطار و آوای تصنیف اهل معرفت و تلاوت های سحرانگیز #قرآن زندگی می شود؟! زندگی مگر بدون ناپدید شدن در دشت ها و چمن ها و کوهساران و صدای خروشان آبشاران زندگی می شود؟
🔹کجایند تماشاگران پنجره خداوند؟ و کجاست زندگی در گذار شتابان دود و آهن و #فضای_مجازی و انبوه سوء تفاهم ها و خیال انگیزی ها؟!
🔹سهراب می گوید:
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است،
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
روشنی را بچشیم
شب یک دهکده را وزن کنیم،
خواب یک آهو را
گرمی لانه لک لک را
ادراک کنیم
روی قانون چمن پا نگذاریم
در مُوِستان، گره ذایقه را باز کنیم
و دهان را بگشاییم اگر ماه درآمد
و نگوییم که شب چیز بدی است
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ
و بیاریم سبد
ببریم این همه سرخ این همه سبز...
#سهراب_سپهری
#محسن_رجبی_تهرانی
https://www.instagram.com/tv/CW5PD00Ij0j/?igshid=MDJmNzVkMjY=
https://eitaa.com/KimiyayeSaadat