eitaa logo
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
2.1هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
5.8هزار ویدیو
528 فایل
👼 کودکان آمر 🇮🇷 🧕🤵واحد کودک و نوجوان موسسه موعود مرکز تخصصی امر به معروف و نهی از منکر تحت اشراف علمی #استاد_علی_تقوی 💎 ایدی ثبت نام کودکان و ارتباطات👇 @vajeb_koodakan 💎 ایدی چالش و مسابقات 👇 @vajeb_mosabeghe
مشاهده در ایتا
دانلود
....چگونه حق سبحانه و تعالی بتو نمود عزت دین اسلام را و مذلت دین نصاری را و شرف و بزرگواری حضرت محمّد(ص) و اولاد او را؟ گفت:چگونه وصف کنم برای تو چیزی را که تو از من بهتر می دانی یابن رسول الله(ص)، پس حضرت فرمود که می خواهم ترا گرامی دارم، کدام یک بهتر است نزد تو، اینک ده هزار اشرفی بتو دهم یا ترا بشارت دهم بشرف ابدی؟ گفت: بشارت بشرف را می خواهم و مال نمی خواهم. حضرت فرمودند که بشارت باد ترا بفرزندی که پادشاه مشرق و مغرب عالم شود و زمین را پر از عدل و داد کند بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد، گفت: این فرزند از کی بوجود خواهد آمد؟ فرمود: از آن کسی که حضرت رسالت(ص) ترا برای او خواستگاری کرد، پس از او پرسید که حضرت مسیح و وصی او ترا به عقد کی در آورد؟ گفت: به عقد فرزند تو امام حسن عسکری(ع)، حضرت فرمود که آیا او را می شناسی؟ گفت: از آنشبی که بدست بهترین زنان مسلمان شده ام شبی نگذشته است که او بدیدن من نیامده باشد. پس حضرت کافور را طلبید و گفت: برو و خواهرم حکیمه خاتون را طلب کن. چون حکیمه داخل شد حضرت فرمود که این آن کنیز است که می گفتم، حکیمه خاتون او را در بر گرفت و بسبار نوازش کرد و شاد شد. پس حضرت فرمود که ای دختر رسول خدا(ص) او را ببر خانهٔ خود و واجبات و سنتها را باو بیاموز که او زن حسن عسکری و مادر صاحب الأمر (ع) است..... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه) ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
...از حکیمه خاتون که روزی حضرت امام حسن عسکری(ع) به خانهٔ من تشریف آوردند و نگاه تندی به نرجس خاتون کردند، پس عرض کردم که اگر شما را خواهش او هست بخدمت شما بفرستم، فرمود که ای عمه این نگاه تند از روی تعجب بود زیرا که در این زودی حقتعالی از او فرزند بزرگواری بیرون آورد که عالم را پر از عدالت کند بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور، گفتم او را بفرستم بنزد شما؟ فرمود که از پدر بزرگوارم رخصت بطلب در این باب. حکیمه خاتون گوید که جامه های خود را پوشیدم و بخانهٔ برادرم امام علی نقی(ع) رفتم، چون سلام کردم و نشستم بی آنکه من سخنی بگویم حضرت از ابتداء فرمود همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم فرمود که ای حکیمه نرجس را بفرست برای فرزندم، گفتم ای سید من، من از برای همین مطلب به خدمت تو آمدم که در این امر رخصت بگیرم فرمود: که ای بزرگوار صاحب برکت خدا می خواهد که تو را در چنین ثوابی شریک گرداند و بهرهٔ عظیمی از خیر و سعادت بتو کرامت فرماید که ترا واسطهٔ چنین امری کرد. حکیمه گفت: بزودی بخانهٔ خود برگشتم و زفاف آن معدن فتوت و سعادت را در خانهٔ خود واقع ساختم. بعد از چند روزی آن سعداکبر را با آن زهره منظر بخانهٔ خورشید انور یعنی والد مطهر او بردم و بعد از چند روز آن آفتاب مطلع امامت در مغرب عالم بقاء غروب نمود و ماه برج خلافت امام حسن عسکری(ع) در امامت جانشین او گردید، و من پیوسته بعادت مقرر زمان پدر بخدمت آن امام البشر می رسیدم. پس روزی نرجس خاتون آمد و گفت ای خاتون پا دراز کن که کفش از پایت بیرون کنم، گفتم: توئی خاتون و صاحب من بلکه هرگز نگذارم که تو کفش از پای من بیرون کنی و مرا خدمت کنی بلکه من ترا خدمت می کنم و منت بر دیده می نهم، چون حضرت امام حسن عسکری(ع) این سخن از من شنید گفت: خدا ترا جزای خیر دهد ای عمه، پس در خدمت آن جناب نشستم تا وقت غروب آفتاب پس صدا زدم بکنیز خود که بیاور جامه های مرا تا بروم، حضرت فرمود: ای عمه امشب نزد ما باش که در این شب متولد می شود فرزند گرامی که حقتعالی باو زنده می گرداند زمین را بعلم و ایمان و هدایت بعد از آن که مرده باشد بشیوع کفر و ضلالت، گفتم از کی بهم می رسد ای سید من و من در نرجس هیچ اثر حملی نمی یابم، فرمود که از نرجس بهم می رسد نه از دیگری. پس جستم پشت و شکم نرجس را و ملاحظه کردم هیچگونه اثری نیافتم، پس برگشتم و عرض کردم حضرت تبسم فرمود و گفت: چون صبح می شود اثر حمل بر او ظاهر خواهد شد و مثل او مثل مادر موسی است که تا هنگام ولادت هیچ تغییری بر او ظاهر نشد و احدی بر حال او مطلع نگردید زیرا که فرعون شکم زنان حامله را می شکافت برای طلب حضرت موسی و حال این فرزند نیز در این امر شبیه است بحضرت موسی. در روایت دیگر این است که حضرت فرمودکه...... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه) ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
....در روایت دیگر این است که حضرت فرمود که حمل ما اوصیای پیغمبران در شکم نمی باشد و در پهلو می باشد و از رحم بیرون نمی آید بلکه از ران مادران فرود می آئیم زیرا که ما نورهای حقتعالی ایم و چرک و نجاست را از ما دور گردانیده است.حکیمه گفت که بنزد نرجس رفتم و اینحال را باو گفتم، گفت: ای خاتون هیچ اثری در خود مشاهده نمی نمایم، پس شب را در آنجا ماندم و افطار کردم و نزدیک نرجس خوابیدم و در هر ساعت از او خبری می گرفتم و او بحال خود خوابیده بود، هر ساعت حیرتم زیاد می شد و در این شب بیش از شبهای دیگر بنماز وتر رسیدم نرجس از خواب جست و وضو ساخت و نماز شب را بجای آورد چون نظر کردم صبح کاذب طلوع کرده بود، پس نزدیک شد شکی در دلم پدید آید از وعده ای که حضرت فرمود بود ناگاه حضرت امام حسن عسکری(ع) از حجرهٔ خود صدا زدند که شک مکن که وقتش رسیده.پس در اینوقت در نرجس اضطراب مشاهده کردم و پس او را در برگرفتم و نام الهی را بر او خواندم باز حضرت صدا زدند که سورهٔ اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر را بر او بخوان پس از او پرسیدم که چه حال داری؟ گفت ظاهر شده است اثر آنچه مولایم. فرمود: پس چون شروع کردم بخوان سورهٔ اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر، شنیدم که آن طفل در شکم مادر با من همراهی می کرد در خواندن و بر من سلام کرد، من ترسیدم پس حضرت صدا کرد که تعجب مکن از قدرت حقتعالی که طفلان ما را بحکمت گویا می گرداند و ما را در بزرگی حجت خود ساخته است در زمین.پس چون کلام حضرت امام حسن عسکری(ع) تمام شد نرجس از دیدهٔ من غایب شد گویا پرده ای میان من و او حائل گردید، پس دویدم بسوی حضرت امام حسن عسکری(ع) فریاد کنان، حضرت فرمود: برگرد ای عمه که او را در جای خود خواهی دید، چون برگشتم پرده گشوده شد و در نرجس نوری مشاهده کردم که دیدهٔ مرا خیره کرد و حضرت صاحب را دیدم که رو به قبله بسجده افتاد به زانوها و انگشتان سبابه را بآسمان بلند کرده و می گوید: " اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ اَنَّ جَدّی رَسُولُ اللهِ وَ اَنَّ اَبی اَمیرالْمُؤمِنینَ وَصِیُّ رَسُولِ اللّهِ." پس یک یک امامان را شمرد تا بخودش رسید فرمود: " اَللّهُمَّ اَنْجِزْلی وَعْدی وَاَتْمِمْ لی اَمْری وَ ثَبّتْ وَ طْاتی وَ اَمْلَاِ الْاَرْضِ بی عَدْلاً وَقَسطاً. " یعنی خداوندا وعدهٔ نصرت که بمن فرموده ای وفا کن و امر خلافت و امامت مرا تمام کن استیلاء و انتقام مرا از دشمنان ثابت گردان و پر کن زمین را بسبب من از عدل و داد.... ادامه دارد 📚کلیات منتهی الآمال _ زندگانی چهارده معصوم(ع) _باب چهاردهم _ فصل اول _"در ولادت با سعادت حضرت العصر ع و احوال والدهٔ ماجدهٔ آن حضرت") 💠مؤلف: مرحوم حاج شیخ عباس قمی (رحمة اللّه) ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 (داستان بانو ملیکا) 🎞قسمت اول ═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 (داستان بانو ملیکا) 🎞قسمت دوم ═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تولد آخرین معصوم ۱_برش.mp3
2.37M
🦋 👑 👼🏻 ✴️ ۱ ✴️ 💝 آشنایی با شهر سامرا 💝 🔶 لقب👇🏻 🌱امام حسن عسکری 🌱 🌹چرا امام دهم علیه السلام را عسکری نامیدند؟ 🌹 ═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═ ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
تولدآخرینمعصوم۱آهنگهایزنگ.mp3
4.1M
🦋 🌸🍃تولد آخرین معصوم🍃🌸 ═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
تولد آخرین معصوم قسمت دوم.mp3
4.35M
🦋 🌸🍃تولد آخرین معصوم🍃🌸 ═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
🦋#قصه_مهدوی 🌸🍃تولد آخرین معصوم🍃🌸 ═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═ #کودکان_آمر #آمر_کوچولو_تربیت_کنیم ┏━━━👼🏻🌙━━━┓
🦋 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🌼تولد آخرین معصوم🌼 شب بود آسمون شهر سامرا پرستاره بود🌟 یک ماه🌝 خیلی قشنگ هم تو آسمون می درخشید✨ حاکم شهر سامرا تا دیروقت سرگرم مهمونی و خوش گذرونی بود. چند ساعتی از خوابش نمی گذره که ناگهان از خواب می پره : چه خواب بدی بود… پس این وزیر کجاست؟؟ (با فریاد) وزیر ؟ وزیر؟ کجایی جانت در بیاید فقط بلدید دینار دینار پول خلفای عباسی را بخورید و حیف و میل کنید. (ورود وزیر) : بله سروم جانم به قربان تان شود رفته بودم گلاب به رویتان …🙈😅 حاکم: ساکت شو 😠اینقدر حرف نزن 🤨خواب بدی دیدم . وزیر: چه خوابی❓ خواب خلفا همیشه تعبیری نیکو دارد.❗️ حاکم: خواب دیدم از خانه حسن بن علی یک نوری✨✨✨ به سمت کاخ می آید ناگهان کاخ فرو میریزد 😲😩 اصلا تو در این قصر چه کاره میکنی مردک صد بار نگفتم خانه حسن بن علی را جستجو کن زیر نظر بگیر می ترسم وعده ای که از زمان پیامبر داده اند محقق شود کاش خدا این پسر را در نسل من قرار میداد. از فردا هر چه قابله زبردست داریم به عنوان میهمان مسکین رهگذر به خانه حسن بن علی بفرست تا جاسوسی کنند. تا خبر جدید نیاوری حق خواب نداری . وزیر: بله قربان حتما قربان چشم قربان بخوابید که باید برای تفرج به خارج از قصر برویم… حاکم در حالیکه چشماش و میبست زیر لب میگفت: آری تفریح خوب است اصلا این خاندان علی با خوشی میانه ای ندارن چطور آدم دلش می آید این پول ها را بین فقرا پخش کند. پدر کجایی همان بهتر که هادی را با سم از سر راه برداشتی من هم یک روز این کار و… وزیر حیله گر چند قابله رو به بهانه های مختلف به خانه امام می فرستاد ولی آنها هم متوجه بارداری هیچ زن یا کنیزی نمی شدن. و وزیر هم این خبر خوش و به حاکم ظالم میداد. بی خبر از اینکه تا چند روز دیگه قراره یک اتفاقی بیفته …🤔 تو اون طرف شهر سامرا🏝 بچه ها تو یک خونه کوچیک و ساده🏚 یک خانوم مهربونی🧕 زندگی می کرد این خانم عمه امام حسن عسکری بود و اسمشون هم حکیمه خاتون بود. یک روز حکیمه خاتون بعد اینکه به کاراش رسید تصمیم گرفت به خانه امام حسن بره چون دلش برای امام حسن عسکری تنگ شده بود. وقتی به خونه امام رسید امام با خوشحالی در و براشون باز می کنه و عمه رو به داخل دعوت میکنه. عمه تا پاسی از شب پیش پیش امام میمونه . موقع. دیگه تصمیم به رفتن که میگیره امام بهش میگن: عمه جان امشب رو پیش ما بمان قرار است نوزادی نورانی و وعده خدا امشب به دنیا بیاد. عمه لبخندی میزنه و میگه: پسرم همسرت که … امام میگویند:این نوزاد از نرگس خاتون است. او مانند مادره حضرت ابراهیم نشانه ای از مادر شدن در ظاهرش نیست این امر و معجزه ای از سمت خداست. حضرت این را فرمود و به داخل اتاق رفت. شب از نیمه گذشت عمه نمازش را خواند ولی نگران بود نرگس آرام بود. امام به عمه اش فرمود نگران نباش وقتش نشده. عمه به آسمان نگاه می کرد ماه خیلی زیبا بود. او زیر لب قرآن می خواند. که ناگهان اتاق نرگس خاتون پره نور شد... امام زمان تو نیمه شعبان یا همان پانزده شعبان سال دویست و پنجاه و پنج به دنیا آمدن💚 وقتی به دنیا آمدن به سجده افتادن. دیدید با اینکه دشمنان این همه تلاش کردن اما کاری رو که خدا بخواد انجام بشه اتفاق می افته...😊 ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲