قالت لى :
حدثنى عن الحنين ؛
فقلت : الحنين هو أن
تسمع صوت من تحب
و تلتفت و لا ترو أحداً .!
به من گفت :
از دلتَنگی بگو ،
گفتم : دلتنگی يَعنی ،
صدایِ محبوبات را بشنوی ،
روی برگردانی
و كسی آنجا نباشد .!
- محمود درویش
گاهی اوقات یک چیزِ کوچک
یا اتفاقی ناچیز ،
جرقهای میشود تا آدم
تمامِ دردهای زندگیاش را
یکجا گریه کند .!
ـــ هاروکی موراکامی
آتش بزن مرا که به جز ،
شاخههای خشک ..
باقی نمانده از تنِ من ،
چیز دیگری ..
-فاضل نظرى
کسی چهمیدونه ..
شاید وقتی بلند بلند میخندیم ،
وقتی قطرههای اشک نرسیده به گونههامون خشک میشن ،
وقتی از شدت خنده دلمونو میگیریم و خم میشیم ،
یکی درونمون ، میونِ قلبِ شکستمون ،
بلند بلند گریه میکنه و خودشو بغل میگیره !
دلتنگی مثل نفس کشیدن زیر پتو میمونه ..
اولش باهاش کنار میای و سخت نیست ،
ولی هرچقدر که میگذره ،
نفست سنگینتر میشه و حس خفگیت بیشتر .!
درد یعنی ،
ــ شب بخوابی غصه بیدارت کند ,
مثل هر شب تا سحر با غم گرفتارت کند ؛
ــ درد یعنی دل بـسوزد ذره ذره بیصدا ,
بغض مانده در گلو هر لحظه آزارت کند ؛
ــ درد یعنی بگذری از کوچه های خاطرات ,
اشک را از دیده هـا تقدیم رخسارت کند ؛
ــ درد یعنی زیر باران گریه هـا با یاد او ,
نم نم باران تو را دلتنگ دیدارت کند ؛
درد یعنی روزگار .!
هدایت شده از سودازَده.
BAZAM DOSET DARAM.mp3
2.91M
حالِ دل پرسیدی و
گفتم که خوبم بارها ..
خوبم اما خوبِ ویرانم ؛
نفهمیدی مرا .!
زندگیمان شده است یک انباری بزرگ ،
از تمام چیزهایی که دوستشان نداریم ؛
درد این است .!
‹ طاهرهاباذریهریس ›
سکوتت را ندانستم ،
نگاهم را نفهمیدی .!
نگفتم گفتنی ها را ،
تو هم هرگز نپرسیدی .!
اما من خیال میکردم ،
رفتنش ممکن نـیست ؛
رفتنش ممکن بود .!
باورش ممکن نیست ..
نه در برابر چشمی ،
نه غایب از نظری .!
نه یاد میکنی از ما ،
نه میروی از یاد ..
تهش میشه اونجایی کل روز تظاهر میکنی ، تظاهر میکنی ، تظاهر میکنی ، تا وقتی شب برسه ..
شب که میشه ، آرومِ آروم ..
آروم تر از نبض یه مرده ، دراز میکشی ، به سقف نگاه میکنی و قطره های اشکت فرو میریزن .!
مثل آن مرداب غمگینی که نیلوفر نداشت ..
حال من بد بود اما هیچکس باور نداشت .!