🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍مثلِ زینب....
🌟در زمستانِ اصفهان که یک شب هوا
خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده، آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است! بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد، دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم، من در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد...!
🌷#شهیدهزینبکمایی🌷
#شهیدانه
╭─┅🍃🌸❤️🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
🌺@Labaykayahosin
╰─┅🍃💐🍃┅─╯
🔰#خاطرات_شهدا |#سنگر_خاطره
📍مثل حر بشویم...
🔻شب عاشوراهمه بچهها رو جمع کرد و گفت حر وقتی توبه کرد امام بخشیدش و به جمع خودشون راهش داد بیایید امشب ما هم حر امام حسین بشیم، بعد گفت
پوتین هاتون رو در بیارید بند پوتینش را گره زد و توش خاک ریخت و انداخت روی گردنش و پیاده توی بیابان شروع به عزاداری کرد.آن شب احمد زمزمه های داشت که تا آن موقع ندیده بودیم....
📕 خط عاشقی ، ج۱
🌷#شهیداحمدپلارک🌷
#شهیدانه🥀
╭─┅🍃🌸❤️🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
🌺@Labaykayahosin
╰─┅🍃💐🍃┅─╯
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍صبر و استقامت...
🔻وقتی وارد ادوگاه عراقی ها شدیم، عکس بزرگی از صدام را زده بودند روی دیوار، من بدم آمد زدم عکس را انداختم و شکست، سه ماه زیر شکنجه بودم و توی این مدت با وزیر سابق نفت، تندگویان آشنا شدم .
یه روز از او پرسیدم که کارت صلیب سرخ دارد یا نه !؟
جواب داد که ندارم .
گفتم آقای تندگویان، چون کارت نداری آدرس بده تا برای خانواده ات نامه بنویسم.
متواضعانه گفت آدرس من این است،
صبر و استقامت....
🌷شهید محمد جواد تندگویان🌷
📕 امام سجاد و شهدا ، ص108
#شهیدانه
╭─┅🍃💐🍃🇮🇷🍃┅─╮
🍃🌹@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸❤️🌸🦋🌸🍃┅─╯
🌟#خاطرات_شهدا 📝
🔰 زیر باران نگاهش....
🔻 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش، با اصرار بردیمش اورژانس. میگفت: «کسی نفهمه زخمی شدم. همینجا مداوام کنید.» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بیهوش شد! یه مدت گذشت. یکدفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط.» قسمش دادم. گفتم: «آخه تو که بیهوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی؟»
🚩 ....گفت: «بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل.» فرمودند: «چی؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمیتونم ادامه بدم.» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهات برس.»
🔅 بهخاطر همین است که هر جا که میروید حاج احمد کاظمی، حسینیه فاطمه الزهرا (س) ساخته است، سردار عشق و شهید عرفه....
📍خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج احمد کاظمی🌹
#شهادت_عرفه💐🥀
#شهیدانه 🍃🦋
╭─┅🍃🌸🍃🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🦋🌸❤️🌸🍃┅─╯
#خاطرات_شهدا💌
••یك بار از او پرسیدم متنهایت را
چطور مینویسی؟ از کجامیآیند؟
گفت: اگر دوست داری براۍ شھدا
بنویسی وضو بگیر، دو رکعت نماز
بخوان، سلام را کہدادۍ بنشین به
نوشتن. میرسانند به آدم!
• بھنقلازسردارقاسمی🥀
• خطاببہآوینیِجان.❤️🍃
#جهاد_تبیین
#شهیدانه
╭─┅🍃🌸🌹🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🌸🦋❤️🍃┅─╯
☑️#خاطرات_شهدا
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🥀🕊شهید مصطفی رشیدپور
دفاع مقدس را در ۱۵ سالگی درک کرد.
برادرِ شهید مفقودالاثر هم بود.
روزی نبود که این کلام را بر زبان نیاورد:
من اگر شهید نشوم از غصه می میرم 😩
در نبرد غوطه شرقی فرمانده اطلاعات مقر بود
بعد از مجروحیتش همیشه می گفت:
من برات شهادت 💌 را در خواب از دست بی بی زینب (سلاماللهعلیها) گرفته ام
#شهیدانه
╭─┅🍃🌸🌹🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin
╰─┅🍃🦋🏴🍃┅─╯
💌#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #سید_حمید_سجادی
هفت یا هشت ماه طول کشید⏳
تا اجازه بدهم فرزندم به سوریه برود🇸🇾
و دلیلم نیز این بود که👇🏻
فکر میکردم شور تو سرش افتاده🤔
منتظر بودم عاقلانهتر فکر کند❤️
و به شعور معنوی برسد اما😢
غافل از این بودم که سیدحمید را🥀
امام زمان(عج) انتخاب کرده تا💚
بهکاروانِفدائیانِحضرتزینببپیوندد🕊
📀راوے: مادرشهید
#شهیدانه
╭─┅🍃🌸❤️🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
🌺@Labaykayahosin🕊
╰─┅🇮🇷🌹🌸🍃┅─╯
#خاطرات_شهدا🥀🕊
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) می کنم."
● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟
📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر 14 امام حسین(علیهالسلام)
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
●ولادت : 1343 اصفهان
●شهادت : 1366/2/5 بانه ، عملیات کربلای10
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
#شهیدانه
#خاطرات_شهدا
🔮 نیت عاشقانه
🌹 روزي از «رضا» پرسيدم: تا به حال چند بار مجروح شده اي؟ تبسمي كرد و گفت: يازده بار! و اگر خدا بخواهد به نيت دوازده امام، در مرتبه ي دوازدهم شهيد مي شوم.»
او همان طور كه وعده داده بود، مدتي بعد در منطقه ي «شرهاني» به وسيله ي تركش خمپاره راه جاودانگي را در پيش گرفت.
راوي : همسر سردار شهيد"رضاچراغی"_فرمانده لشکرمحمدرسولالله(صلوات اللهعلیه)
🍃🌺🍃
✨سجادهینمازشب🤲
🌷امشب رابانام🍃 ✨
🥀شهیددفاعمقدس💐
🦋شهیدرضاچراغی🌺
💐پهن میکنیم و
ثواب نماز امشب🦋
🌹را به محضرایشان تقدیم میکنیم
😭خدایا ماروهم
جزءنمازشب خوان ها قرار بده🤲
❤️خدایا در دفـتر حـضور و غـیاب ،
ضیافت امشب.🌹..🍃حـضورمان را بـپذیر و جایگاهمان 😭 ✨را در کلاس بـندگی ات❤️ در ردیـف. بـهترین هـا قـرارده.🤲
دعاکنیم🤲
❤️🍃برای هم بشیم مثل شهدا
╭─┅🍃🌸🌹🌸🇮🇷🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🍃🕊
╰─┅🍃❤️🍃🦋🍃┅─╯
✅#خاطرات_شهدا
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🌹🕊 شهید عبدالصالح زارع
🌀به روایت: مادر شهید
هر چند وقت یه بار تماس میگرفت.
۴۵ روز از رفتنش گذشته بود
بهش گفتم: مادر نمیای؟ 😭
گفت: مامان از تو انتظار نداشتم!
خیلی ازش عذر خواهی کردم ...
گفت: مامان من نمیتونم بیام با چه رویی برگردم؟ چجوری سرمو بلند کنم و خانوادهٔ شهدا رو ببینم؟ 😩
تو خواب دیدم 💭 شهید شد و افتاد 🍃
من بغلش کردم
سریع همه رو بیدار کردم و گفتم: صالح شهید شده
همه گفتن نه آروم باش ان شاءالله که چیزی نیست
روز بعد که خبر شهادتشو دادن دیدم همون ساعتی که من خوابشو دیدم شهید شد.💔
همهٔ دعام این بود پیکرش دست دشمنا نیفته آخه طاقتشو نداشتم
🦋 شهادت: بهمن ۹۴
#شهیدانه
╭─┅🍃❤️🍃🇮🇷🍃🌸🍃┅─╮
💐@Labaykayahosin🕊🥀
╰─┅🍃🌺🍃🦋🍃🌹🍃┅─╯
💌#خاطرات_شهدا
🔴شهید مدافعحرم اصغر الیاسی
📀راوے: مادر شهید
اصغر از همون کودکی👦🏻
نسبتبهخانوادهوَپدروَمادرحسّاسبود⚠️
یکی از شبهای محرم🏴
با هم رفتیــــم هیئــــت💚
اصغر کوچــــک بود😘
گاهی راه میرفــــت🚶♂
و گاهی هم او را بغلم میگرفتم💞
اون شب مدّاحِ حسینیه🗣
نوحه حضرت علیاصغر میخوند🎤
قسمتی از نوحه این بود:👇🏻
«ای وای یتیم اصغر...یتیم اصغر...»💔
تا اصغر این قسمتِ نوحه رو شنید👂🏻
شروع کــــرد به گریــــهکردن😭
که اِلّا و بِلّا بایــــد برگردیم منزل🏠
گفتم آخه چرا مادر⁉️
گفت مگــــه نمیبینی👀
به مــــن میگه "یتیــــم"🤨
من پدر دارم؛ دوست ندارم بگن یتیمَم😤
خلاصه در عالم بچّگی👶🏻
نتونستم متوجّهش کنم که💬
نوحه است و منظورش تو نیستی😌
حــــالا هــــم کــــه💙
فدایی اهلبیــــت علیهمالسلام شد
✨سجادهینمازشب🤲
🌷امشب رابانام
🌸شهیدمدافعحرم
🌹شهیداصغرالیاسی🕊
💐پهن میکنیم و
ثواب نماز امشب🦋
🌹را به محضرایشان تقدیم میکنیم
😭خدایا ماروهم
جزءنمازشب خوان ها قرار بده🤲
❤️خدایا در دفـتر
😔حـضور و غـیاب ،
ضیافت امشب.🌹..
🍃حـضورمان را بـپذیر
و جایگاهمان 😭
✨را در کلاس بـندگی ات❤️
در ردیـف. بـهترین هـا قـرارده.🤲
╭─┅🍃❤️🍃🇮🇷🌸🍃┅─╮
🆔https://eitaa.com/Labaykayahosin🍃💐🍃🌷🍃🌹┅─╯
💌#خاطرات_شهدا
🌹شهید مدافعحرم #حسن_قاسمی_دانا
✅هنوز وقتش نرسیده است!
▫️تو حلب شبها با موتور، حسن غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش میرساند. ما هروقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم، با چراغِ خاموش میرفتیم.
▫️ یک شب که با حسن میرفتیم تا غذا به بچهها برسونیم، چراغ موتورش روشن میشد. چندبار گفتم چراغ موتورت رو خاموش کن، امکان داره قناصها بزنند!!!!
▫️خندید! من عصبی شدم، با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را میزنند.
دوباره خندید! گفت «مگر خاطرات شهید کاوه را نخواندهای؟ که شب روی خاکریز راه میرفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد میشد. نیروهاش میگفتند فرمانده بیا پایین تیر میخوری». در جواب میگفت «آن تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده است».
▫️حسن میخندید و میگفت نگران نباش! آن تیری که قسمت من باشد، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چندبار چه اتفاقهایی برایش افتاد و بعد هم چه خوب به شهادت رسید!
📀راوے: شهید #مصطفی_صدرزاده
✨سجادهینمازشب🤲
🌷امشب رابانام
🌹شهیدمدافعحرم🕊
🥀شهیدحسنقاسمیدانا🌸
💐پهن میکنیم و
ثواب نماز امشب🦋
🌹را به محضرایشان تقدیم میکنیم
😭خدایا ماروهم
جزءنمازشب خوان ها قرار بده🤲
❤️خدایا در دفـتر
😔حـضور و غـیاب ،
ضیافت امشب.🌹..
🍃حـضورمان را بـپذیر
و جایگاهمان 😭
✨را در کلاس بـندگی ات❤️
در ردیـف. بـهترین هـا قرارده.
╭─┅🍃❤️🍃🇮🇷🌸🍃┅─╮
🆔https://eitaa.com/Labaykayahosin🍃🥀🍃🌹┅─╯