eitaa logo
عشق یعنی رهبرم سید علی❤️❤️❤️
6 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
mahsaamini.mp3
15.1M
🔻صحبت‌های استاد محسن عباسی ولدی، نویسنده موفق کتب تربیتی، در مورد ماجرای مرحوم مهسا امینی و حواشی آن ➖بالای ۵۲ میلیون نتیجه گوگل برای جستجوی نام مهسا امینی عادی نیست. برای شهید محسن این عدد کمتر از ۷۰۰ هزار و برای سردار شهید ، ۱۴ میلیون می باشد! ➖دشمن هر وقت در حال بوده، سعی کرده سوژه ای برای برگرداندن ورق کند. ➖الان دشمن با ای به بهانه مهسا امینی و دفاع از حقوق زن، نظام را خشن و ظالم نشان می دهد؛ اینجا نباید شبیه آنها حرف بزنیم و داشته باشیم! ➕ هشدارهایی برای فعالان رسانه ای
یک انقلابی دو آتیشه! 🔻 ...حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احدی، بی‌محابا [علیه رژیم] حرف می‌زدم... با تعدادی از جوان‌های کرمان بر دیوارها شعارنویسی می‌کردیم... عمدهٔ شعارها «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» بود. 🔸 اواخر سال ۵۶ بود. مدت‌ها امتحان برای گواهی‌نامه رانندگی می‌دادم. قبول شده‌بودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهی‌نامه خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذری‌نسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهی‌نامه‌ات رو خمینی امضا کرده؛ آماده‌است تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجه‌دار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریزی نبود. آن‌ها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان می‌گفتند: «تو شب‌ها می‌روی دیوارنویسی می‌کنی؟!» آن‌قدر مرا زدند که بی‌حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن‌ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن‌چنان ضربه‌ای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ احشای درونم نابود شد. به‌رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که می‌کردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم... سه روز از شدت درد تکان نمی‌توانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس می‌کردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگدی کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شده‌بود. 📚 | زندگینامه‌ی خودنوشت سردار شهید حاج 📖 صص ۶۴ تا ۶۷