eitaa logo
لَشگرِآخَرالزَمانِ‌سیدعلے‌♡محفل:)
459 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
51 فایل
بسم‌رب‌الخادم‌العباس🇮🇷🇮🇶 سلام‌عليٰ‌اِبراٰهيم🥀 شروعمون: ۱۴۰۱/۳/۱ پایانمون: شهادت💔✨ • یه کانال که هم مربوط به مطالب انقلابی،نظامي،سياسي، و هم مربوط به قاری و استاد و عزیز دلمون یعنی ٱستادالسيدحسنين‌الحلو هست.😎💪🏻 • سيدعلی مارا فرا خوانده🇮🇷🇵🇸🖐🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲🤓 این میزا به کسی وفا نمیکنه ها اونم به صورت غصبی ... (برشی از قسمت ۱۳ گاندو۲)
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭 طبق قانون باهاشون برخورد کنید👊 سکانس دستگیری شارلوت و سباستین برشی از قسمت ۳۶ گاندو۲
8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭 آخرین تلاشهای غلامرضا رحمانی... ♨️پیشنهاد رشوه به یک مأمور امنیتی! (برشی از قسمت ۳۰ گاندو۲)
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲📸 آقا یه بار وقت دنیا رو بگیر یه عکس با ما بگیر🤓 (برشی از قسمت ۳۴ گاندو۲)
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲🥷 عملیات نفوذ به مخفیگاه ابراهیم شریف جاسوس MI6 برشی از قسمت سوم گاندو۲
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 زنده میخوامش!☝️ عملیات دستگیری جاسوس امنیتی برشی از قسمت چهارم گاندو۲
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲🐊 📗پرونده گاندو۲ بُعد تازه پرونده گاندو با رویکرد انگلیسی... (برشی از قسمت۶ گاندو۲) 🇮🇷
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲🤕 سوءقصد به جان مأمور امنیتی (برشی از قسمت۱۱ گاندو۲)
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭 اینجا زمین بازی ما نیست☝️ (برشی از قسمت ۱۲ گاندو۲)
هدایت شده از دوشنبه
24.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از خوندن خطبه داوود حلقه رو دستم کرد حالا نوبت من بود که دستش کنم با استرس زیاد حلقه رو برداشتم و دستش کردم که داوود خندید و گفت: رستا خانوم حلقه دست چپ میکنن نه راست😆 تازه فهمیدم چه گندی زدم با حرص گفتم: تقصیر خودته چرا دست راستتو به من میدی😤 قهقه زد و گفت: ببخشید خانووم😄 خودش حلقه رو در اورد و دستم داد و دست چپش رو اورد جلو حلقه رو دستش کردم ظرف عسل رو به دستمون دادن پوفییی کشیدم آروم با ناله گفتم: این دیگه چه مسخره بازیه خدایا😩 یهو صدای دریا اومد که گفت: بدو زود باش عروس خانوم عسل دهن آقاتون کن... بدو😍 با حرص گفتم: تو یکی ببند😠 لبخند مصنوعی زدم انگشت کوچیک مو داخل ظرف عسل بردم و سمت دهن داوود گرفتم و گفتم: بخور داوود لبخندی سر شیطنت زد و گفت: چشم عسلم انگشتمو تو دهنش گرفت و یهو گاز محکمی گرفت که جیغ زدم و گفتمـ: واییییی.... انگشتممممم😬😨 داوود میکشمتتتتتتت🤬 فصل دوم از رمان گاندو به نوشته رستا شروع شدداستان این دو تا رو از دست ندیا🙈🙈 بدوید بیاید وگرنه بنر پاک میشهhttps://eitaa.com/joinchat/2379416057Cf6cf24ba47