لشکرصاحبالزمانعج
تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک افسار گرگـــهای حرامی دریده شد 😭😭😭😭😭
داد زد مادری از عرش که ای بی رحمان
یک نفر... این همه جلاد... نمیخواهد که
😭😭😭😭😭
❖✨ ﷽ ✨❖
💔 تکلیفمو روشن کن
😭 یک کاری برا من کن
••●❥🍂✦🍂❥●••
چنان مشتاقم ای دلبر...
به دیدارت که از دوری
😭😭
برآید از دلم آهی...
بســـــوزد هفتـــــ دریا را
#حسین_من
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●❥🍂💔✦💔🍂❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
😍 ؏ـشـقِ علیه السلام من
••●❥🌸✦🌸❥●••
مــا درونِ
ِ
『عَینُ شینُ قافِ』خود را دیدهایم
داخلش جز
『حاءُ سینُ یاءُ نون』چیزے نبــود
#حسین_من
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
😍❤️ حسـیــ ❥ ــن مــ ❥ ــن
••●❥🌸✦🌸❥●••
جـــز غمتـــــ...
کاری نخواهد بـر ضمیـر ما گذشت
😍😭
جـــز رُخَتـــــ...
نقشی نخواهد در خیــال ما نشست
#حسین_من 😍❤️
••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
😭 من کرب و بلا میخوام
••●❥🍂✦🍂❥●••
دیگر بس است این همه حسرت...
بــریـــدهام
مستـــم کن
از وصالِ خود اے تشنهے فرات
#حسین_من
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●❥🍂💔✦💔🍂❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
💔😭 کاش بیام به کربلا...
دورتــــــــ بگـــــــــردم
••●❥🍂✦🍂❥●••
خاکم به باد داد و ...
غبارم به سیـــل شُستـــــــ
دیگر غم فراق تو با من چه میکند
#آهـ... #حسین_من
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●❥🍂💔✦💔🍂❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
خودم را خوبـــــــــ سنجیدم...
بدون تـــو... ⇚ نـ ❌ ــمیارزیــد
••●❥🍂💔✦💔🍂❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖
💔😭 #نوکر_نالایق ...
••●❥🍂✦🍂❥●••
من را بخــــــر
که نرخ خودم را شکستهام
چوب حــــراج
بر تن من خــورده با گنـــــاه
😭😭
#ادرکنی_یا_مولای
••●❥🍂💔✦💔🍂❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦•
❖✨ ﷽ ✨❖
❥✦ #اربعین نزدیک است...
و در طریق الحسین...
خیل جمعیت در حال شتافتن به سوی مغفرت الهی هستند...
چرا که حسین ؏ آسانترین راه برای رسیدن به خدا و آمرزش اوست...
↯↻↯↻↯
🔰 سوره آل عمران، آیه ﴿۱۳۳﴾
〖وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ〗
【و شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان؛ و بهشتی که وسعت آن، آسمانها و زمین است؛ و برای پرهیزگاران آماده شده است】
⇩ آقا جان دل جاماندهی ما را نیز دریاب...
#ڪلام_الله
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
@Lashkar_sahebazzaman
واجب شرعی ؏ـشـق است
سلام سرِ صبح
السلام اے همهے ؏ـشـق و
مسلمـــانی من
••●❥❤️❥●••
【ألسَّلامُ عَلیكَ یا حُجَّةَ اللهِ
عَلی منْ فی الارض والسَّماء】
『سلام بر تو اے حجت خدا
بر هر که در زمین و آسمان است』
#سلام_امام_زمانم
••●❥❤❥●••
@Lashkar_sahebazzaman
❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند:
『جایگاه قبر حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است』
📚 كامل الزيارات، ص ۲۷۱
#حدیث_روز #اربعین
#اللهم_ارزقنا_حـــرم
••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●••
@Lashkar_sahebazzaman
#با_کاروان_اسرا
✨❖ روایت سی و ششم
داستان هنده همسر یزید
و کنیز حضرت زینب (س)
🔰 زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب (س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد. یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود یزید گفت شب برو.
🌙 چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان... اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمیبردند.... خانم ام کلثوم (س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب (س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمیدانی این گونه صدقات بر ما حرام است. برای چه این طعام را آوردهای؟ زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست. بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه میبرم.
🔻 زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین ؏ بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند.
✨ در آن زمان حسین ؏ به خانه آمد. علی ؏ فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین ؏ چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است... گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور مانده ام.
💠 نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین ؏، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم.
🏴 فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟
حضرت زینب (س) فرمود: از اهل مدینه.
آن زن گفت: عرب همهی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا (ص) آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست.
حضرت زینب (س) سبب را سؤال کرد
💠 گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا (ص) اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مىدهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشتهاى؟
حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شدهام.
آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مىدهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین ؏ عبور نموده و هیچ بىبى من حضرت زینب (س) را زیارت کردهاى؟
✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمىشناسى... من زینبم
⁉️ زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟
حضرت زینب (س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مىکنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین ؏ است. آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید.
فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر (ص) را در خانه من نصب کردهاى با اینکه ودیعه رسول خداست...
🏴 واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین
🔥 یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مىرفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مىزد ....
🔥 یزید چارهاى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب (س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مىشدم و تو را به این حال نمىدیدم. اهل بیت ؏ را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على ؏ و آل یس و طه مىباشند
📚 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱
••●✦✧✦✧✦●••
💔😭
زینب اسیر نیستــــ
دو عــالــم ...
اسیـــــر اوستــــ
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡
@Lashkar_sahebazzaman