حاجاقاپناهیانمیگہ:
خدادنبالبهونہاستتاببخشتت
اینفرصتوازدستندیم!
بلندشیمبریمبگیمببخشماروشایدامروز،
روزآخرۍباشہکہهستیم...
#استاد پناهیان
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
YEKNET.IR - zamine - hafteghi - 1400.09.04 - rasouli.mp3
6.53M
🔳 #زمینه #شب_اول #محرم
🌴باید رفت ...
🌴باید دنبال پرچمت تا ابد رفت
🎙 #مهدی_رسولی
👌بسیار دلنشین
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از عشقم خداست
#پیشنهاد_برای_محرم
چند توصیه به خواهران گرامی و مادران خانواده تا خانواده ای حسینی داشته باشید
۱.یک پرچم درِ منزلتون بزنید.
۲.یک پرچم هم ورودی آشپزخونتون بزنید و به اهل خونه هم بفرمائید:
من این دوماه را به نیت امام حسین (علیه السلام) تو آشپزخانه خودمون خدمت می کنم. هر غذایی، از صبحانه، ناهار، شام گرفته تا چای و آب خنک دادن به اهل منزل را به نیت روضه امام حسین علیه السلام در اختیارشون بزارید.
۳.به اهل خانه بگید این دوماه شما هم میتونید تو آشپزخانه امام حسین (علیه السلام) خدمت کنید حتی به اندازه یک استکان جابهجا کردن برای مجلس امام حسین (علیه السلام)
۴. هر روز یک زیارت عاشورا همراه با یک روضه توی خونه و مخصوصاً تو آشپزخونه گوش کنید یا بخونید و برای فرج آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سلامتیشون و شفای مریضها و برآورده شدن حاجات همه بندگان خدا دعا کنید که همه این دعاها به خودتان باز می گردد.
۵.حتماً در آشپزخانه بدون وضو در این ایام وارد نشوید.
بیاید امسال همه باهم خانه های خود را حسینه و آشپزخانه ی امام حسین (علیه السلام)کنیم تا فرزندان مان ببیند و در ذهن خود برای آینده ذخیره کنند
❤️❤️
تا آثار نیک و باقیات و صالحات شود برای بعد از خودمان
التماس دعا
#محرم
#امام_حسین
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از رفاقت با امام زمان(عج)
♨️توصیه آیت الله وحید خراسانی برای دهه اول محرم
آیت الله وحید خراسانى در سفارش هایشان برای ایام دهه اول ماه محرم چنین توصیه کرده اند:
تا روز «عاشورا » که نزدیک است، روزى صد مرتبه سوره توحید را بخوانید و به حضرت سیدالشهدا علیه السلام هدیه کنید، اِن شاءالله فیوضاتى نصیبتان می شود، شرطش هم این است مردم را دعوت به این عمل کنید.
همچنین اشاره کردند چقدر خوب است که این عمل نورانی تلاوت صد مرتبه سوره توحید و هدیه کردن به روح مطهر و نورانی حضرت سیدالشهدا علیه السلام به نیابت از حضرت حجت ابن الحسن المنتظر المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف انجام شود.
#محرم #امام_زمان #پیشنهاد_برای_محرم
🍃
❤️🍃 @baKhooda ✨
هدایت شده از چرم دستدوز ડꪖꪀꪖ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستانک
#داستانیزیباازوفادریزنبههمسرش
👈🔺بانویی در یکی از خاطرات خود میگوید:
با جوانی بسیار متدین ازدواج کردم. با پدر و مادر همسرم زندگی میکردیم. همسرم نسبت به پدر و مادرش بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. خداوند پس از یک سال دختری به ما عطا کرد که اسم او را اسماء نهادیم.
مسؤولیت همسرم به غرب کشور انتقال یافت و یک هفته در اداره کار میکرد و یک هفته استراحت.
🔺در حالی که دخترم پا در چهار سالگی نهاده بود همسرم هنگام بازگشت به خانه در یک سانحه رانندگی به کما رفت و پس از مدتی پزشکان مغز و اعصاب ابراز کردند که 95% از مغزش از کار افتاده است.
✅برخی از نزدیکان پس از 5 سال از گذشت این حادثه سخت به من پیشنهاد کردند که میتوانید از شوهرت جدا شوی، اما این پیشنهاد را نپذیرفتم و مرتب به شوهرم در بیمارستان سر میزدم و جویای احوال او میشدم.
👈🔺به تربیت و پرورش دخترم بسیار اهتمام میورزیدم، بنابراین او را در دارالتحفظ ثبت نام کردم و در سن 10 سالگی تمام قرآن را حفظ کرد.
⭕️دخترم 19 سالش شده بود و 15 سال پس از سانحه ای که برای شوهرم پیش آمده بود، زمانی که به اتفاق به ملاقات پدرش رفتیم، اصرار میورزید که شب نزد پدرش بماند و پس از اصرار زیاد او و مخالفت من، سرانجام به پیشنهاد او تن دادم.
⭕️دخترم برای من نقل کرد که در کنار پدرم سورهی بقره را از حفظ خواندم، سپس خواب من را فراگرفت و خود را در خواب بسیار خوشحال و مسرور دیدم. سپس برخاستم و تا توانستم نماز شب خواندم و پس از مدتی به خواب فرو رفتم. کسی در خواب به من میگفت: «چطور میخوابی در حالی که خدا بیدار است؟ برخیز!
🔹اکنون وقت قبول شدن دعاست، پس دعاکن، خداوند دعاهایت را میپذیرد.» با عجله رفتم وضو گرفتم، با چشمانی پر از اشک به صورت پدرم مینگریستم و اینچنین با خدا به راز و نیاز پرداختم:
🌹«یا حی یا قیوم، یا جبار، یا عظیم، یا رحمان یا رحیم... این پدر من و بندهای از بندگان توست که چنین گرفتار شده است و ما نیز در مقابل این مصیبت آرام گرفته و به قضا و قدر تو راضی شدهایم. خداوندا! پدرم اکنون در سایهی رحمت و خواست توست. خداوندا! همانگونه که ایوب را شفا دادی، همانگونه که موسی را به آغوش مادرش برگرداندی، همانگونه که یونس را در شکم نهنگ و ابراهیم را در کورهی آتش نجات دادی پدرم را نیز شفا ده. خداوندا! پزشکان ابراز داشتهاند که هیچ امیدی به بازگشت او وجود ندارد، اما امیدواریم که تو او را به میان ما باز گردانی.»🔹
🍃قبل از اینکه سپیدهی صبح بدمد خواب بر چشمانم چیره شد و باز در خواب فرو رفتم، همینکه چشمانم گرم شدند، شنیدم که صدای ضعیفی من را صدا میزد و میگفت: تو کی هستی؟ اینجا چکار میکنی؟ این صدا من را بیدار کرد و به طرف راست و چپ نگاه کردم. آنچه که من را در بهت و حیرت فرو برد این بود که صدای پدرم بود! با عجله و شور و شوق و گریه و زاری او را در آغوش گرفتم. او من را پس زد و گفت: دختر تو محرم من نیستی، مگر نمیدانی در آغوش گرفتن نامحرم حرام است؟
🍃گفتم: من اسماء، دخترت هستم و با عجله و شکر و شور و شوق پزشک و پرستاران را باخبر کردم. همه آمدند و چون پدرم را با هوش دیدند شگفتزده شدند و همه میگفتند: سبحان الله. این کار خداوند است که مرده را زنده میگرداند.
⭕️پدر اسماء پس از 15 سال کما به هوش آمد، در بارهی آن رویداد تنها این را به یاد میآورد که قبل از سانحه خواستم توقف کنم و نماز ظهر را به جا آورم و نمیدانم نماز ظهر را خواندم یا نه.
بدینصورت همسرم پس از 15 سال کما و از دست دادن 95% از مغزش به آغوش خانوادهی ما بازگشت.
🌟 پس هرگز از رحمت خدا ناامید نشوید، هرکاری نزد خدا آسان است.🌟
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
📚 داستان واقعی
🌟 اعدامی که با عنایت حضرت ابالفضل العباس ،لغو شد
روحانی مسئول مشاوره به زندانیان محکوم به اعدام در زندان رجایی شهر در این زمینه به خاطره جالبی شاره میکند:
🔸 «یکی از این موارد خیلی جالب است که در نوع خودش واقعاً تکاندهنده است؛ حدود 23 سال پیش جوانی که تازه به تهران آمده بوده در کبابی فردی مشغول به کار میشود، بعد از مدتی یک شب بعد از تمام شدن کار، صاحب کبابی دخل آن روز را جمع میکند و میرود در بالکن مغازه تا استراحت کند؛ درآمد آن روز کبابی، شاگرد جوان را وسوسه میکند و در جریان سرقت پولها، صاحب مغازه به قتل میرسد و او متواری میشود؛ خلاصه بعد از مدتی، او را دستگیر میکنند و به اینجا منتقل میشود.
🔸 بعد از صدور حکم قصاص، اجرای حکم حدود 17 - 18 سال به طول میانجامد؛ میگویند شاگرد جوان در طول این مدت حسابی تغییر کرده بود و بهقولمعروف پوستانداخته و اصلاح شده بود. آنقدر تغییر کرده بود که همه زندانیها عاشقش شده بودند.
🔸خلاصه بعد از 17 – 18 سال، خانواده مقتول که آذریزبان هم بودند، برای اجرای حکم میآیند؛ همسر مقتول و سه دختر و 7 پسرش آمدند و در دفتر نشستند؛ فضا سنگین بود و من با مقدمهچینی، از اولیای دم خواستم که از قصاص صرفنظر کنند؛ همسر مقتول گفت من قصاص را به پسر بزرگم واگذار کردهام و پسر بزرگ هم گفت که قصاص به کوچکترین برادرمان واگذار شده؛ بههرحال برادر کوچکتر هم زیر بار نرفت و گفت اگر همه برادر و خواهرهایم هم از قصاص بگذرند، من از قصاص نمیگذرم؛ زمانی که پدرم به قتل رسید من خیلی بچه بودم و این سالها، یتیم بودم و واقعاً سختی کشیدم.
🔸 بههرحال روی اجرای حکم مصر بود؛ من پیش خودم گفتم شاید اگر خود زندانی بیاید و با آنها روبهرو شود، ممکن است چیزی بگوید که دلشان به رحم بیاید، بنابراین گفتم زندانی خودش بیاید؛ یادم هست هوا بهشدت سرد بود و قاتل هم تنها یک پیراهن نازک تنش بود؛ وقتی آمدرفت کنار شوفاژ کوچکی که در گوشه اتاق بود ایستاد؛ به او گفتم اگر درخواستی داری بگو؛ او هم آرام رو به من کرد و گفت تنها یک نخ سیگار به من بدهید کافی است؛ یک نخ سیگارش را گرفت و هیچچیز دیگری نگفت.
🔸وقت کم بود و چاره دیگری نبود؛ بالاخره مادر و یکی از دختران در دفتر ماندند و 9 نفر دیگر برای اجرای حکم وارد محوطه اجرای احکام شدند؛ جالب بود که مادرشان موقع خروج فرزندانش از دفتر به آنها گفت که اگر از قصاص صرفنظر کنند شیرش را حلالشان نمیکند. بههرحال شاگرد قاتل، پای چوبه ایستاد و همهچیز آماده اجرای حکم بود که در لحظه آخر او با همان آرامشش رو به اولیای دم کرد و گفت من فقط یک خواسته دارم؛ من که منتظر چنین فرصتی بودم گفتم دست نگهدارید تا آخرین خواستهاش را هم بگوید.
🔸 شاگرد قاتل، گفت: 18 سال است که حکم قصاص من اجرا نشده و شما این مدت را تحمل کردهاید، حالا هم تنها 10 روز تا محرم باقیمانده و تا تاسوعا، 20 روز؛ میخواهم از شما بخواهم که اگر امکان دارد علاوه بر این 18 سال، 20 روز دیگر هم به من فرصت بدهید؛ من سالهاست که سهمیه قند هر سالم را جمع میکنم و روز تاسوعا به نیت حضرت عباس (ع)، شربت نذری به زندانیهای عزادار میدهم؛ امسال هم سهمیه قندم را جمع کردهام، اگر بگذارید من شربت امسالم را هم به نیت حضرت ابوالفضل (ع) بدهم، هیچ خواسته دیگری ندارم.
🔸 حرف او که تمام شد یکدفعه دیدم پسر کوچک مقتول رویش را برگرداند و گفت من با ابوالفضل (ع) درنمیافتم؛ من قصاص نمیکنم؛ برادرها و خواهرهای دیگرش هم به یکدیگر نگاه کردند و هیچکس حاضر به اجرای حکم قصاص نشد؛ وقتی از محل اجرای حکم به دفتر برگشتند، مادرشان گفت چه شد قصاص کردید؟ پسر بزرگ مقتول هم ماجرا را کامل تعریف کرد؛ جالب بود مادرشان هم به گریه افتاد و گفت به خدا اگر قصاص میکردید شیرم را حلالتان نمیکردم؛ خلاصه ماجرا با اسم حضرت عباس ختم به خیر شد و دل 11 نفر با اسم ایشان نرم شد و از خون قاتل عزیزشان گذشتند.
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
هدایت شده از نایت کویین
❣چگونه کنترل ذهن خود را بدست آوریم؟👇
👈۱۰ راهکار برای اینکه مالک ذهن خود باشید
👈به دستورالعملهای زیر توجه کنید تا قدرت تفکر مثبت خود را بهبود بخشید:
👌۱) همواره از واژههای مثبت در گفتوگوهای درونیتان استفاده کنید. استفاده از واژههائی مثل ”من میتوانم، من قادرم، اینکار ممکن است، اینکار میتواند صورت گیرد“.
👌۲) گفتوگوهای درونیتان را با احساسات خوشبختی، قدرت و موفقیت همراه سازید.
👌۳) به افکار منفی اعتنا نکنید. به آرامی از کار کردن به این نوع افکار اجتناب ورزید و آنها را با افکار شادیبخش و سازنده جایگزین سازید.
👌۴) در مکالمههای خود با افراد دیگر، از واژههائی که حس توانائی، قدرت خوشحالی و موفقیت را در ذهن آنان برمیانگیزاند، استفاده کنید.
👌۵) قبل از شروع هر کاری، بهطور مشخصی در ذهنتان نتایج موفقیتآمیز آن را تجسم کنید. اگر با ایمان تمرکز کنید، مسلماً با نتایج شگرفی روبهرو میشوید.
👌۶) هر روز حداقل یک صفحه نوشته روحیهبخش بخوانید.
👌۷) فیلمهائی تماشا کنید که شما را خوشحال میکنند. به اخبار گوش دهید و روزنامه بخوانید، اما به میزان کم و بدون اینکه بگذارید بر احساساتتان تأثیر بگذارد.
👌۸) با افرادی معاشرت کنید که مثبت میاندیشند.
👌۹) همواره پشت خود را هنگام نشستن و راه رفتن صاف نگه دارید، اینکار اعتمادبهنفس و نیروی درونی شما را تقویت میکند.
👌۱۰) قدم بزنید، شنا کنید و در فعالیتهای گوناگون شرکت کنید. اینکار به توسعه و بهبود نگرش مثبتتر کمک میکند.
👈مثبت بیندیشید و انتظار داشته باشید که به نتایج و موقعیتهای مطلوب دست یابید. حتی اگر اکنون زندگی شما آن طور که میخواهید نباشد، بعد از گذشت مدتی مشخص، دیدگاه ذهنی و شرایط زندگیتان تغییر خواهد کرد. وقتی میگوئید: ”میتوانم و انتظار موفقیت را داشته باشید، خود را با اعتمادبهنفستر و مسرورتر میسازید. ذهن خود را با روشنائی، خوشبختی، امید، احساس امنیت و قدرت پر کنید، تا خیلی زود زندگیتان این مشخصات را منعکس سازد.
💐 @bluebloom_madehand 💐
#استاد مطهری:
🌱تفسير سوره حمد
قرآن نمى خواهد كه ما صرفاً با لقلقه زبان اين كلمات(سوره حمد) را بر زبان آوريم؛ بلكه مى خواهد حقايق اينها را درك نماييم.
آن كه در نماز خود، خدا را با اين اوصاف ياد مى كند، در حقيقت در مقام ادعاى شناخت خداوند به اين اسماء و صفات است:
شناخت اينكه: او اللَّه است:
يعنى ذات كامل و شايسته پرستش كه همه موجودات عالم بالفطره متوجه اويند.
به عبارت ديگر شناخت و اقرار و اعتراف به موجودى كه كامل مطلق است؛ نقص، كاستى و نيستى و نياز را در او راهى نيست و به همين دليل همه چيز از او و متوجه او و به سوى اوست.
شناخت آنكه او رحمن است:
كه جدّاً بايستى -چنانكه بحث كرديم- انسان انديشه اش را بسيار دقيق و لطيف كند تا بتواند خدا را به اين صفت بشناسد؛
يعنى درك كند كه سراسر وجود، مظهر رحمانيت ذات حق است؛ آنچه از او صدور مى يابد جز خير و رحمت نيست؛ هيچ موجودى از آن جهت كه موجود است، از آن جهت كه منتسب به ذات حق است، يعنى از آن جهت كه عينى و واقعى است جز خير و رحمت نيست؛ …
شناخت آنكه او رحيم است:
بنده اى كه خدا را با اين صفت مى خواند ادعا مى كند كه به اين مرحله از معرفت و شناخت رسيده كه تشخيص مى دهد نه تنها نظام خلق و صدور اشياء مظهر ذات حق است، بلكه نظام بازگشت اشياء به سوى حق نيز نظام خير و رحمت است؛ يعنى موجودات از رحمت آمده و به رحمت باز مى گردند.
اين به معنى سبقت و تقدم رحمت بر غضب و نقمت است، و به تعبير ديگر:
نقمت و عذاب نيز اگر درست شناخته شود رحمتى است در لباس نقمت.
به عبارت ديگر: خداوند متعال داراى صفات جمال و صفات جلال است.
صفات جمال از قبيل علم و قدرت و حيات و جود و رحمت، و صفات جلال از قبيل قدّوسيت، جباريت، منتقميت و امثال اينها.
خداوند متعال در مرتبه ذات خود داراى دوگانگى نيست كه مثلًا نيمى از ذاتش رحمت و خير و جود و ربوبيت باشد و نيم ديگر قدوسيت و جباريت و انتقام.
📚تفسير سوره حمد
استاد شهيد مطهرى
🎋🎋🦋🎋🎋🎋
@Lootfakhooda
هدایت شده از نایت کویین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فڪر_قـوی✌️
خداوند ما رو اشرف مخلوقات خلق کرد اما ما تلاش کردیم که اشرف مخلوقات باشیم؟؟؟ روزها پی هم میان و میرن ما هنوز جرات نکردیم که عظمت درونی خودمون رو شکوفا کنیم هنوز جرات نکردیم با خودمون خلوت کنیم و بدونیم که خدا عاشقانه منتظره که تبدیل بشیم به اشرف مخلوقات خدا ما رو ضعیف خلق نکرده، افسرده خلق نکرده سست و بیحال خلق نکرده خدا ما رو یک ابر انسان و یک قهرمان خلق کرده خدا انتظارش از ما اینه که بشیم چیزی که باید بشیم ما هم تمام تلاشمون رو بکنیم خودمون رو باور داشته باشیم به خدایِ مهربون اعتماد کنیم تا تبدیل به قهرمان بشیم
باخدا باش وپادشاهی کن💚
💐 @bluebloom_madehand 💐
هدایت شده از رفاقت با امام زمان(عج)
#خـــــدایا ...💓
هرڪَاه با عجله خواندمت
بامحبّت جواب دادے ...
هرگاه خالصانه تمنایت ڪردم
مشتاقانه تر اجابت ڪردے ...
چه روزها ڪه ندیدمت ولے تو دیدے
چه زمانها که نخواندمت ولے تو خواندے
چه حڪمتے ست در خدایــے تو
ڪه این چنین مهـــــربانے میڪنے💓
پروردڪَارم تنها امید تویـــے
وهیچڪَاه نااُمید نخواهم شد
🍃
❤️🍃 @baKhooda ✨✨
هدایت شده از رفاقت با شهدا
🌹امام حسین علیه السلام و آرزوی شهید(بسیار زیبا)
ابوریاض یکی از افسرای عراقی میگوید:
توی جبهه جنوب مشغول نبرد با ایران بودیم که دژبانی من رو خواست وخبر کشته شدن پسرم رو بهم داد.
خیلی ناراحت شدم. رفتم سردخانه ، کارت و پلاکش رو تحویل گرفتم.
اونا رو چک کردم ، دیدم درسته. رفتم جسدش رو ببینم. کفن رو کنار زدم ، با تعجب توأم با خوشحالی گفتم: اشتباه شده ، اشتباه شده ، این فرزند من نیست!
افسر ارشدی که مأمور تحویل جسد بود گفت: این چه حرفیه می زنی؟ کارت و پلاک رو قبلا چک کردیم و صحت اونها بررسی شده.
هر چی گفتم باور نکردند.کم کم نگران شدم با مقاومتم مشکلی برام پیش بیاد.
من رو مجبور کردند که جسد را به بغداد انتقال بدم و دفنش کنم.
به ناچار جسد رو برداشتم و به سمت بغداد حرکت کردم تا توی قبرستان شهرمون به خاک بسپارم.
اما وقتی به کربلا رسیدم ، تصمیم گرفتم زحمت ادامه ی راه رو به خودم ندهم و اون جوون رو توی کربلا دفن کنم.
چهره ی آرام و زیبای آن جوان که نمی دانستم کدام خانواده انتظار او را می کشید ، دلم را آتش زد.
خونین و پر از زخم ، اما آرام و با شکوه آرمیده بود. او را در کربلا دفن کردم، فاتحه ای برایش خواندم و رفتم.
... سال ها از آن قضیه گذشت.بعد از جنگ فهمیدم پسرم زنده است!
اسیر شده بود و بعد از مدتی با اسرا آزاد شد. به محض بازگشتش ، ازش پرسیدم: چرا کارت و پلاکت رو به دیگری سپردی؟
پسرم گفت: من رو یه جوون بسیجی ایرانی اسیر کرد. با اصرار ازم خواست که کارت و پلاکم رو بهش بدم. حتی حاضر شد بهم پول هم بده.
وقتی بهش دادم ، اصرار کرد که راضی باشم.
بهش گفتم در صورتی راضی ام که بگی برای چی میخوای.
اون بسیجی گفت: من دو یا سه ساعت دیگه شهید میشم.
قراره توی کربلا در جوار مولا و اربابم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام دفن بشم، می خوام با این کار مطمئن بشم که تا روز قیامت توی حریم بزرگترین عشقم خواهم آرمید...
شهید آرزو میکنه کنار اربابش حسین دفن بشه ، اونوقت جاده ی آرزوهای ما ختم میشه به پول ، ماشین ، خونه ، معشوقه زمینی ، گناه و ...
خدایا! ما رو ببخش که مثل شهدا بین آرزوهامون،جایی برای تو باز نکردیم...
📗 منبع:کتاب حکایت فرزندان فاطمه 1 صفحه 54
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊